عرفه آمد و من باز مصفـــــا نشدم
حاجی معتکف یوسف زهــــــرا نشدم
همه گشتند سفید و دل من هست سیاه
باز هم شکر که پیش همه رسوا نشدم
هر طبیب درد مرا دید، بکرد زود ردم
کار از کار گذشت،لیک مـــداوا نشدم
من به دنبال توأم ، یا که به دنبال خودم
هر کجا درپی خود گشتم و پـیدا نشدم
هر چه نالیدم اثر بر دل دلدار نکرد
باب میل دل پر غصۀ مــــولا نشدم
عرفــات دل من بوی محرم دارد
چه کنم زائر آن تربت سقــــا نشدم
من چه دانم چه به روزدل ارباب گذشت
من که بی لشکرو بی یاور و تنها نشدم
من شنیدم که روی سینۀ او بنشستند
من لگد کوب سم مرکب اعـــدا نشدم
من شنیدم غم او،وای به آنکه دیده
لحظه ای مثل دل زینب کبری نشدم
من کجا مثل حسین داغ برادر دیدم
مثل او بر سر نعش قمــــرم تا نشدم
من از آن روز که از چشم شما افتادم
مثلاً شما مریض خود را مدام این دکتر و آن دکتر میروی، جواب میکنند و میگویند: درمانی برای او نیست، امّا پروردگار عالم به لسان حجّتش فرموده: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ تُرْبَةَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ شِفَاءً مِنْ کُلِ دَاء» - کما اینکه عرض کردیم: این دعاها هم متعلّق به خود خداست و کتاب الله، به عنوان قرآن نازل و دعا به عنوان قرآن صاعد است، یعنی صعود کنننده است و باز هم این را خدا به لسان معصومش یاد ما داده است – پروردگار عالم در تربت اباعبدالله شفای هر دردی را قرار داد.لذا کبریایی متعلّق به خود خداست، همه ضعیفیم، همه فقیریم، «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»، پدر و مادر من صورت ظاهر مرا پرورش دادند «ربّنا اغفرلی و لوالدی و ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرا»، امّا در اینجا میفرماید: اگر ربّ حقیقی را بخواهید، من هستم، «فیا من ربّانی فی الدنیا» در همه امور، پرورش دهنده، اوست، نه اینکه فقط وقتی که بچّه بودم، خدا مرا پرورش داد. الآن هم که بزرگ شدی، وقتی تصور میکنی، میبینی همه چیز دست خداست.
لذا اگر انسان این طور جلو برود، خدا شاهد است روز به روز زندگی برای او قشنگتر میشود، حالش بهتر میشود و اتّصالش به پروردگارعالم بیشتر میشود. انسان باید بداند واقعاً پوچ، هیچ و تهی است.