یافتن پست: #اما

مهاجر
مهاجر
رسالةٌ لأبنتي :

و أما بعد ؛
إضحكي كثيراً
و إستعيذي بالله من شرِ الحُزن …
فَسوف تأتي أياماً يُتعِبُكِ الحُزن ،
لأنّ كلَّ إنسانٍ سيذوقُ طعمَ الفِراق …
و السلام

نامه ای به دخترم :

             و أما بعد ؛

             بسیار بخند
و از شَرِ اندوه ، به خدا پناه بِبَر . .
   می آید روزگاری که دلتنگی
      اَمانَت را خواهد بُرید ،
          زیرا که هر انسانی
   طعمِ فراق را خواهد چِشید .

             والسلام

aliaga
aliaga
آغاااااااا جان عمتون پروفاتونو از خصوصی درآرید


لنت بت هادی با این آپشنای مزخرفط

aliaga
aliaga

💔
میگفت...
فکر کن بری اون دنیا
برسی محضر امام زمان
آقا بهت بگن
تو که گریه کن و دوستدار ما بودی
تو چرا گناه کردی؟
چی داری بگی...

بسم الله الحب
بسم الله الحب
آنچه برای درمان دندان درد سودمند است


.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :طبّ الأئمّه علیهم السلام_ به نقل از محمّد بن ابی نصر ، از پدرش ، از امام صادق علیه السلام: نزد امام علیه السلام از ناآرامی سر و دندان هایم و از دردی شدید در چشم هایم _ تا جایی که صورتم در اثر آن ورم کرده بود _ اظهار ناراحتی کردم .

فرمود : «بر تو باد این کاسنی . آن را بِفْشُر و آبش را بگیر و از این شکر طَبَرزَد {شکر سرخ}، به مقدار فراوان ، بر آن بریز ؛ چرا که درد را تسکین دهد و ضرر آن را دفع کند» .

من به خانه خود رفتم و همان شب ، پیش از آن که بخوابم ، این دارو را ساختم و خوردم و بر آن خوابیدم . صبح که شد ، به حمد و منّت الهی بهبود یافته بودم .
منبع+ کتاب دانشنامه احاديث پزشكی جلد 1
پی نویس:
- .الکافی ، ج 8 ، ص 194 ، ح 231 ، بحار الأنوار ، ج 62 ، ص 163 ، ح 8 .
2- .الکافی ، ج 6 ، ص 379 ، ح 6 ، بحار الأنوار ، ج 62 ، ص 161 ، ح 5 .
3- .طبّ الأئمّه لابنی بسطام ، ص 24 ، بحار الأنوار ، ج 62 ، ص 162 ، ح 7 .
4- .الخصال ، ص 385 ، ح 68 عن أبی سعید الخدری ، بحار الأنوار ، ج 59

خانوم اِچ
خانوم اِچ
وای ترو خدا یه راه حل سریع برا خوابیدن باد دندون بگید 🥺😭😭😭 پنج شنبه مهمون دارییمممم

مهاجر
مهاجر
پستچی بدرد نخور
من چهار ساعته نشستم خونه که گم شی بیای
بیا دیگهههههه

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
-خوشمزس-

...
...
خوشحالی یک احساس بی‌مانند نیست. اما احساسی است که از بچگی می‌خواستم به جای تمام دیگر احساساتم، با آن ظرف ذهنی توخالی‌ام را پر کنم.

خوشحالی یک احساس زرد رنگ است که مدتی است فهمیده‌ام، همیشه به دنبال آن دویدن، تباه کننده‌ی حیات ارزشمندیست که موقتا امانت گرفته‌ام. خوشحالی، خوشبختی نیست. خوشحالی فقط یکی از رنگ‌های آن است.

آدم کم‌کم یاد می‌گیرد، تمام احساساتش، آن‌ها که یکی‌یکی و گاهی با هم، ظرف ذهن را پر می‌کند را بپذیرد و اصلا اسم این پذیرفتن شاید آرامش است.

آرامش، این ملکه‌ی نازک نارنجی ذهن!

رها
رها


:هق

rahim
rahim
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت
وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موصوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار

امیر علی
امیر علی
میدونستی هرگز نباید این شوینده هارو باهم قاطی کنید؟

_وایتکس+الکل:
به ریه،کبداسیب جدی میزند
_وایتکس+آمونیاک:
موجب انفجار می‌شود
_مایع سفیدکننده+سرکه:
سوختگی چشمی
_جوش شیرین+سرکه:
باعث انفجار می‌شود
_سرکه+آب اکسیژنه:
آسیب به ریه وگلو
_سرکه + انواع تمیزکننده"جوهرنمک":
آسیب به ریه وچشم

_به هیچ عنوان مارک های مختلف تمیزکننده راباهم مخلوط نکنید

امیر علی
امیر علی
مقداری آب سرد روی مچ دست و پشت گوش تون آغشته کنید

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
-صبح بخیر-

مهاجر
مهاجر
آهنگ صدای تو پر از شور اذان است
جذّاب تر از "جاذبه ی ماه" بَنان است!

چشم تو نه یاقوت و عقیق و نه زمرّد
فیروزه ترین معدن الماس جهان است!

شیرینی لبخند تو خرمای جنوب است!
دلچسب تر از بامیه های رمضان است!

گل بوسه ی تو قند تر از قند فریمان!
یا نه... عسل خالص کوه سبلان است!

حلوای لبت باسلوق اصل مراغه ست!
خوشمزه تر از نان کُماج همدان است!

با شهد لبت کم شد اگر رونق سوهان
از بخت بد حاج حسین و پسران است!

در وصف وجودت چه بگویم، چه نگویم؟
چشم و لب و قد تو چنین است و چنان است!...

rahim
rahim
موقعی که تازه جوان شدم و خیال ازدواج به سرم زد مادرم اصرار داشت با دختر باایمان و باحجابی ازدواج کنم که تا آخر عمر یار و یاورم باشد. با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل می‌شناخت به من پیشنهاد داد اما متاسفانه من تنها به دنبال یاری زیبا بودم.

مدتی گذشت و کسی که به دنبالش می‌گشتم را یک روز توی خیابان دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم. تعقیبش کردم و خانه‌اش را پیدا کردم. ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا بود اما نه باحجاب بود و نه باایمان.
عاشق او بودم و هرکاری برایش می‌کردم. وقتی گفت باید خانه‌مان در محله‌های بالاشهر باشد قبول کردم. گفت می‌خواهم درس بخوانم، قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد. حتی موتورم را دادم و برای همسرم ماشین خریدم. روزها همین طور سپری شدند ولی او هر روز بیش‌تر تغییر می‌کرد.

او دیگر بهانه‌گیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر می‌کرد. مشغولیتش با موبایلش بود و من هم انتظار می‌کشیدم دوباره همان همسر خودم شود اما یک شب روبرویم نشست و از طلاق توافقی گفت که بعدا مشخص شد به خاطر عشق‌اش به هم کلاسی‌اش این درخواست را کرده است.می‌گفت به درد هم نمی‌خوریم.

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو