یافتن پست: #تصحیح

fatme
fatme
هیشکی نمیفهمتت

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

حکیمی مشغـول نوشتن با مـداد بود. کودکی از او پرسيد: چه می‌نويسی؟ حکیم لبخنـدی زد و گفت: مهم تر از نوشتـه هايم، مـدادی است کـه با آن می‌نويسم، وقتی بزرگ شدی مـثل اين مـداد شو! پسر تعجب کرد! چون چيز خاصی در مداد نديد!

حکیـم گفت پنج خصلت در اين مداد هست. سعی کن آن‌ها را بدست آوری

اول: می تـوانی کارهـای بـزرگی کنی، اما فـراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدايت میکند و آن دسـت خـداست!

دوم: گاهی بـايد از مداد تـراش استفاده کنی، اين باعث رنج مداد میشود، ولی نوک آن را تيز می کند. پس بدان رنجی که می بری از تو انسان بهتری می سازد!

سـوم: مداد هميشه اجازه می‌دهد که برای پاک کـردن و تصحیح اشتباه از پاکن استفـاده کنیم، پس بـدان که تصحيح يک کار خطا، اشتباه نيست!

چهارم: چـوب مداد در نـوشتن مـهم نيست، مهم مغز مداد است که درون این چوب است، پس هميشه مراقب درونت باش که چـه از آن بيرون می آيد!

پنجم: این که مداد هميشه از خـود اثـری باقی می گـذارد ، پس بدان هر کاری در زنـدگی ات می کنی ، ردی از آن بجا میماند، پس در انتخاب اعمال و رفتارت دقت کن!

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

عجیب ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیب تر...
امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را  تصحیح می‌کرد... آن هم نه در کلاس، در خانه... دور از چشم همه
اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...
نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...
فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من...
به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...
من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...
بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم...
مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت...
چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود...
آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند...
اما این بار فرق داشت...
این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...
فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم...
ادامه دارد ....

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

یک استاد دانشگاه می‌گفت: "یک بار داشتم برگه‌های امتحان را تصحیح می‌کردم. به برگه‌ای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با لیست دانشجویان، صاحبش را پیدا می‌کنم. تصحیح کردم و ۱۷ گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش می‌آید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم ۱۵ گرفت.

برگه‌ها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم، اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم، تصحیح کرده ام."

اغلب ما نسبت به دیگران سخت ‌گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان، و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح كنيم، می‌بينيم به آن خوبى ها هم كه فكر ميكنيم، نیستیم.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
وقتی ساعت ها در آن آرام فرو میروم و خمار میشم
هیچ چیز مرا به خود نمی آورد جز خودت
هیچ زیبایی نمی تواند مرا از تماشایم جدا کند
حتی شاخه ی پر غنچه ی مریم
که هوش از سر اتاق پرانده


حضرت@دوست
حضرت@دوست
حتی قناری هفت رنگ بی همتایم
که حنجره اش را پاره میکند در انزوای قفس
حتی انگشت خیس باران که به پنجره ام میکوبد
وحتی چشمک های دل فریب ستاره در گوشه ی چشمم
کاش میفهمیدی وقتی میگفتم دنیای منی یعنی چه...


شامی
شامی
داشتم هدیه میپرسیدم از عشقم اون سوالی که تو عکس.
گفتم امنه ؟گفت دایه اش بود گفتم نه مامانش بود.
گفتم امین؟میگه برادرشه =))=))=))=))
{-201-}


شامی
شامی
گاهی دلم هوای ِ "هیچ" دارد!!
هیچ کَس، هیچ کجا، هیچ چیز ، هیچ وقت...هیچ!!
گاهی دلم فقط همین لحظه
همین نفس را می خواهد.
بی فکرِ لحظه های گذشته و نیامده.
چشم ببندم بر هر چه هست
گوش بسپارم به موسیقی ِ قلبم
و فکر از پریشانی ِ جهان بگیرم.
و لحظه ای
فقط همین لحظه را
" هیچ " شوم!
چشم می بندم ...!



شامی
شامی
با ارازل ببین چی زدیم:قهقهه


Bardia
Bardia
امشب بجا تو ؛ ماهُ دیدم بغلش کردم .

ویران

سید
سید
به مناسبت چهل و سومین سال از انقلاب ...... مرگ بر پهلووییییییی خائن {-147-}{-147-}{-147-}{-147-}{-147-}

‌
سلام به همگی{-33-}

fatme
fatme
سلام
رفتم مدرسه
امتحانو ر... دم
برگشتم
برام اسفند دود کنید

fatme
fatme
نتایج امتحانات ما وقتی ک هیچکدوممون نخوندیم و مث هم نوشتیم😂😂


fatme
fatme
چرا؟

صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو