هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار ...
زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردّ پا بیزار ...
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار ...
اگرچه می گذریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر، من از شما بیزار ...
به مسجد آمدم و نا امید برگشتم
دل از مشاهده ی تلخیِ ریا بیزار ...
صدای قاری و گلدسته های پژمرده
اذان مرده و دل های از خدا بیزار ...
به خانه بروم؟! خانه از سکوت پُر است
سکوت می کند از زندگی مرا بیزار ...
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار ...
#فاضل_نظری
پس الان بفهم ک رون چیه
ن دیگه آتیش خاموش کنم فعال شده حتما سنسوره حرارتی دارم
فک کنم سردردم اونقدری شده ک مخچه م آسیب دید کلا دیگه نمیدونم چی میگی :/
برم لالا
برو لالا منم برم کار برم خونه بای