بر سر سجاده میافتاد چشمم تا به می
شیشهی مِی با دهان باز میپرسید : کی؟
کاش از اول بر در میخانه میخواندم نماز
حیف از آن عمری که شد در گوشهٔ محراب طی
نالهٔ جانسوز من بود آنچه میآمد به گوش
آه من بود آنچه یکدم زیر لب میخواند نی
کاش با ساقی حسابم پاک می شد ، سالهاست
او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی
من خطایی کمتر از بخشایشت دارم ، ببخش
با توام ای یار ! ای غمخوار ! ای بسیار ! ای ...
#فاضل_نظری
والا طرف بردیم ی چیزی خیلی دعوی بلد بودن استادی داشت زد شترق کیلومتر ماشین رو وردش سوزاندن بعدش چیزی هم بدهکار شدیم ما
آقا همون موقعه بگو بلد نیستم ن من خیلی اینکارا کردم من فلان کردم من امان کردم بعدش برا خرابکاری خودش ک بازهم مثل روز اولش نشد ما از ما مزد خواست البته ما دادیم بهش بقول سعدی گفت از ما نخورده باشی
بلدم بلدم ،اینه