نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
دانی ز جهان چه طرف بربستم؟ هیچ
وز حاصل ایام چه در دستم؟ هیچ
شمع خردم ولی چو بنشستم، هیچ
آن جام جمم؛ ولی چو بشکستم، هیچ
چو از این کویر وحشت ب سلامتی گذشتی /ب شکوفه ها ب باران برسان سلام مارا..
ای فلک خسته شدم، نقش مرا تار نکش
روی دیوار دلم یکسره خودکار نکش
حیف این چشم قشنگی که خدا داده به ما
خواهشا پلک مرا ول کن و نم دار نکش
کمرم خم شده در اوج جوانی بخدا
از منِ شاعر نازک شده هی کار نکش
با توام ای قفسِ نحسِ سراسر فلزی
دور آزادی ما نرده و دیوار نکش
هعی....
ای خداااااا