مهاجر
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید
گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید
من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…
استامینوفن ۳۲۵
I come from a small town how 'bout you ?!
عسل بزارم روش زود خوف شه؟
دستتو بکش
با قاشق میزارم دس نمزنم ک
دلم از غم، خون کردى
چه بگویم؟ چون کردى
دردم؛ افزون کردى
برو… اى از مهر و وفا؛ عارى
من نکردم گردن من ننداز ندارم ک عاخه