زندگی باید کرد!
گاه با یک گل سرخ،
گاه با یک دل تنگ،
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ...
زندگی باید کرد!
گاه باید روئید از پس آن باران...
گاه باید خندید بر غمی بی پایان...
هر موقع از زندگی ناامید شدی به این فکر کن که در آشپزخونه چیزی بنام قوری هست، که داخلش معجون جاودانگیای بنام چایی هست، برو یه لیوان ازش بریز، بخور لذت ببر و با فراغ بال به ادامه زندگیت بپرداز.
در این سرای بیکسی
نشستهام به در نگاه میکنم
دریکه آه میکشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانیام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند!
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند!
ّمن ترکیبی دعا می کنم توسل به اهل بیت صدقه نماز زیارت عاشورا حدیث کسا و در بحرانی ترین حالت نماز استغاثه حصرت زهرا و نعمت هاش یاد می کنم و بدبختی و بیچارگی خودم رو اعتراف می کنم
و قسمش میدم منو ببخش به عزیزانش و دستم رو بگیره و بعد دیگه رهای رها می کنم
استرس
اما و اگر ذهنم نمیارم
البته بجز مریضی عزیزانم که هر هر کار کنم باز دلشوره امانم نمیده
ولی از همین الان بگم من زن بد اخلاق و اخمو نمیخوام نگی نگفتیااا... خخخخ
اوف حرف نداری حیف جای بچمی
من حرفام همه شوخیه بزرگوار امیدوارم کسی به دل نگیره