خوب من خودمو مثال زدم منظورم این نبود که تو اینجوریی
تا نگی که مشکلت چیه من نمی تونم کمکت کنم
!درجواب :delaram97
چرا موضوع رو به اخرالزمان ربط میدی ؟
مگه من بخاطر اعتقاداتم مشکلی برام بوجود نیومده تو فامیل مگه من فحش نمیخورم
اصلا ربطی به اینا نداره
من مشکلم خیلی بزرگتره
تو نباید از آدمای بی ارزش انتظار چیزی داشته باشی هرکس تو مواقع خاص شخصیت واقیشو نشون می ده
حالا که فهمیدی اونا لیاقتتو ندارن ولشون کن
درجواب :delaram97
خب تو همین مشکلاته که دوستا خودشونو نشون میدن
دوستای من خودشونو خیلی خوب نشون دادنزده" title="زده" />
ما حتی اگر بد باشیم نعوذباالله کفر کنیم
خدا روزی اش رو قطع نمی کنه باز موقع گرفتاری دستمون می گیره
خوبی های انسان اون جنبه خدایی و فرشته خو انسان هست هر کس خدایی تر باشه خوبیهاش بیشتر و خالص تر هست
اولین کسی که به داد کردای اربیل و ایزدی های عراق رسید سلیمانی شیعه بود
و اینو مردمان اونجا گفتن نه سردار
✅ ١٩-بدنبال وحدت و هم افزایی در جامعه است.
✅ ٢٠-کار وتفکراتش اسلامی و انقلابی است.
✅ ٢١-با اطرافیان خود مجادله احسن دارد.
✅ ٢٢-خوش بین به فرهنگی اسلامی است.
✅ ٢٣-خوش روحیه است.
✅ ٢٤-باهوش است و نمی گذارد بنام امر به معروف از او سوء استفاده نمایند.
✅ ٢٥-امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه شرعی وانقلابی خود می داند.
✅ ٢٦-اخلاص در امور را سرلوحه خود قرار می دهد.
✅ ٢٧-پر انگیزه و مطالبه گر است.
✅ ٢٨-پايبند به تعلقات معنوی، خانوادگی ومیهنی است.
✅ ٢٩-با منطق محکم از مسئولین انتقاد می کند.
✅ ٣٠-نظام سلطه را با همه ابعاد و لایه هایش می شناسد.
✅ ٣١-مقید به کار تشکیلاتی است.
✅ ٣٢-قانون گراست.
✅ ٣٣-دلش نورانی است.
✅ ٣٤-رابطه قلبی ومعنوی خود را با خداوند تقویت می کند.
✅ ٣٥-اهل قرآن است.
✅ ٣٦-اهل دعا و مناجات با خداست.
✅ ٣٧-اهل اعتکاف است.
✅ ٣٨-میانه رو است؛ افراط وتفریط نمی کند.
✅ ٣٩-از طعن و بدگویی دیگران نمی هراسد.
✅ ٤٠-عدالت خواه است
سلام نواهای زیر که توسط زنان روستای کوچ در مجالس عزا ی زنانه خوانده می شود و تعدادی از این نواها گاهی در پشت کار قالیبافی ویا در هنگام دروی گندم ویا در شبهای زمستان در مراسم آتشانی به عنوان فراقی در دوری از مسافر به غربت رفته ویا سربازی که درشهری دور سربازاست ئغریب است و یا در دوری از یار ئدوست وخواهر وبرادر و-که از هم جدا شده اند- به عنوان فراق خوانده می شود وبیانگر درد وفراق وجدایی است واما برگردیم به مجلس نواخوانی زنانه :
بصد خواری بزرگ کردم درختی که درسایه ش نشینم گاه ووقتی سمال آمد درخت ازریشه برکند بسوزد این چنین طالع و بدختی.
2-ای چرخ فلک چرا چنینم کردی ؟ برسنگ زدی ونگین نگینم کردی
دراول عمر خود ندیدم خوبی در آخر عمر گوشه نشینم کردی.
3-غربت خراب ومو خراب غربت مو(من) گوشه نشین آفتاب غربت
شاالله که نیایه آب از غربت تا مو نکشم جور وجفا ازغربت .
4- در غریبی ناله کردم ، هیچ کس یادم نکرد در قفس جان دادم وصیاد ، آزادم نکرد
همتی می خواستم ازگردش چرخ فلک چرخ بی همت خرابم کرد وآزادم نکرد.
5-آنجا که غریب ناله ی زار کند آنجا که غریب ، روی به دیوار کند
آنجا که غریب ، شربت آبی طلبد مادر نبود که گریه بسیار کند.
6-آنجا نبودم که نقره پاشون کنم آنجا نبدم (نبودم) که جانرا قربون کنم
آندم که تو خود بار سفر می بستی مو خود بکشم ، ترا ، پشیمون کنم .
7-الهی در غریبی ، کس نمیرد فراق راه دور هیچ کس نبیند
فراق راه دوری که مو دیدم ، مسلمان ف نشنود ، کافر نبیند.
8-زدست مرگ،بیکس مانده یم مو (من) چومجنون ستمکش مانده یم مو (من)
زدست مرگهای ناگهانی بخاک پای هرکس ، مانده یم مو(=من).
9-ما غم زده ها که روی ، به بغداد کنم (= کنیم) از کوچک واز بزرگ خود یاد کنم (کنیم)
از کوچک وازبزرگ، کسی زنده نماند در کعبه ودرمدینه ، فریاد کنم (=کنیم).
اززبان خواهر متفی:10- یارب چه مشد (چه می شد) مرگ برادر نمبد (نمی بود) این شال عزا برسر خواهر، ن م بد (= نمی بود)
یارب ، چه میشد که خواهرا می مردند این داغ گران بر دل خواهر ن م بد ( نمی بود).
از زبان زن تسلیت گو :11-ای خواهر دلکباب ، چونت پرسم ؟ بنشسته به درد وداغ ، چونت پرسم ؟
غمهای جان وجملگی بر دل مو (ما) ای سوخته ی نامراد چونت ، پرسم ؟.
تسلیت گو :12- ما آومده یم باز که احوال بپرسم ( بپرسیم) احوال جدایی وشب تار بپرسم (بپرسیم)
چونید ،زغمها وچون ؟می باشید احوال شما ، مونس وغمخوار، بپرسم(=بپرسیم).
اززبان صاحب عزا:13-بیا بنشین واول از وطن گوی دوم از آن گل شیرین سخن ، گوی
سخنهایی :ه آن گل ، با شما گفت بیا بنشین ویک یک را به من، گوی.
از زبان زن صاحب عزا: 14-دیدی که فلک به ما چه بیدادی در گوشه بگشت وغم مرا ،وادی، کرد(وادیکرد= پیدا کرد).
در گوشه بدم (بودم) وغم نمیشناخت مرا روستان بگریست ودشمنان شادی کرد .
از زبا ن تسلیت گو:154-چنو ناله مکن که جان ندارم توانای ناله ی سوزان ندارم
چنو باران غم باریده بر دل که مو درد ترا درموان ندارم .
از زان صاحب عزا : 16- بیا تا ما وتو همراز باشم ( باشیم )چو کفتربر گلوی چاه ، باشم
اگر فکفتر نناله ، ما بالم ( بنالیم) زحال یک دگر آگاه ، باشم (باشیم).
از زبان خواهر متوفی :
17- در دل خواهرو(خواهران) چنین ، می باشه با داغ وفراق ف هم نشین می باشه (می باشد
با داغ وفراق وبا غم واندیشه تا روز قیامت این چتین می باشه .
جواب زن صاحب عزا :18- آن خواهر دلکباب مو (من) خواهم بود بنشسته به دردوداغ ف مو خواهم بود
غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد ، مو خواهم بود .
صاحب عزا:
19-شما که امدید پرسید که چونم ؟چو مرغ سربریده ، غرق خونم
چولاله داغ دارم بردل خود چو گلهای بنفشه ف سر نگونم
صاحب عزا :20-آن گل که کشید خط، بر دیوار خونه بگفتا مو روم ،این خط بمونه
اگر قومو(قومان) بیاند (بیند)احوالف پرسند بگو بگریخت از دست زمونه (زمانه)م
صاحب عزا :21- فلک بر بام ما رازینه(=راه پله ساختمان راگویند) داره فلک با دل پر کینه داره
یه هر سال وبه هریک نیمه ی سال فلک از ما عزیز برده داره (دارد) .
صاحب عزا از زبان متوفی بخواند :22-در اول فصل جوانی بی سر وسامان شدم با هزاران آرزو پابند این زندان شدم
در جوانی قسمتم شد کنج این محنت سرا یارب آزادی رسان ف پیرغم دوران (کنعان) شدم .
23- صاحب عزا :یارب چه کنم ؟ که این دلم پر درده رنگم چو حنا وگونه ی مو (من) زرده
چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده.
24- افسوس که چرخ همدمم ،بی دم شد پشتم چو کمان آهنی بود ، خم شد
آن آینه دل که روشنایی می داد زنگار گرفت وروشنایی کم شد .
صاحب عزا:25-افسوسکه مرگ بی حبر می آید پیمانه که پرشود ، اجل می آید
هرنیک وبدی که می کنیم دردنیا فردای قیامت بنظر می آید.
تسلیت گو:26-افسوس که آدمای دانا رفتند شیرین سخنان مجلس آرا رفتند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند چون باد شدند به کوه وصحرا رفتند.
27-ازبان صاحب عزا: چه شد آن کس که با ما مهربان بود چو چتری برسر ما سایه بان بود
چو چتر افتاد ومو (من) حیران بماندم چو چوب خشک در صحرا بموندم (بماندم).
28-اززبان متوفی خوانند:دریغا من ندانستمطریق زندگانی را که بیهوده تلف کردم ایام جوانی را
کشیدم زحمت بسیار بپای هرکس ونا کس ندانستم بقایی نیست این دنیای فانی را .
29تسلی تگو در مرگ جوان ازدسترفته جوانان زار میرند زار میرند(می روند) به گل مانند که بر گلزار میرند(می روند )
به گل مانند چو گلهای صباحی بصد حسرت بزیر خاک میرند (=میروند).
در مرگ جوان ازدست رفته خوانند:30-امروز مرا گریه بکار افتاده از گوشه باغ ما نهال افتاده
از گوشه ی باغ ما نهال سبزی این دیده ی روشنم ، غبار افتاده .
صاحب عزا ـ31-ای فلک سر گشته ی اهل فناکردی مرا از چمن انداختی ، از جان جدا کردی مرا
ای فلکف رحمی نکردی بر من واحوال من چون سیه پوشان دشت کربلا کردی مرا .
32-صاحب عزا خطاب به متوفی خواند :گر مو زچنین روز خبر می داشتم دیدار زدیدار تو کی بر می داستم
کی میگذاشتم کهدیده بر خاک نهی خاک قدمت بدیده بر می راشتم.
در مرگ جوان خوانند :
33جوان بودی که نخل تور (ترا) ببستند جوانان دگر در غم نشستند
جوان بودی ، زخود بهره ندیدی بصد حسرت سر خاکت ببستند .
----در مرگ مادر :
34مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمی داشت برفت
آن کس که مرا به غم نمب تونست(نمی توانست) دید بر اسب اجل نشست وچون باد برفت .
صاحب عزا :35-دیدی که چه شد طالع فیروزم دیدی که بکام دشمنان شد روزم
مو(من)جامه شب رنگ نمی پوشیدم از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم.
صاحب عزا :36-چه طالع بود یارب طالع ما دراین عالم چه اومد برسر ما
همان ابری که از دریا بر آمد نبارید تا نیامد بر سر ما .
خطاب به متوفی :37قدت شمشاد وناخنها قلم بود دراین ایام سوگ تو، ستم بود
دراین موقع که گلها گشته نمناک قد شمشاد تو افتاده یر خاک .
در مرگ برادر : 38- هرکس که برادر عزیزی دارد درنقره نشانده که نگیی دارد
هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد.
39- در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی بغم گرفتار مویم (منم)
تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم (منم).
خطاب به متوفی بر سر خاک متوفی :40-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتای سر لحد بحالم مگریست گرازتو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو کیست !
41- در مرگ عزیز ازدست رفته :
فلک ! کور شی (شوی) که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم
ببردی بلبلم ، زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند بباغم!
42- از سر کوی شهادت خبری می آید ناله ی سوخته ی با اثری می آید
می رود هوش زسرم صاحب این ناله که کیست ؟ یا که این دود کباب از جگری می آید!
43-گر طالع بر قرار می بود مرا با شهر کسان چه کار می بود مرا
با شهر کسان وبا دیارمردم در خانه ی ما قرار می بود مرا.
44- مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمی آید که خورشید از جهان رفته
از آن ماه وازان ابرو وزان محراب پیشانی مرا باور نمی آید عزیزم از میان رفته .
45-سیه طالع زمادر زاده بودم بغمهای جهان آماده بودم
در آن روزی که طالع می نوشتند یقین مو از قلم افتاده بودم (این مورد درفراقی ها ودوبیتیها مشترک خوانده می شود )
46-برخیز ته (تا) برم (برویم) ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر ومو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو .
47--سرت بردار ته (تا) مو رویت ببینم کمند طاق ابرویت ببینم
کمند طاق ابرو گرد گرفته به دسمال کتان گردش بگیرم .
48- زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست دامن دشت بلا منزل وماوای تو نیست
هر کجا می نگرم آن رخ تو جلوه گر است جای یک بوسه ی من بر همه اعضای تو نیست .
49-شب نیست که آهم بثریا نرسد از چشم ترم قطره به دریا نرسد
ترسم که دگر هیچ نباشد روزی دیدار به دیدار رسد یا نرسد .
50- فلک با عترت طاها بسی جور وجفا کردی تو آن ظلمی که اندر کربلا کردی ، کجا کردی ؟
دل عالم بسوزد از برای کشتن قاسم تو جسمش طوتیا (توتیا ) کردی ، کجا کردی ؟
51-فلک زد بر بساطم پشت پایی که هر خاشاک من افتاده جایی
بجان مب پرورد او حاصلی را در آخر بشکند صاحب دلی را .
52-فلک دانی که من این دم غریب کنج زندانم بده مهلت که تا بینم دمی روی عزیزان
عزیزانم که زندانند اگر بینند مرا یک دم دگر آزاد می گردم از این حال پریشانم .
53-الف بودم زداغت دال گشتم گلی بودم زداغت خار گشتم
گلی بودم میان تازه گلها زداغت بی پر وبی بال گشتم .
54- ما غمزده ها زکربلا می آییم پوشیده سیاه به هر عزا می آییم
ما غمزده ها حسین را ناداریم (بگذاردیم) ایا به چه رو زکربلا می آییم .
55-ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی گویا غریب بودی ومادر نداشتی
غسلت که داد ، کفنت را که برید ودوخت بر حالت غریبی تو ایا دل که سوخت ؟
56- سفر کردی سفر دور کردی خودت زرد ومرا رنجور کردی
سفر کردی که غم ازدل برویید دو چشم روشنم را کور کردی !
57- ببردند گل گل از گلخانه بردند ببردند گل به غسالخانه بردند
دمی که آب کافورش بریزند رمق از پا ونور ازدیده بردند.
58-فلک چو طرح جدایی میان ما انداخت ببین ترا بجا ومرا کجا انداخت
تورا به کنج لحد ومرا به غربت وغم که ؟ سنگ تفرقه اندر میان ما انداخت .
59- ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا از چمن انداختی از جان جدا کرذدی مرا
ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من چون سیه پوشان دشت کربلا کردی مرا .
60- فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده
اگر به ملک غریبی بهم رسیم روزی ببین که داغ جدایی به من چها کرده !
61-سفید مرغی بدم (بودم ) بر شاخ پسته به هر سو مینگرم بالم شکسته
به هر سو مینگرم نه قوم ونه خویش غبار بیکسی بر مو (من) نشسته-----
62-سفید مرغی بدم (بودم) بر شاخساری بخوار می گرانم روزگاری
بخواری میگذرانم روز وشی را که شاید این دلم گیره قراری
63-تابستونه بر لب بومت (بامت) خواهم بر سبزه وبر آب روانت خواهم
بر سبزه و بر آب روان جای تو نیست بر خیز وبیا که میان همسرانت خواهم .
64- تابستونه وعالم آورده خوشی از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید مردم همگی سرخ وسفید می پوشند مو از غم تو شال عزا خواهم پوشید.-----
65-شبهای دراز که ناله ی زار کنم چون مار گزیده روی به دیوار کنم
مردم گویند که ناله ی زار تو چیست ؟ مو(من9 ناله ی زار برای غمخوار کنم
66-ای دوست خوش آمدید به غم خانه ی ما روشن کردید خانه ی ویرانه ی ما
شیرین تر ازاین سخن نمی تونم گفت هر جا که قدم گذاردید بر دیده ی ما
67-بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما بر کنده شده سلام هر روزه ی ما
دیدار که هر صبح ومساء می دیدم بر کنده شده دیدار هر روزه ی ما
68-چه می بود گر فلک درمانده می بود زروی آدمی شرمنده می بود
چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد ، گهی هم زنده می بود.
69-ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بیدادگری پیشه ی دیرینه ی توست
ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه ی توست
70- یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق
گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو (من) از داغ ننالم که بسوختم زفراق-----
71-جوانها می روند دسته به دسته جوانها می روند نالان وخسته
جوانها می روند که گل بچینند قد رعنای تو در خاک نشسته
72-ای روست خوش آمدید صفا آوردید صد خدمت شایسته بجا آوردید
صد رحمت وآفرین بر آن عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردید
73-غبار از روی دنیا کم نمی شه دل مو هم دمی بی غم نمی شه
دل مو چون مثال نان خشکی ز آب حوض کوثر نم نمی شه (نمی شود)
74-خوش آمدید که خوش آمد مرا زآمدنت هزار جان گرامی فدای یک قدمت
هزارجان گرامی فدای چهره ی ماهت که گشت جان ودلم روشن از صفای قدمت .
75-پیشون سرا گرد وغبار آورده چهار گوش سرا بنفشه بارآورده
دیدار که هر صبح ومساء می دیدم امروز خدا زمو (من) زوال آورده ..-----
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند......
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند......
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند.......
نواهایی کهذیلا خواهم نوشت : توسط بانو ک کبری صبوری نقل شده است که مادرش معصوم کوچی هم از نواخوانان معروف کوچ هستند وهنوز هر دو بزرگوار زنده هستند . والبته خاله کبری صوری بنام فاطمه نساء کوچی که در سال 1373 فوت نموده است هم از نواخوانان وذاکران معروف روستای کوچ بوده است وکبری صبوری ، این نواهارا از مادر وخاله اش یاد گرفته است واما نواها:
116-موهای ترا داغ پریسان دارد داغ تو مرا بی سر وسامان دارد
آیم بسر خاک تو بسیار بگریم شاید که ترا خاک پشیمان دارد
117-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست چشمان سر خاکتو بر مو مگریست
خود می دانی که از طاقت تو بی صبرم مادر تو خود می دانی که سوخته ی داغ تو کیست !
118-گردر خوابی تا ترا بیدار کنم گر در عرقی تا عرقت پاک کنم
درزیر عرق قطره ی آبی طلبی تا کور شوم قطره ی آبی به تو دم ( دهم )
119-تورا داشتم زمادر یادگاری گهی انگشتری ، گه گوشواری !
گهی بوسم گهی بر دیده گذارم که تا شاید دلم گیره قراری
120-چه شده مادر کلان ترم اول کعبه ، دوم تاج سرم
شما مردم نمی دانید بدانید مادر مرا داشته بجای پدرم ----
121-هلا مادر که وقت خیر واشد گل ونار وبهی از هم جدا شد
گل نار وبیهی ، نارنج خوش بو جدایی که به تکمیل خدا شد
122-در آن خانه که بابا ناله میکرد سفارش با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید هزارارمان گریبان پاره می کرد
123-شما که امدید به پرسه ی ما به خورسندی ، دل رنجیده ی ما
شما که اومدید اخلاص خوانید قدم های شما رو دیده ی ما
124- یاد آن روزی که باهم سر سفره بودیم با هم سخنان نیک وبد گفته بودیم
نیک گفته بودیم ونیک اشنفته بدیم ایا سخن از جدایی کی گفته بدیم
125-در شب قتل حسین دیده ی گریان زینب داشت اندیشه ی فردای یتیمان زینب
چون خم زلف رسای علی اکبر خوابید سر شب تابه سحر خواب پریشان می دید ----
126- زینب به سکینه گفت که ای مونس جان چاک است ،چرا/ پیرهنت را دامان ؟
گفتا که نشانی یتیمان است این ! دردی است یتیمی که ندارد درمان
127-زینب به سکینه گفت که ای غمدیده چاک است چرا پیرهنت تا سینه ؟
گفتا که نشانه ی یتیمان است این چشمی که پدر بزیر خنجر دیده !
128-دل گرفته ی ما سخت مشکلی دارد نمرده ای دل قاسم ، عجب دلی دارد
کسی که مرده از آن داغ نوجوان پسری دراین مقدمه دارد زحال ما خبری
129- شما که آمدی ، رنجیده شده پای شما گل میریزد برقد وبالای شما
وزدور دهن می خوام، وز نقره زبان تا ور گوید عرض قدمهای شما !
130-آن جا که ترا کشتند چه بیدادی بود نه بانگ نماز ونه مسلمانی بود
آن جاکه ترا کشتند ، مادر نبود دستهای تو در حنای دامادی بود ----
131-آن جا نبودم که نقره پاشان کنم آنجا نبودم که جان به قربان کنم
آن جا نبودم ، بار سفر می بستی شاید که ترا زآن سفر پشیمان کنم
132-شما در غم چه ها کردی که مو همچون کنم نافه ای چون شیرین بر ترمه ات قربان کنم
هر چه که آید زدستم آن کنم در حکم خدا چاره ندارم ، چه کنم ؟
133-تابوت مرا بلند تر از باد کنی( کنید) تابوت مرا زچوب شمشاد کنی ( کنید )
تابوت مرا قدم قدم بگذارید در هر قدمی هزار فریاد کنی(کنید )ب ضم ک وفتح ن وسکون ی
134-افسوس که روح در بدن نیست مرا کردم سفری که آمدن نیست مرا
یاران وبرادران مرا یاد کنید با فاتحه ای روح مرا شاد کنید
135-چه شد مادر که با ما مهربان بود چو چتری بر سر ما سایه بان بود
کشیدند چتر دولت بر سر ما به قبرستان سپردند مادر ما ----
136- ما غمزده ها غمزده ای می طلبیم در کوه فرات خانه ای می طلبیم
در کوه فرات خانه ای نیست مرا مجنون شده ایم بهانه ای می طلبیم
137-بدیدم که گل از گلزار می رفت دو شمع نقره از بازار می رفت
هنوزخواستم جلوی خویش گیرم بدیدم که گل از دنبال می رفت
138-نارنج وترنج نورسید مادر ای اطلس سبز نورسید مادر
حالاکه بعقل خود رسیدی مادر تو مرغ شدی وبر پریدی مادر
139-ای کرببلا خانه خرابم کردی مهمانی ظلم بی حسابم کردی
در کرببلا بود مرا یک پسری بردی پسرم ودل کبابم کردی
140-در خانه دارم ناله های زار تو بریده دارم بقچه ها بر قد وبالای تو
بخدا زار می گردم که نبینم داغ تو با دو چشم خود بدیدم خاک در بانهای تو ----
141-نویسم نامه ای از بی نوایی ببندم بر پر مرغ هوایی
ببر ای مرغ به دست مادرم (دلبرم) ده بگو صد داد وبیداد از جدایی
142-بیا مادر بیا از مو(من) خبر گیر مو بیمارم سرم از غم بدر گیر
اگر روزی سرا غ مو بیایی سرای آخری را در نظر گیر
143-یتیمی درد بی در مان یتیمی یتیمی خواری دوران یتیمی
الهی طفل بی بابا نگردد اگرگردد دراین دنیا نگردد
144-درآن خانه که مو بیمار باشم غریب وناتوان وزار باشم
نبشد بر سر مو قوم وخویشی میان دوست ودشمن خوار باشم
145-زمانه رو به آبادی نداره دلی که غم گرفت شادی نداره
همان طفلی که نو آمد بدنیا زدست مرگ آزادی نداره---
146-شما که آومدید سر دار مایید چو شر بت بر لب بیمار مایید
شماکه آمدید باشید سلامت در این ماتمسرا ، غمخوار مایید
147-اگر ایام پیشتر را کنم یاد رگان جان مو ( من ) آید بفریاد
رگان جان مو از هم بسوزد شود خاکستر وخاکش برد باد
148-اسم دایی مبرید که ضررداره جانم مو( من) از غم دایی ، مرده ی قبرستونم ( قبرستانم)
شی گریان وروز سراغ پرسونم ( پدسانم) شاید که از غم دایی ، بر آید جونم (جانم)
149-برای دایی ( عمو ) جان میدهم مو(من) برای دایی ام( عمویم ) ایمان میدهم مو ( من)
همان کاغذ که از پیش دایی ( عمو) بیاید به آن ملک سلیمان می دهم مو( من)
150-شما پدارید که عمویم ( دایی ام) شده فراموش اگر اسمش برند خونم زند جوش
چشمان روشن مو (من) کور گردد اگر یک دم کنم آن را فراموش!-------
151- بیا از در درآ مهمان من شو نمک پاش دل بریان من شو
که روشنایی رفته از چشا مو ( چشمهایم ) بیا روشنایی چشمان من شو
152-امروز شمارا در مصیبتها می بینم شمارا در محنت تنها می بینم
دراین داغ شما ما هم شریکیم در این ماتم سرا همرا یک جا می بینم
153-در سرای دایی که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیدم
به هر خاکی که دایی پانهاده به مثل تو تیا در پشمم کشیدم
154-دو تا بلبل زدست ما رها شد یکی مشکل ، یکی مشکل گشا شد
یکی در باغ شاهان جا گرفته یکی جارو کش امام رضا شد
155-کفتر بسر مو هوا کرد وبرفت روی به مشهد وامام رضا کرد وبرفت
خواستم که اورا زآب دیده برگردانم از آب دو دیده آشناکرد وبرفت ----
156-رفتم به غریبی که بسازم خانه از آب دو دیده ها نویسم نامه
این هم نامه ، این هم جواب نامه از بر گشتنم دگر خدا می دانه(می داند)
157-دلم از راهدور آزار داره (دارد) بروی سینه زخم مار داره
که مرهم می گذارم ، به نمی شه (نمی شود ) دلی که آرزوی دیدار داره
158-زدست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند ،دل کند یاد
بسازم خنجری نشش ، زپولاد زنم بردیده تا دل گردد آزاد
159-هر آن کس عاشقه ، از جان نترسد زبند کنده وزندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
160-آز آن روزی که مارا آفریدی بغیر از معصیت ف چیزی ندیدی
خداوندا بحق هشت وچارت زمو ( من) بگذر ، شتر دیدی، ندیدی!---
161-خدایا داد ازایت دل داد ازاین دل ددد که مو یک دم نگشتمشاد ازاین دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند بگویم صد هزاران داداز این دل
162- مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشان وپریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند درخاک مرا از خاک ایشان آفریدند
163-سری دارم که سامانش نمی بود غمی دارم که پایانش نمی بود
اگر باور نداری سوی من آی ببین دردی که درمانش نمی بود !
164- بود درد مو و درمانم از دوست بود وصل من وهجرانم از دوسن
اگر قصابماز تن وا کند پوست جدا هرگز نگردد جانم از دوست !
165- بپوشم شال وبفروشم قدک را بنازم گردش چرخ فلک را
بگردم آب دریاها سراسر ببرم هر دو دست بی نمک را ----
166-باز گو از قاسم ودامادیش از حنا بندان وعیش وشادیش
عیش قاسمشد مبدل با عزا بسته شد ازخون حنا بر دست وپا
باز گو میر علمدارت چه شد ای برادر ! یار وغمخوارت چه شد
قطع شد دست علمدار حسین کشته شد یاران بصد افغان وشین
باز گواز عمه ها وخواهران این سفر غزت دارند یا خوار وذلیل ؟
عمه ها وخواهرانت خواروزار چون اسیران فرنگ وزنگبار
جملگی بر ناقه ی عریان سوار (( واحسینم واحسینم واحسین )). عبارت واحسینم در چایان هر بیت در نوحه ی با توسط کل زنان حاضر در مجلس عزا تکرار وپی خوانی دسته جمعی می شود وزنان بر سر وسینه می زنند و زن خواننده اصلی بیت بعد را می خواند وباز میان بند یا همان عبارت داخل گیومه را تکرار می کنند .واما یک نوحه دیگرکه توسط زن ذاکر اهل بیت در مجلس عزا خوانده می شود وبقیه زنان ضمن همراهی او بر سر وسینه می زنند ویا بر سر خویش می زنند که اصطلاحا به آن سر واکردن ویا سر وازدن می گویند :
خواننده : خوش آمدید عزیزان دیر آمدید رفیقان گویا که از غریبان سیر امدید عزیزان
ای داد از غریبی فریاد از غریبی ( این عبارت دسته جمعی تکرار می گردد وبر سروسینه می زنند )
ای چرخ بی مروت افتاده ام به غربت غربت باما چه ها کرد بی خویش را قربان کرد
مارا زهم جدا کرد( ای داد از غریبی بی داد از غریبی ) دسته جمعی خوانند
از جور اهل کینه یتیم شده سکینه تاب قفس ندارم رحمی کن بحالم ای پادشاه علم
یاران دیدید چه ها شد طوفان بکربلاشد ( ای داد از غریبی بیداد از غریبی )
در کربلا خروشان ابر عزا بپا شد ما ها سیه پوشانیم یا فاطمه کجایی آسوده دل چرایی ؟
مگر تو در بهشتی آیا خبر نداشتی که کشته شد حسینت ضیاء نور عینت از غرفه سر بدر کن بر کشته ها نظر کن تا کشته ها ببینی زهرا به محشر آمد با حوریان سیه پوش
( ای داد از غریبی بیداد از غریبی= دسته جمعی خوانند )
پیراهن حسین را افکنده بر سر دوش ای شاه اگر ترا هست عقل وصیانت وهوش
حال حسین واصحاب یک دم مکن فراموش
ای داد از غربی بیداد از عریبی ( دسته جمعی خوانند واین نوع نوحه سرایی
سلام نواهای زیر که توسط زنان روستای کوچ در مجالس عزا ی زنانه خوانده می شود و تعدادی از این نواها گاهی در پشت کار قالیبافی ویا در هنگام دروی گندم ویا در شبهای زمستان در مراسم آتشانی به عنوان فراقی در دوری از مسافر به غربت رفته ویا سربازی که درشهری دور سربازاست ئغریب است و یا در دوری از یار ئدوست وخواهر وبرادر و-که از هم جدا شده اند- به عنوان فراق خوانده می شود وبیانگر درد وفراق وجدایی است واما برگردیم به مجلس نواخوانی زنانه :
بصد خواری بزرگ کردم درختی که درسایه ش نشینم گاه ووقتی سمال آمد درخت ازریشه برکند بسوزد این چنین طالع و بدختی.
2-ای چرخ فلک چرا چنینم کردی ؟ برسنگ زدی ونگین نگینم کردی
دراول عمر خود ندیدم خوبی در آخر عمر گوشه نشینم کردی.
3-غربت خراب ومو خراب غربت مو(من) گوشه نشین آفتاب غربت
شاالله که نیایه آب از غربت تا مو نکشم جور وجفا ازغربت .
4- در غریبی ناله کردم ، هیچ کس یادم نکرد در قفس جان دادم وصیاد ، آزادم نکرد
همتی می خواستم ازگردش چرخ فلک چرخ بی همت خرابم کرد وآزادم نکرد.
5-آنجا که غریب ناله ی زار کند آنجا که غریب ، روی به دیوار کند
آنجا که غریب ، شربت آبی طلبد مادر نبود که گریه بسیار کند.
6-آنجا نبودم که نقره پاشون کنم آنجا نبدم (نبودم) که جانرا قربون کنم
آندم که تو خود بار سفر می بستی مو خود بکشم ، ترا ، پشیمون کنم .
7-الهی در غریبی ، کس نمیرد فراق راه دور هیچ کس نبیند
فراق راه دوری که مو دیدم ، مسلمان ف نشنود ، کافر نبیند.
8-زدست مرگ،بیکس مانده یم مو (من) چومجنون ستمکش مانده یم مو (من)
زدست مرگهای ناگهانی بخاک پای هرکس ، مانده یم مو(=من).
9-ما غم زده ها که روی ، به بغداد کنم (= کنیم) از کوچک واز بزرگ خود یاد کنم (کنیم)
از کوچک وازبزرگ، کسی زنده نماند در کعبه ودرمدینه ، فریاد کنم (=کنیم).
اززبان خواهر متفی:10- یارب چه مشد (چه می شد) مرگ برادر نمبد (نمی بود) این شال عزا برسر خواهر، ن م بد (= نمی بود)
یارب ، چه میشد که خواهرا می مردند این داغ گران بر دل خواهر ن م بد ( نمی بود).
از زبان زن تسلیت گو :11-ای خواهر دلکباب ، چونت پرسم ؟ بنشسته به درد وداغ ، چونت پرسم ؟
غمهای جان وجملگی بر دل مو (ما) ای سوخته ی نامراد چونت ، پرسم ؟.
تسلیت گو :12- ما آومده یم باز که احوال بپرسم ( بپرسیم) احوال جدایی وشب تار بپرسم (بپرسیم)
چونید ،زغمها وچون ؟می باشید احوال شما ، مونس وغمخوار، بپرسم(=بپرسیم).
اززبان صاحب عزا:13-بیا بنشین واول از وطن گوی دوم از آن گل شیرین سخن ، گوی
سخنهایی :ه آن گل ، با شما گفت بیا بنشین ویک یک را به من، گوی.
از زبان زن صاحب عزا: 14-دیدی که فلک به ما چه بیدادی در گوشه بگشت وغم مرا ،وادی، کرد(وادیکرد= پیدا کرد).
در گوشه بدم (بودم) وغم نمیشناخت مرا روستان بگریست ودشمنان شادی کرد .
از زبا ن تسلیت گو:154-چنو ناله مکن که جان ندارم توانای ناله ی سوزان ندارم
چنو باران غم باریده بر دل که مو درد ترا درموان ندارم .
از زان صاحب عزا : 16- بیا تا ما وتو همراز باشم ( باشیم )چو کفتربر گلوی چاه ، باشم
اگر فکفتر نناله ، ما بالم ( بنالیم) زحال یک دگر آگاه ، باشم (باشیم).
از زبان خواهر متوفی :
17- در دل خواهرو(خواهران) چنین ، می باشه با داغ وفراق ف هم نشین می باشه (می باشد
با داغ وفراق وبا غم واندیشه تا روز قیامت این چتین می باشه .
جواب زن صاحب عزا :18- آن خواهر دلکباب مو (من) خواهم بود بنشسته به دردوداغ ف مو خواهم بود
غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد ، مو خواهم بود .
صاحب عزا:
19-شما که امدید پرسید که چونم ؟چو مرغ سربریده ، غرق خونم
چولاله داغ دارم بردل خود چو گلهای بنفشه ف سر نگونم
صاحب عزا :20-آن گل که کشید خط، بر دیوار خونه بگفتا مو روم ،این خط بمونه
اگر قومو(قومان) بیاند (بیند)احوالف پرسند بگو بگریخت از دست زمونه (زمانه)م
صاحب عزا :21- فلک بر بام ما رازینه(=راه پله ساختمان راگویند) داره فلک با دل پر کینه داره
یه هر سال وبه هریک نیمه ی سال فلک از ما عزیز برده داره (دارد) .
صاحب عزا از زبان متوفی بخواند :22-در اول فصل جوانی بی سر وسامان شدم با هزاران آرزو پابند این زندان شدم
در جوانی قسمتم شد کنج این محنت سرا یارب آزادی رسان ف پیرغم دوران (کنعان) شدم .
23- صاحب عزا :یارب چه کنم ؟ که این دلم پر درده رنگم چو حنا وگونه ی مو (من) زرده
چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده.
24- افسوس که چرخ همدمم ،بی دم شد پشتم چو کمان آهنی بود ، خم شد
آن آینه دل که روشنایی می داد زنگار گرفت وروشنایی کم شد .
صاحب عزا:25-افسوسکه مرگ بی حبر می آید پیمانه که پرشود ، اجل می آید
هرنیک وبدی که می کنیم دردنیا فردای قیامت بنظر می آید.
تسلیت گو:26-افسوس که آدمای دانا رفتند شیرین سخنان مجلس آرا رفتند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند چون باد شدند به کوه وصحرا رفتند.
27-ازبان صاحب عزا: چه شد آن کس که با ما مهربان بود چو چتری برسر ما سایه بان بود
چو چتر افتاد ومو (من) حیران بماندم چو چوب خشک در صحرا بموندم (بماندم).
28-اززبان متوفی خوانند:دریغا من ندانستمطریق زندگانی را که بیهوده تلف کردم ایام جوانی را
کشیدم زحمت بسیار بپای هرکس ونا کس ندانستم بقایی نیست این دنیای فانی را .
29تسلی تگو در مرگ جوان ازدسترفته جوانان زار میرند زار میرند(می روند) به گل مانند که بر گلزار میرند(می روند )
به گل مانند چو گلهای صباحی بصد حسرت بزیر خاک میرند (=میروند).
در مرگ جوان ازدست رفته خوانند:30-امروز مرا گریه بکار افتاده از گوشه باغ ما نهال افتاده
از گوشه ی باغ ما نهال سبزی این دیده ی روشنم ، غبار افتاده .
صاحب عزا ـ31-ای فلک سر گشته ی اهل فناکردی مرا از چمن انداختی ، از جان جدا کردی مرا
ای فلکف رحمی نکردی بر من واحوال من چون سیه پوشان دشت کربلا کردی مرا .
32-صاحب عزا خطاب به متوفی خواند :گر مو زچنین روز خبر می داشتم دیدار زدیدار تو کی بر می داستم
کی میگذاشتم کهدیده بر خاک نهی خاک قدمت بدیده بر می راشتم.
در مرگ جوان خوانند :
33جوان بودی که نخل تور (ترا) ببستند جوانان دگر در غم نشستند
جوان بودی ، زخود بهره ندیدی بصد حسرت سر خاکت ببستند .
----در مرگ مادر :
34مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمی داشت برفت
آن کس که مرا به غم نمب تونست(نمی توانست) دید بر اسب اجل نشست وچون باد برفت .
صاحب عزا :35-دیدی که چه شد طالع فیروزم دیدی که بکام دشمنان شد روزم
مو(من)جامه شب رنگ نمی پوشیدم از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم.
صاحب عزا :36-چه طالع بود یارب طالع ما دراین عالم چه اومد برسر ما
همان ابری که از دریا بر آمد نبارید تا نیامد بر سر ما .
خطاب به متوفی :37قدت شمشاد وناخنها قلم بود دراین ایام سوگ تو، ستم بود
دراین موقع که گلها گشته نمناک قد شمشاد تو افتاده یر خاک .
در مرگ برادر : 38- هرکس که برادر عزیزی دارد درنقره نشانده که نگیی دارد
هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد.
39- در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی بغم گرفتار مویم (منم)
تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم (منم).
خطاب به متوفی بر سر خاک متوفی :40-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتای سر لحد بحالم مگریست گرازتو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو کیست !
41- در مرگ عزیز ازدست رفته :
فلک ! کور شی (شوی) که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم
ببردی بلبلم ، زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند بباغم!
42- از سر کوی شهادت خبری می آید ناله ی سوخته ی با اثری می آید
می رود هوش زسرم صاحب این ناله که کیست ؟ یا که این دود کباب از جگری می آید!
43-گر طالع بر قرار می بود مرا با شهر کسان چه کار می بود مرا
با شهر کسان وبا دیارمردم در خانه ی ما قرار می بود مرا.
44- مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمی آید که خورشید از جهان رفته
از آن ماه وازان ابرو وزان محراب پیشانی مرا باور نمی آید عزیزم از میان رفته .
45-سیه طالع زمادر زاده بودم بغمهای جهان آماده بودم
در آن روزی که طالع می نوشتند یقین مو از قلم افتاده بودم (این مورد درفراقی ها ودوبیتیها مشترک خوانده می شود )
46-برخیز ته (تا) برم (برویم) ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر ومو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو .
47--سرت بردار ته (تا) مو رویت ببینم کمند طاق ابرویت ببینم
کمند طاق ابرو گرد گرفته به دسمال کتان گردش بگیرم .
48- زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست دامن دشت بلا منزل وماوای تو نیست
هر کجا می نگرم آن رخ تو جلوه گر است جای یک بوسه ی من بر همه اعضای تو نیست .
49-شب نیست که آهم بثریا نرسد از چشم ترم قطره به دریا نرسد
ترسم که دگر هیچ نباشد روزی دیدار به دیدار رسد یا نرسد .
50- فلک با عترت طاها بسی جور وجفا کردی تو آن ظلمی که اندر کربلا کردی ، کجا کردی ؟
دل عالم بسوزد از برای کشتن قاسم تو جسمش طوتیا (توتیا ) کردی ، کجا کردی ؟
51-فلک زد بر بساطم پشت پایی که هر خاشاک من افتاده جایی
بجان مب پرورد او حاصلی را در آخر بشکند صاحب دلی را .
52-فلک دانی که من این دم غریب کنج زندانم بده مهلت که تا بینم دمی روی عزیزان
عزیزانم که زندانند اگر بینند مرا یک دم دگر آزاد می گردم از این حال پریشانم .
53-الف بودم زداغت دال گشتم گلی بودم زداغت خار گشتم
گلی بودم میان تازه گلها زداغت بی پر وبی بال گشتم .
54- ما غمزده ها زکربلا می آییم پوشیده سیاه به هر عزا می آییم
ما غمزده ها حسین را ناداریم (بگذاردیم) ایا به چه رو زکربلا می آییم .
55-ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی گویا غریب بودی ومادر نداشتی
غسلت که داد ، کفنت را که برید ودوخت بر حالت غریبی تو ایا دل که سوخت ؟
56- سفر کردی سفر دور کردی خودت زرد ومرا رنجور کردی
سفر کردی که غم ازدل برویید دو چشم روشنم را کور کردی !
57- ببردند گل گل از گلخانه بردند ببردند گل به غسالخانه بردند
دمی که آب کافورش بریزند رمق از پا ونور ازدیده بردند.
58-فلک چو طرح جدایی میان ما انداخت ببین ترا بجا ومرا کجا انداخت
تورا به کنج لحد ومرا به غربت وغم که ؟ سنگ تفرقه اندر میان ما انداخت .
59- ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا از چمن انداختی از جان جدا کرذدی مرا
ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من چون سیه پوشان دشت کربلا کردی مرا .
60- فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده
اگر به ملک غریبی بهم رسیم روزی ببین که داغ جدایی به من چها کرده !
61-سفید مرغی بدم (بودم ) بر شاخ پسته به هر سو مینگرم بالم شکسته
به هر سو مینگرم نه قوم ونه خویش غبار بیکسی بر مو (من) نشسته-----
62-سفید مرغی بدم (بودم) بر شاخساری بخوار می گرانم روزگاری
بخواری میگذرانم روز وشی را که شاید این دلم گیره قراری
63-تابستونه بر لب بومت (بامت) خواهم بر سبزه وبر آب روانت خواهم
بر سبزه و بر آب روان جای تو نیست بر خیز وبیا که میان همسرانت خواهم .
64- تابستونه وعالم آورده خوشی از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید مردم همگی سرخ وسفید می پوشند مو از غم تو شال عزا خواهم پوشید.-----
65-شبهای دراز که ناله ی زار کنم چون مار گزیده روی به دیوار کنم
مردم گویند که ناله ی زار تو چیست ؟ مو(من9 ناله ی زار برای غمخوار کنم
66-ای دوست خوش آمدید به غم خانه ی ما روشن کردید خانه ی ویرانه ی ما
شیرین تر ازاین سخن نمی تونم گفت هر جا که قدم گذاردید بر دیده ی ما
67-بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما بر کنده شده سلام هر روزه ی ما
دیدار که هر صبح ومساء می دیدم بر کنده شده دیدار هر روزه ی ما
68-چه می بود گر فلک درمانده می بود زروی آدمی شرمنده می بود
چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد ، گهی هم زنده می بود.
69-ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بیدادگری پیشه ی دیرینه ی توست
ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه ی توست
70- یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق
گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو (من) از داغ ننالم که بسوختم زفراق-----
71-جوانها می روند دسته به دسته جوانها می روند نالان وخسته
جوانها می روند که گل بچینند قد رعنای تو در خاک نشسته
72-ای روست خوش آمدید صفا آوردید صد خدمت شایسته بجا آوردید
صد رحمت وآفرین بر آن عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردید
73-غبار از روی دنیا کم نمی شه دل مو هم دمی بی غم نمی شه
دل مو چون مثال نان خشکی ز آب حوض کوثر نم نمی شه (نمی شود)
74-خوش آمدید که خوش آمد مرا زآمدنت هزار جان گرامی فدای یک قدمت
هزارجان گرامی فدای چهره ی ماهت که گشت جان ودلم روشن از صفای قدمت .
75-پیشون سرا گرد وغبار آورده چهار گوش سرا بنفشه بارآورده
دیدار که هر صبح ومساء می دیدم امروز خدا زمو (من) زوال آورده ..-----
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند......
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند......
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند.......
نواهایی کهذیلا خواهم نوشت : توسط بانو ک کبری صبوری نقل شده است که مادرش معصوم کوچی هم از نواخوانان معروف کوچ هستند وهنوز هر دو بزرگوار زنده هستند . والبته خاله کبری صوری بنام فاطمه نساء کوچی که در سال 1373 فوت نموده است هم از نواخوانان وذاکران معروف روستای کوچ بوده است وکبری صبوری ، این نواهارا از مادر وخاله اش یاد گرفته است واما نواها:
116-موهای ترا داغ پریسان دارد داغ تو مرا بی سر وسامان دارد
آیم بسر خاک تو بسیار بگریم شاید که ترا خاک پشیمان دارد
117-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست چشمان سر خاکتو بر مو مگریست
خود می دانی که از طاقت تو بی صبرم مادر تو خود می دانی که سوخته ی داغ تو کیست !
118-گردر خوابی تا ترا بیدار کنم گر در عرقی تا عرقت پاک کنم
درزیر عرق قطره ی آبی طلبی تا کور شوم قطره ی آبی به تو دم ( دهم )
119-تورا داشتم زمادر یادگاری گهی انگشتری ، گه گوشواری !
گهی بوسم گهی بر دیده گذارم که تا شاید دلم گیره قراری
120-چه شده مادر کلان ترم اول کعبه ، دوم تاج سرم
شما مردم نمی دانید بدانید مادر مرا داشته بجای پدرم ----
121-هلا مادر که وقت خیر واشد گل ونار وبهی از هم جدا شد
گل نار وبیهی ، نارنج خوش بو جدایی که به تکمیل خدا شد
122-در آن خانه که بابا ناله میکرد سفارش با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید هزارارمان گریبان پاره می کرد
123-شما که امدید به پرسه ی ما به خورسندی ، دل رنجیده ی ما
شما که اومدید اخلاص خوانید قدم های شما رو دیده ی ما
124- یاد آن روزی که باهم سر سفره بودیم با هم سخنان نیک وبد گفته بودیم
نیک گفته بودیم ونیک اشنفته بدیم ایا سخن از جدایی کی گفته بدیم
125-در شب قتل حسین دیده ی گریان زینب داشت اندیشه ی فردای یتیمان زینب
چون خم زلف رسای علی اکبر خوابید سر شب تابه سحر خواب پریشان می دید ----
126- زینب به سکینه گفت که ای مونس جان چاک است ،چرا/ پیرهنت را دامان ؟
گفتا که نشانی یتیمان است این ! دردی است یتیمی که ندارد درمان
127-زینب به سکینه گفت که ای غمدیده چاک است چرا پیرهنت تا سینه ؟
گفتا که نشانه ی یتیمان است این چشمی که پدر بزیر خنجر دیده !
128-دل گرفته ی ما سخت مشکلی دارد نمرده ای دل قاسم ، عجب دلی دارد
کسی که مرده از آن داغ نوجوان پسری دراین مقدمه دارد زحال ما خبری
129- شما که آمدی ، رنجیده شده پای شما گل میریزد برقد وبالای شما
وزدور دهن می خوام، وز نقره زبان تا ور گوید عرض قدمهای شما !
130-آن جا که ترا کشتند چه بیدادی بود نه بانگ نماز ونه مسلمانی بود
آن جاکه ترا کشتند ، مادر نبود دستهای تو در حنای دامادی بود ----
131-آن جا نبودم که نقره پاشان کنم آنجا نبودم که جان به قربان کنم
آن جا نبودم ، بار سفر می بستی شاید که ترا زآن سفر پشیمان کنم
132-شما در غم چه ها کردی که مو همچون کنم نافه ای چون شیرین بر ترمه ات قربان کنم
هر چه که آید زدستم آن کنم در حکم خدا چاره ندارم ، چه کنم ؟
133-تابوت مرا بلند تر از باد کنی( کنید) تابوت مرا زچوب شمشاد کنی ( کنید )
تابوت مرا قدم قدم بگذارید در هر قدمی هزار فریاد کنی(کنید )ب ضم ک وفتح ن وسکون ی
134-افسوس که روح در بدن نیست مرا کردم سفری که آمدن نیست مرا
یاران وبرادران مرا یاد کنید با فاتحه ای روح مرا شاد کنید
135-چه شد مادر که با ما مهربان بود چو چتری بر سر ما سایه بان بود
کشیدند چتر دولت بر سر ما به قبرستان سپردند مادر ما ----
136- ما غمزده ها غمزده ای می طلبیم در کوه فرات خانه ای می طلبیم
در کوه فرات خانه ای نیست مرا مجنون شده ایم بهانه ای می طلبیم
137-بدیدم که گل از گلزار می رفت دو شمع نقره از بازار می رفت
هنوزخواستم جلوی خویش گیرم بدیدم که گل از دنبال می رفت
138-نارنج وترنج نورسید مادر ای اطلس سبز نورسید مادر
حالاکه بعقل خود رسیدی مادر تو مرغ شدی وبر پریدی مادر
139-ای کرببلا خانه خرابم کردی مهمانی ظلم بی حسابم کردی
در کرببلا بود مرا یک پسری بردی پسرم ودل کبابم کردی
140-در خانه دارم ناله های زار تو بریده دارم بقچه ها بر قد وبالای تو
بخدا زار می گردم که نبینم داغ تو با دو چشم خود بدیدم خاک در بانهای تو ----
141-نویسم نامه ای از بی نوایی ببندم بر پر مرغ هوایی
ببر ای مرغ به دست مادرم (دلبرم) ده بگو صد داد وبیداد از جدایی
142-بیا مادر بیا از مو(من) خبر گیر مو بیمارم سرم از غم بدر گیر
اگر روزی سرا غ مو بیایی سرای آخری را در نظر گیر
143-یتیمی درد بی در مان یتیمی یتیمی خواری دوران یتیمی
الهی طفل بی بابا نگردد اگرگردد دراین دنیا نگردد
144-درآن خانه که مو بیمار باشم غریب وناتوان وزار باشم
نبشد بر سر مو قوم وخویشی میان دوست ودشمن خوار باشم
145-زمانه رو به آبادی نداره دلی که غم گرفت شادی نداره
همان طفلی که نو آمد بدنیا زدست مرگ آزادی نداره---
146-شما که آومدید سر دار مایید چو شر بت بر لب بیمار مایید
شماکه آمدید باشید سلامت در این ماتمسرا ، غمخوار مایید
147-اگر ایام پیشتر را کنم یاد رگان جان مو ( من ) آید بفریاد
رگان جان مو از هم بسوزد شود خاکستر وخاکش برد باد
148-اسم دایی مبرید که ضررداره جانم مو( من) از غم دایی ، مرده ی قبرستونم ( قبرستانم)
شی گریان وروز سراغ پرسونم ( پدسانم) شاید که از غم دایی ، بر آید جونم (جانم)
149-برای دایی ( عمو ) جان میدهم مو(من) برای دایی ام( عمویم ) ایمان میدهم مو ( من)
همان کاغذ که از پیش دایی ( عمو) بیاید به آن ملک سلیمان می دهم مو( من)
150-شما پدارید که عمویم ( دایی ام) شده فراموش اگر اسمش برند خونم زند جوش
چشمان روشن مو (من) کور گردد اگر یک دم کنم آن را فراموش!-------
151- بیا از در درآ مهمان من شو نمک پاش دل بریان من شو
که روشنایی رفته از چشا مو ( چشمهایم ) بیا روشنایی چشمان من شو
152-امروز شمارا در مصیبتها می بینم شمارا در محنت تنها می بینم
دراین داغ شما ما هم شریکیم در این ماتم سرا همرا یک جا می بینم
153-در سرای دایی که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیدم
به هر خاکی که دایی پانهاده به مثل تو تیا در پشمم کشیدم
154-دو تا بلبل زدست ما رها شد یکی مشکل ، یکی مشکل گشا شد
یکی در باغ شاهان جا گرفته یکی جارو کش امام رضا شد
155-کفتر بسر مو هوا کرد وبرفت روی به مشهد وامام رضا کرد وبرفت
خواستم که اورا زآب دیده برگردانم از آب دو دیده آشناکرد وبرفت ----
156-رفتم به غریبی که بسازم خانه از آب دو دیده ها نویسم نامه
این هم نامه ، این هم جواب نامه از بر گشتنم دگر خدا می دانه(می داند)
157-دلم از راهدور آزار داره (دارد) بروی سینه زخم مار داره
که مرهم می گذارم ، به نمی شه (نمی شود ) دلی که آرزوی دیدار داره
158-زدست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند ،دل کند یاد
بسازم خنجری نشش ، زپولاد زنم بردیده تا دل گردد آزاد
159-هر آن کس عاشقه ، از جان نترسد زبند کنده وزندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
160-آز آن روزی که مارا آفریدی بغیر از معصیت ف چیزی ندیدی
خداوندا بحق هشت وچارت زمو ( من) بگذر ، شتر دیدی، ندیدی!---
161-خدایا داد ازایت دل داد ازاین دل ددد که مو یک دم نگشتمشاد ازاین دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند بگویم صد هزاران داداز این دل
162- مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشان وپریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند درخاک مرا از خاک ایشان آفریدند
163-سری دارم که سامانش نمی بود غمی دارم که پایانش نمی بود
اگر باور نداری سوی من آی ببین دردی که درمانش نمی بود !
164- بود درد مو و درمانم از دوست بود وصل من وهجرانم از دوسن
اگر قصابماز تن وا کند پوست جدا هرگز نگردد جانم از دوست !
165- بپوشم شال وبفروشم قدک را بنازم گردش چرخ فلک را
بگردم آب دریاها سراسر ببرم هر دو دست بی نمک را ----
166-باز گو از قاسم ودامادیش از حنا بندان وعیش وشادیش
عیش قاسمشد مبدل با عزا بسته شد ازخون حنا بر دست وپا
باز گو میر علمدارت چه شد ای برادر ! یار وغمخوارت چه شد
قطع شد دست علمدار حسین کشته شد یاران بصد افغان وشین
باز گواز عمه ها وخواهران این سفر غزت دارند یا خوار وذلیل ؟
عمه ها وخواهرانت خواروزار چون اسیران فرنگ وزنگبار
جملگی بر ناقه ی عریان سوار (( واحسینم واحسینم واحسین )). عبارت واحسینم در چایان هر بیت در نوحه ی با توسط کل زنان حاضر در مجلس عزا تکرار وپی خوانی دسته جمعی می شود وزنان بر سر وسینه می زنند و زن خواننده اصلی بیت بعد را می خواند وباز میان بند یا همان عبارت داخل گیومه را تکرار می کنند .واما یک نوحه دیگرکه توسط زن ذاکر اهل بیت در مجلس عزا خوانده می شود وبقیه زنان ضمن همراهی او بر سر وسینه می زنند ویا بر سر خویش می زنند که اصطلاحا به آن سر واکردن ویا سر وازدن می گویند :
خواننده : خوش آمدید عزیزان دیر آمدید رفیقان گویا که از غریبان سیر امدید عزیزان
ای داد از غریبی فریاد از غریبی ( این عبارت دسته جمعی تکرار می گردد وبر سروسینه می زنند )
ای چرخ بی مروت افتاده ام به غربت غربت باما چه ها کرد بی خویش را قربان کرد
مارا زهم جدا کرد( ای داد از غریبی بی داد از غریبی ) دسته جمعی خوانند
از جور اهل کینه یتیم شده سکینه تاب قفس ندارم رحمی کن بحالم ای پادشاه علم
یاران دیدید چه ها شد طوفان بکربلاشد ( ای داد از غریبی بیداد از غریبی )
در کربلا خروشان ابر عزا بپا شد ما ها سیه پوشانیم یا فاطمه کجایی آسوده دل چرایی ؟
مگر تو در بهشتی آیا خبر نداشتی که کشته شد حسینت ضیاء نور عینت از غرفه سر بدر کن بر کشته ها نظر کن تا کشته ها ببینی زهرا به محشر آمد با حوریان سیه پوش
( ای داد از غریبی بیداد از غریبی= دسته جمعی خوانند )
پیراهن حسین را افکنده بر سر دوش ای شاه اگر ترا هست عقل وصیانت وهوش
حال حسین واصحاب یک دم مکن فراموش
ای داد از غربی بیداد از عریبی ( دسته جمعی خوانند واین نوع نوحه سرایی
سلام نواهای زیر که توسط زنان روستای کوچ در مجالس عزا ی زنانه خوانده می شود و تعدادی از این نواها گاهی در پشت کار قالیبافی ویا در هنگام دروی گندم ویا در شبهای زمستان در مراسم آتشانی به عنوان فراقی در دوری از مسافر به غربت رفته ویا سربازی که درشهری دور سربازاست ئغریب است و یا در دوری از یار ئدوست وخواهر وبرادر و-که از هم جدا شده اند- به عنوان فراق خوانده می شود وبیانگر درد وفراق وجدایی است واما برگردیم به مجلس نواخوانی زنانه :
بصد خواری بزرگ کردم درختی که درسایه ش نشینم گاه ووقتی سمال آمد درخت ازریشه برکند بسوزد این چنین طالع و بدختی.
2-ای چرخ فلک چرا چنینم کردی ؟ برسنگ زدی ونگین نگینم کردی
دراول عمر خود ندیدم خوبی در آخر عمر گوشه نشینم کردی.
3-غربت خراب ومو خراب غربت مو(من) گوشه نشین آفتاب غربت
شاالله که نیایه آب از غربت تا مو نکشم جور وجفا ازغربت .
4- در غریبی ناله کردم ، هیچ کس یادم نکرد در قفس جان دادم وصیاد ، آزادم نکرد
همتی می خواستم ازگردش چرخ فلک چرخ بی همت خرابم کرد وآزادم نکرد.
5-آنجا که غریب ناله ی زار کند آنجا که غریب ، روی به دیوار کند
آنجا که غریب ، شربت آبی طلبد مادر نبود که گریه بسیار کند.
6-آنجا نبودم که نقره پاشون کنم آنجا نبدم (نبودم) که جانرا قربون کنم
آندم که تو خود بار سفر می بستی مو خود بکشم ، ترا ، پشیمون کنم .
7-الهی در غریبی ، کس نمیرد فراق راه دور هیچ کس نبیند
فراق راه دوری که مو دیدم ، مسلمان ف نشنود ، کافر نبیند.
8-زدست مرگ،بیکس مانده یم مو (من) چومجنون ستمکش مانده یم مو (من)
زدست مرگهای ناگهانی بخاک پای هرکس ، مانده یم مو(=من).
9-ما غم زده ها که روی ، به بغداد کنم (= کنیم) از کوچک واز بزرگ خود یاد کنم (کنیم)
از کوچک وازبزرگ، کسی زنده نماند در کعبه ودرمدینه ، فریاد کنم (=کنیم).
اززبان خواهر متفی:10- یارب چه مشد (چه می شد) مرگ برادر نمبد (نمی بود) این شال عزا برسر خواهر، ن م بد (= نمی بود)
یارب ، چه میشد که خواهرا می مردند این داغ گران بر دل خواهر ن م بد ( نمی بود).
از زبان زن تسلیت گو :11-ای خواهر دلکباب ، چونت پرسم ؟ بنشسته به درد وداغ ، چونت پرسم ؟
غمهای جان وجملگی بر دل مو (ما) ای سوخته ی نامراد چونت ، پرسم ؟.
تسلیت گو :12- ما آومده یم باز که احوال بپرسم ( بپرسیم) احوال جدایی وشب تار بپرسم (بپرسیم)
چونید ،زغمها وچون ؟می باشید احوال شما ، مونس وغمخوار، بپرسم(=بپرسیم).
اززبان صاحب عزا:13-بیا بنشین واول از وطن گوی دوم از آن گل شیرین سخن ، گوی
سخنهایی :ه آن گل ، با شما گفت بیا بنشین ویک یک را به من، گوی.
از زبان زن صاحب عزا: 14-دیدی که فلک به ما چه بیدادی در گوشه بگشت وغم مرا ،وادی، کرد(وادیکرد= پیدا کرد).
در گوشه بدم (بودم) وغم نمیشناخت مرا روستان بگریست ودشمنان شادی کرد .
از زبا ن تسلیت گو:154-چنو ناله مکن که جان ندارم توانای ناله ی سوزان ندارم
چنو باران غم باریده بر دل که مو درد ترا درموان ندارم .
از زان صاحب عزا : 16- بیا تا ما وتو همراز باشم ( باشیم )چو کفتربر گلوی چاه ، باشم
اگر فکفتر نناله ، ما بالم ( بنالیم) زحال یک دگر آگاه ، باشم (باشیم).
از زبان خواهر متوفی :
17- در دل خواهرو(خواهران) چنین ، می باشه با داغ وفراق ف هم نشین می باشه (می باشد
با داغ وفراق وبا غم واندیشه تا روز قیامت این چتین می باشه .
جواب زن صاحب عزا :18- آن خواهر دلکباب مو (من) خواهم بود بنشسته به دردوداغ ف مو خواهم بود
غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد ، مو خواهم بود .
صاحب عزا:
19-شما که امدید پرسید که چونم ؟چو مرغ سربریده ، غرق خونم
چولاله داغ دارم بردل خود چو گلهای بنفشه ف سر نگونم
صاحب عزا :20-آن گل که کشید خط، بر دیوار خونه بگفتا مو روم ،این خط بمونه
اگر قومو(قومان) بیاند (بیند)احوالف پرسند بگو بگریخت از دست زمونه (زمانه)م
صاحب عزا :21- فلک بر بام ما رازینه(=راه پله ساختمان راگویند) داره فلک با دل پر کینه داره
یه هر سال وبه هریک نیمه ی سال فلک از ما عزیز برده داره (دارد) .
صاحب عزا از زبان متوفی بخواند :22-در اول فصل جوانی بی سر وسامان شدم با هزاران آرزو پابند این زندان شدم
در جوانی قسمتم شد کنج این محنت سرا یارب آزادی رسان ف پیرغم دوران (کنعان) شدم .
23- صاحب عزا :یارب چه کنم ؟ که این دلم پر درده رنگم چو حنا وگونه ی مو (من) زرده
چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده.
24- افسوس که چرخ همدمم ،بی دم شد پشتم چو کمان آهنی بود ، خم شد
آن آینه دل که روشنایی می داد زنگار گرفت وروشنایی کم شد .
صاحب عزا:25-افسوسکه مرگ بی حبر می آید پیمانه که پرشود ، اجل می آید
هرنیک وبدی که می کنیم دردنیا فردای قیامت بنظر می آید.
تسلیت گو:26-افسوس که آدمای دانا رفتند شیرین سخنان مجلس آرا رفتند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند چون باد شدند به کوه وصحرا رفتند.
27-ازبان صاحب عزا: چه شد آن کس که با ما مهربان بود چو چتری برسر ما سایه بان بود
چو چتر افتاد ومو (من) حیران بماندم چو چوب خشک در صحرا بموندم (بماندم).
28-اززبان متوفی خوانند:دریغا من ندانستمطریق زندگانی را که بیهوده تلف کردم ایام جوانی را
کشیدم زحمت بسیار بپای هرکس ونا کس ندانستم بقایی نیست این دنیای فانی را .
29تسلی تگو در مرگ جوان ازدسترفته جوانان زار میرند زار میرند(می روند) به گل مانند که بر گلزار میرند(می روند )
به گل مانند چو گلهای صباحی بصد حسرت بزیر خاک میرند (=میروند).
در مرگ جوان ازدست رفته خوانند:30-امروز مرا گریه بکار افتاده از گوشه باغ ما نهال افتاده
از گوشه ی باغ ما نهال سبزی این دیده ی روشنم ، غبار افتاده .
صاحب عزا ـ31-ای فلک سر گشته ی اهل فناکردی مرا از چمن انداختی ، از جان جدا کردی مرا
ای فلکف رحمی نکردی بر من واحوال من چون سیه پوشان دشت کربلا کردی مرا .
32-صاحب عزا خطاب به متوفی خواند :گر مو زچنین روز خبر می داشتم دیدار زدیدار تو کی بر می داستم
کی میگذاشتم کهدیده بر خاک نهی خاک قدمت بدیده بر می راشتم.
در مرگ جوان خوانند :
33جوان بودی که نخل تور (ترا) ببستند جوانان دگر در غم نشستند
جوان بودی ، زخود بهره ندیدی بصد حسرت سر خاکت ببستند .
----در مرگ مادر :
34مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمی داشت برفت
آن کس که مرا به غم نمب تونست(نمی توانست) دید بر اسب اجل نشست وچون باد برفت .
صاحب عزا :35-دیدی که چه شد طالع فیروزم دیدی که بکام دشمنان شد روزم
مو(من)جامه شب رنگ نمی پوشیدم از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم.
صاحب عزا :36-چه طالع بود یارب طالع ما دراین عالم چه اومد برسر ما
همان ابری که از دریا بر آمد نبارید تا نیامد بر سر ما .
خطاب به متوفی :37قدت شمشاد وناخنها قلم بود دراین ایام سوگ تو، ستم بود
دراین موقع که گلها گشته نمناک قد شمشاد تو افتاده یر خاک .
در مرگ برادر : 38- هرکس که برادر عزیزی دارد درنقره نشانده که نگیی دارد
هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد.
39- در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی بغم گرفتار مویم (منم)
تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم (منم).
خطاب به متوفی بر سر خاک متوفی :40-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتای سر لحد بحالم مگریست گرازتو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو کیست !
41- در مرگ عزیز ازدست رفته :
فلک ! کور شی (شوی) که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم
ببردی بلبلم ، زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند بباغم!
42- از سر کوی شهادت خبری می آید ناله ی سوخته ی با اثری می آید
می رود هوش زسرم صاحب این ناله که کیست ؟ یا که این دود کباب از جگری می آید!
43-گر طالع بر قرار می بود مرا با شهر کسان چه کار می بود مرا
با شهر کسان وبا دیارمردم در خانه ی ما قرار می بود مرا.
44- مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمی آید که خورشید از جهان رفته
از آن ماه وازان ابرو وزان محراب پیشانی مرا باور نمی آید عزیزم از میان رفته .
45-سیه طالع زمادر زاده بودم بغمهای جهان آماده بودم
در آن روزی که طالع می نوشتند یقین مو از قلم افتاده بودم (این مورد درفراقی ها ودوبیتیها مشترک خوانده می شود )
46-برخیز ته (تا) برم (برویم) ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر ومو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو .
47--سرت بردار ته (تا) مو رویت ببینم کمند طاق ابرویت ببینم
کمند طاق ابرو گرد گرفته به دسمال کتان گردش بگیرم .
48- زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست دامن دشت بلا منزل وماوای تو نیست
هر کجا می نگرم آن رخ تو جلوه گر است جای یک بوسه ی من بر همه اعضای تو نیست .
49-شب نیست که آهم بثریا نرسد از چشم ترم قطره به دریا نرسد
ترسم که دگر هیچ نباشد روزی دیدار به دیدار رسد یا نرسد .
50- فلک با عترت طاها بسی جور وجفا کردی تو آن ظلمی که اندر کربلا کردی ، کجا کردی ؟
دل عالم بسوزد از برای کشتن قاسم تو جسمش طوتیا (توتیا ) کردی ، کجا کردی ؟
51-فلک زد بر بساطم پشت پایی که هر خاشاک من افتاده جایی
بجان مب پرورد او حاصلی را در آخر بشکند صاحب دلی را .
52-فلک دانی که من این دم غریب کنج زندانم بده مهلت که تا بینم دمی روی عزیزان
عزیزانم که زندانند اگر بینند مرا یک دم دگر آزاد می گردم از این حال پریشانم .
53-الف بودم زداغت دال گشتم گلی بودم زداغت خار گشتم
گلی بودم میان تازه گلها زداغت بی پر وبی بال گشتم .
54- ما غمزده ها زکربلا می آییم پوشیده سیاه به هر عزا می آییم
ما غمزده ها حسین را ناداریم (بگذاردیم) ایا به چه رو زکربلا می آییم .
55-ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی گویا غریب بودی ومادر نداشتی
غسلت که داد ، کفنت را که برید ودوخت بر حالت غریبی تو ایا دل که سوخت ؟
56- سفر کردی سفر دور کردی خودت زرد ومرا رنجور کردی
سفر کردی که غم ازدل برویید دو چشم روشنم را کور کردی !
57- ببردند گل گل از گلخانه بردند ببردند گل به غسالخانه بردند
دمی که آب کافورش بریزند رمق از پا ونور ازدیده بردند.
58-فلک چو طرح جدایی میان ما انداخت ببین ترا بجا ومرا کجا انداخت
تورا به کنج لحد ومرا به غربت وغم که ؟ سنگ تفرقه اندر میان ما انداخت .
59- ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا از چمن انداختی از جان جدا کرذدی مرا
ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من چون سیه پوشان دشت کربلا کردی مرا .
60- فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده
اگر به ملک غریبی بهم رسیم روزی ببین که داغ جدایی به من چها کرده !
61-سفید مرغی بدم (بودم ) بر شاخ پسته به هر سو مینگرم بالم شکسته
به هر سو مینگرم نه قوم ونه خویش غبار بیکسی بر مو (من) نشسته-----
62-سفید مرغی بدم (بودم) بر شاخساری بخوار می گرانم روزگاری
بخواری میگذرانم روز وشی را که شاید این دلم گیره قراری
63-تابستونه بر لب بومت (بامت) خواهم بر سبزه وبر آب روانت خواهم
بر سبزه و بر آب روان جای تو نیست بر خیز وبیا که میان همسرانت خواهم .
64- تابستونه وعالم آورده خوشی از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید مردم همگی سرخ وسفید می پوشند مو از غم تو شال عزا خواهم پوشید.-----
65-شبهای دراز که ناله ی زار کنم چون مار گزیده روی به دیوار کنم
مردم گویند که ناله ی زار تو چیست ؟ مو(من9 ناله ی زار برای غمخوار کنم
66-ای دوست خوش آمدید به غم خانه ی ما روشن کردید خانه ی ویرانه ی ما
شیرین تر ازاین سخن نمی تونم گفت هر جا که قدم گذاردید بر دیده ی ما
67-بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما بر کنده شده سلام هر روزه ی ما
دیدار که هر صبح ومساء می دیدم بر کنده شده دیدار هر روزه ی ما
68-چه می بود گر فلک درمانده می بود زروی آدمی شرمنده می بود
چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد ، گهی هم زنده می بود.
69-ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بیدادگری پیشه ی دیرینه ی توست
ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه ی توست
70- یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق
گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو (من) از داغ ننالم که بسوختم زفراق-----
71-جوانها می روند دسته به دسته جوانها می روند نالان وخسته
جوانها می روند که گل بچینند قد رعنای تو در خاک نشسته
72-ای روست خوش آمدید صفا آوردید صد خدمت شایسته بجا آوردید
صد رحمت وآفرین بر آن عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردید
73-غبار از روی دنیا کم نمی شه دل مو هم دمی بی غم نمی شه
دل مو چون مثال نان خشکی ز آب حوض کوثر نم نمی شه (نمی شود)
74-خوش آمدید که خوش آمد مرا زآمدنت هزار جان گرامی فدای یک قدمت
هزارجان گرامی فدای چهره ی ماهت که گشت جان ودلم روشن از صفای قدمت .
75-پیشون سرا گرد وغبار آورده چهار گوش سرا بنفشه بارآورده
دیدار که هر صبح ومساء می دیدم امروز خدا زمو (من) زوال آورده ..-----
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند......
76فلک از مو (من) چه می خواهی جوانم نه دنیا دیده ام نه شاد کام
برو بر مله ی (محله ) ی پیران گذر کن اگر پیری نباشه مو (من ) غلامم.
77-افسوس که گل رخان کفن پوش شدند از خاطر یک دگر فراموش شدند
آنها که بصد زبان سخن می گفتند یارب ! چه شنیده اند که خاموش شدند.
78-کدوت صیاد تیر مارین زد نه در خواب ونه در بیداریم زد
الهی بشکند دست تو صیاد که تیر بر خوشه ی ملواریم زد (مروارید منظوراست)
79-دو چشم بر راه دارم کی می آیی/ دل پرآه دارم کی می آیی؟
مثال روزه داران دذر شب عید نظر برراه دارم کی می آیی؟
80- ای که بر خاک من تازه جوان می گذری هیچ داری زدل مادر پیرم خبری ؟
نوجوان بودم آرزو بسی داشت دلم لیک نیردم من ازاین غمر فانی ثمری.----
81-بیا ازدر درآ مثل همیشه غمهایت از دلم بیرون نمی شه
غمهایت بر دلم گشته درختی که کرده شاخ وبال انداخته ریشه
82-چنان زردم که زردآلو نباشد به رنگ من گل آلو نباشد
چنان زرد وضغیف ونا توانم بنفشه در کنار جو نباشد
83-می پنداشتم عزیزم هنیشگی خواهد بود چون نقره ی خوب دورنگین خواهد بود
نمی دونستم زبخت بر گشته ی خود مو زنده ویار زیر زمین خواهد بود
84-گریاد کنم دولت ودوران خوره (خودرا) صد چاک دهم بخیه ی گریبان خوره (خودرا)
صد چاک دهم بخیه ی نو دوخته را تا خلق ببینند جگر سوخته ره (را)
از زبان دختر متوفی :
85-در سرای بابا که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیرم
همان خاکی که بابا پانهاده مثال سرمه بر چشمم کشیدم.
صاحب عزا خواند :
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند......
86-آنها که دل کباب دارند مایم(ماییم) گل دسته بزیر خاک دارند مایم ( ماییم )
آنها که کنار موج دریا هستند آن گوشه نشین موج دریا مایم ( ماییم).
87-اگر درد دلم هم چین بمونه ( بماند ) یقین دارم که بر مو (من) جان نمونه (نماند )
اگر درد دلم با کوه بگویم که کوه لرزه وخلق حیرو (حیران ) بمونه (بماند).
88-دل تنگی که مو(من) دارم که داره ؟ رخ زردی که مو ( من) دارم که داره؟
سخنها می شنوم از دوست ودشمن به دل صبری که مو ( من) دارم که داره(دارد)
89-مو( من) هرچه می کنم دل را ملامت که آتش از کف پایم برآمد
که هرچند می کنم که دل نسوزه دلم می سوزه تاروز قیومت (قیامت )
90-در آن خانه که بابا ناله می کرد شکایت با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید بصد حسرت گیبان پاره می کرد (بکسر کاف)-----
91-دل مو (من) غم گرفته غم گرفته چو حمامی که دود و دم گرفته
که هرچند می کنم تعجیل به رفتن همین کوچ دامنم محکم گرفته
92-راه اومده یم ، تمام راه آومده یم این راه تمام خسته وزار اومده یم
مو (من) پنداشتم که مادرم برجایه حالاکه بیه( نیست ) مو به چه کار آومده یم ( امده ام )
93-دل مو چون جرس آخر صدا کرد ببین چرخ فلک با ما ( مو) چه ها کرد
مو از چرخ فلک گله ندارم که هرچه بر سرم آومد (آمد) خدا کرد ( بکسر کاف)
94-دو چشم براه در دارم خدایا عزیز ی در سفر دارم خدایا
به مو (من) می گند (می گویند ) عزیز تو می آیه به دل شوق دگر دارم خدایا
95-نوجوان مرده خبر از دل لیلی دارد ناله هایش اثر از گنبد مینا دارد
چون شب جمعه شود مادر هرمرده جوان بر سر قبر پسر شیون وغوغا دارد .-----
96-دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنید اول از یاران دور افتاده ، یاد از من کنید
چون خبر ازمرگ من آید به نزدیک شما مجلسی با هم بگیرید ، شیون وماتم کنید
97-در غربت اگر درد بگیره بدن مو (من) که غسل دهد یا که ببرد کفن مو (من)؟
تابوت مرا سوی بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر بدن مو ( من)
98-دلم تنگ است وتنگ است این دل مو (من) نه از فولاد نه از سنگ است دل مو (من)
اگر فولاد می بود می گداختم مگر شهر فرنگ است ، این دل مو (من)
99-دوستان ، همگی شما چطور دوستانید ؟عزیز مرا از سر راه بردارید !
برگرانید ، پهلوی خود بنشانید دو دیده ی روشن مرا بستانید ( بستونی)تلفظکنند .
100-دیدار تو از گل گلستان بهتر دیدار تو از ملک سلیمان بهتر !
دیدار که هر صبح ومسا ء می دیدم از کعبه واز مدینه وجان بهتر !
101-زدست که بنالم که خداکرد مرا تنها چو مرغان هوا کرد !
جدایی در میان خلق انداخت مرا از جان شیرینم جدا کرد !
102-شبا(شبها) که آتشون (آتشان) می داشته باشی (باشید ) دمادم یاد مو (من)
می کرده باشی ( باشید)
نوشتم نامه ای از پرده ی دل به پیش یکدگر می خوانده باشی (به فتح ش وسکون ی)
103-دلم زمرگ جوانان ، فغان وشین دارد فغان زمرگ غلی اکبر حسین دارد
خبر دهید جوانان اهل ایمان را که تا بپا بکنند ماتم جوانان را
که هرکه برده ، از او داغ نوجوان پسری در این مقدمه دارد زحال ما خبری .
نواهای زنانه :
104- غم نگذارد که ما بی غم نشینیم یک نفس دامن صحرا بگیرم مثل کوگ (کبک) در قفس
دامن صحرا بگیرم سر به صحرا برکنیم نه رفیق راه مانده ، نه بجان ما نفس !
105-تابوت غریبان بدم دروازه اصل ونسب غریب کسی نشناسه
گر بر سر او تاج منور باشد نام خوش او ، غریب بی کس باشد ( باشد )----
106-مآیم که بگریم که دلم خالی شو(شود) از کنج چشون(چشمان من)جوی آب جاری شو ( بضم ش)
مایم (می خواهم )که بگریم که زمین گل گرده (گردد) شاید که عزیزم به وطن راهی شو (شود)
107-آنجا که منم از غریب نام نبری ( نام نبرید) از نام بناکام غریب نام نبری ( بفتح ر وسکون ی)
مو( من ) سوخته ی راه غریبان شده یم مو سوخته را دو باره غریان نبر ی ( نبرید)
108-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ، ناله ی زار
نمی دونم کدوم خانه خرابی! کلید راه غربت را به مو داد؟
109-راه غربت مرا بجان آورده گوشت های مرا به استخوان آورده
بهره نخورد زخانمان وفرزند هر کس که جدایی بمیان آورده
110-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جداییمثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ، ای عزیز مهربان چون تو رفتی از بر مو(من) عمر مو بی حاصل است .
111-چرا سر گشتگی را یاد کردی (کردید) مرا با ناله وفریاد کردی (کردید)
مگر مهر غلی در دل نداشتی ؟ که ایام گذشته ر(را) یاد کردی (کردید)
112-پدر خوب است ومادر خیلی بهتر نهال بی عوض باشد برادر
هزاران گر نشیند دربرابر نمیآید زهیچ یک بوی برادر !
113-برادر جان برادر جان ، برادر برادر دانه ی یاقوت خواهر
اگر خواهر بمیرد در غریبی بگیریر پایه ی تابوت خواهر
114-که خواهر بی برادر ، خوش ندارد به هر مجلس که میره (می رود ) پشت ندارد
به هر مجلس که میره ، خوار وزاره به دست ماند که پنج انگشت نداره (ندارد)
مرثیه از زبان حضرت زینب :
115-گفت : ای برادر باجان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من
بیاکه شد دل زینب زغصه ریش آخر ! بیا که کرد معاویه کار خویش آخر
هنوز هجر نبی آورد به فریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی (ع) است هنوز لاله ی دل داغ دار داغ علی است
زمانه رخت سیه باز دربرم نکند خدانکرده فلک بی برادرم نکند.......
نواهایی کهذیلا خواهم نوشت : توسط بانو ک کبری صبوری نقل شده است که مادرش معصوم کوچی هم از نواخوانان معروف کوچ هستند وهنوز هر دو بزرگوار زنده هستند . والبته خاله کبری صوری بنام فاطمه نساء کوچی که در سال 1373 فوت نموده است هم از نواخوانان وذاکران معروف روستای کوچ بوده است وکبری صبوری ، این نواهارا از مادر وخاله اش یاد گرفته است واما نواها:
116-موهای ترا داغ پریسان دارد داغ تو مرا بی سر وسامان دارد
آیم بسر خاک تو بسیار بگریم شاید که ترا خاک پشیمان دارد
117-آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست چشمان سر خاکتو بر مو مگریست
خود می دانی که از طاقت تو بی صبرم مادر تو خود می دانی که سوخته ی داغ تو کیست !
118-گردر خوابی تا ترا بیدار کنم گر در عرقی تا عرقت پاک کنم
درزیر عرق قطره ی آبی طلبی تا کور شوم قطره ی آبی به تو دم ( دهم )
119-تورا داشتم زمادر یادگاری گهی انگشتری ، گه گوشواری !
گهی بوسم گهی بر دیده گذارم که تا شاید دلم گیره قراری
120-چه شده مادر کلان ترم اول کعبه ، دوم تاج سرم
شما مردم نمی دانید بدانید مادر مرا داشته بجای پدرم ----
121-هلا مادر که وقت خیر واشد گل ونار وبهی از هم جدا شد
گل نار وبیهی ، نارنج خوش بو جدایی که به تکمیل خدا شد
122-در آن خانه که بابا ناله میکرد سفارش با گلای لاله میکرد
سر بالین خود هیچ کس نمی دید هزارارمان گریبان پاره می کرد
123-شما که امدید به پرسه ی ما به خورسندی ، دل رنجیده ی ما
شما که اومدید اخلاص خوانید قدم های شما رو دیده ی ما
124- یاد آن روزی که باهم سر سفره بودیم با هم سخنان نیک وبد گفته بودیم
نیک گفته بودیم ونیک اشنفته بدیم ایا سخن از جدایی کی گفته بدیم
125-در شب قتل حسین دیده ی گریان زینب داشت اندیشه ی فردای یتیمان زینب
چون خم زلف رسای علی اکبر خوابید سر شب تابه سحر خواب پریشان می دید ----
126- زینب به سکینه گفت که ای مونس جان چاک است ،چرا/ پیرهنت را دامان ؟
گفتا که نشانی یتیمان است این ! دردی است یتیمی که ندارد درمان
127-زینب به سکینه گفت که ای غمدیده چاک است چرا پیرهنت تا سینه ؟
گفتا که نشانه ی یتیمان است این چشمی که پدر بزیر خنجر دیده !
128-دل گرفته ی ما سخت مشکلی دارد نمرده ای دل قاسم ، عجب دلی دارد
کسی که مرده از آن داغ نوجوان پسری دراین مقدمه دارد زحال ما خبری
129- شما که آمدی ، رنجیده شده پای شما گل میریزد برقد وبالای شما
وزدور دهن می خوام، وز نقره زبان تا ور گوید عرض قدمهای شما !
130-آن جا که ترا کشتند چه بیدادی بود نه بانگ نماز ونه مسلمانی بود
آن جاکه ترا کشتند ، مادر نبود دستهای تو در حنای دامادی بود ----
131-آن جا نبودم که نقره پاشان کنم آنجا نبودم که جان به قربان کنم
آن جا نبودم ، بار سفر می بستی شاید که ترا زآن سفر پشیمان کنم
132-شما در غم چه ها کردی که مو همچون کنم نافه ای چون شیرین بر ترمه ات قربان کنم
هر چه که آید زدستم آن کنم در حکم خدا چاره ندارم ، چه کنم ؟
133-تابوت مرا بلند تر از باد کنی( کنید) تابوت مرا زچوب شمشاد کنی ( کنید )
تابوت مرا قدم قدم بگذارید در هر قدمی هزار فریاد کنی(کنید )ب ضم ک وفتح ن وسکون ی
134-افسوس که روح در بدن نیست مرا کردم سفری که آمدن نیست مرا
یاران وبرادران مرا یاد کنید با فاتحه ای روح مرا شاد کنید
135-چه شد مادر که با ما مهربان بود چو چتری بر سر ما سایه بان بود
کشیدند چتر دولت بر سر ما به قبرستان سپردند مادر ما ----
136- ما غمزده ها غمزده ای می طلبیم در کوه فرات خانه ای می طلبیم
در کوه فرات خانه ای نیست مرا مجنون شده ایم بهانه ای می طلبیم
137-بدیدم که گل از گلزار می رفت دو شمع نقره از بازار می رفت
هنوزخواستم جلوی خویش گیرم بدیدم که گل از دنبال می رفت
138-نارنج وترنج نورسید مادر ای اطلس سبز نورسید مادر
حالاکه بعقل خود رسیدی مادر تو مرغ شدی وبر پریدی مادر
139-ای کرببلا خانه خرابم کردی مهمانی ظلم بی حسابم کردی
در کرببلا بود مرا یک پسری بردی پسرم ودل کبابم کردی
140-در خانه دارم ناله های زار تو بریده دارم بقچه ها بر قد وبالای تو
بخدا زار می گردم که نبینم داغ تو با دو چشم خود بدیدم خاک در بانهای تو ----
141-نویسم نامه ای از بی نوایی ببندم بر پر مرغ هوایی
ببر ای مرغ به دست مادرم (دلبرم) ده بگو صد داد وبیداد از جدایی
142-بیا مادر بیا از مو(من) خبر گیر مو بیمارم سرم از غم بدر گیر
اگر روزی سرا غ مو بیایی سرای آخری را در نظر گیر
143-یتیمی درد بی در مان یتیمی یتیمی خواری دوران یتیمی
الهی طفل بی بابا نگردد اگرگردد دراین دنیا نگردد
144-درآن خانه که مو بیمار باشم غریب وناتوان وزار باشم
نبشد بر سر مو قوم وخویشی میان دوست ودشمن خوار باشم
145-زمانه رو به آبادی نداره دلی که غم گرفت شادی نداره
همان طفلی که نو آمد بدنیا زدست مرگ آزادی نداره---
146-شما که آومدید سر دار مایید چو شر بت بر لب بیمار مایید
شماکه آمدید باشید سلامت در این ماتمسرا ، غمخوار مایید
147-اگر ایام پیشتر را کنم یاد رگان جان مو ( من ) آید بفریاد
رگان جان مو از هم بسوزد شود خاکستر وخاکش برد باد
148-اسم دایی مبرید که ضررداره جانم مو( من) از غم دایی ، مرده ی قبرستونم ( قبرستانم)
شی گریان وروز سراغ پرسونم ( پدسانم) شاید که از غم دایی ، بر آید جونم (جانم)
149-برای دایی ( عمو ) جان میدهم مو(من) برای دایی ام( عمویم ) ایمان میدهم مو ( من)
همان کاغذ که از پیش دایی ( عمو) بیاید به آن ملک سلیمان می دهم مو( من)
150-شما پدارید که عمویم ( دایی ام) شده فراموش اگر اسمش برند خونم زند جوش
چشمان روشن مو (من) کور گردد اگر یک دم کنم آن را فراموش!-------
151- بیا از در درآ مهمان من شو نمک پاش دل بریان من شو
که روشنایی رفته از چشا مو ( چشمهایم ) بیا روشنایی چشمان من شو
152-امروز شمارا در مصیبتها می بینم شمارا در محنت تنها می بینم
دراین داغ شما ما هم شریکیم در این ماتم سرا همرا یک جا می بینم
153-در سرای دایی که رسیدم سلام کردم علیکی نشنیدم
به هر خاکی که دایی پانهاده به مثل تو تیا در پشمم کشیدم
154-دو تا بلبل زدست ما رها شد یکی مشکل ، یکی مشکل گشا شد
یکی در باغ شاهان جا گرفته یکی جارو کش امام رضا شد
155-کفتر بسر مو هوا کرد وبرفت روی به مشهد وامام رضا کرد وبرفت
خواستم که اورا زآب دیده برگردانم از آب دو دیده آشناکرد وبرفت ----
156-رفتم به غریبی که بسازم خانه از آب دو دیده ها نویسم نامه
این هم نامه ، این هم جواب نامه از بر گشتنم دگر خدا می دانه(می داند)
157-دلم از راهدور آزار داره (دارد) بروی سینه زخم مار داره
که مرهم می گذارم ، به نمی شه (نمی شود ) دلی که آرزوی دیدار داره
158-زدست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند ،دل کند یاد
بسازم خنجری نشش ، زپولاد زنم بردیده تا دل گردد آزاد
159-هر آن کس عاشقه ، از جان نترسد زبند کنده وزندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
160-آز آن روزی که مارا آفریدی بغیر از معصیت ف چیزی ندیدی
خداوندا بحق هشت وچارت زمو ( من) بگذر ، شتر دیدی، ندیدی!---
161-خدایا داد ازایت دل داد ازاین دل ددد که مو یک دم نگشتمشاد ازاین دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند بگویم صد هزاران داداز این دل
162- مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشان وپریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند درخاک مرا از خاک ایشان آفریدند
163-سری دارم که سامانش نمی بود غمی دارم که پایانش نمی بود
اگر باور نداری سوی من آی ببین دردی که درمانش نمی بود !
164- بود درد مو و درمانم از دوست بود وصل من وهجرانم از دوسن
اگر قصابماز تن وا کند پوست جدا هرگز نگردد جانم از دوست !
165- بپوشم شال وبفروشم قدک را بنازم گردش چرخ فلک را
بگردم آب دریاها سراسر ببرم هر دو دست بی نمک را ----
166-باز گو از قاسم ودامادیش از حنا بندان وعیش وشادیش
عیش قاسمشد مبدل با عزا بسته شد ازخون حنا بر دست وپا
باز گو میر علمدارت چه شد ای برادر ! یار وغمخوارت چه شد
قطع شد دست علمدار حسین کشته شد یاران بصد افغان وشین
باز گواز عمه ها وخواهران این سفر غزت دارند یا خوار وذلیل ؟
عمه ها وخواهرانت خواروزار چون اسیران فرنگ وزنگبار
جملگی بر ناقه ی عریان سوار (( واحسینم واحسینم واحسین )). عبارت واحسینم در چایان هر بیت در نوحه ی با توسط کل زنان حاضر در مجلس عزا تکرار وپی خوانی دسته جمعی می شود وزنان بر سر وسینه می زنند و زن خواننده اصلی بیت بعد را می خواند وباز میان بند یا همان عبارت داخل گیومه را تکرار می کنند .واما یک نوحه دیگرکه توسط زن ذاکر اهل بیت در مجلس عزا خوانده می شود وبقیه زنان ضمن همراهی او بر سر وسینه می زنند ویا بر سر خویش می زنند که اصطلاحا به آن سر واکردن ویا سر وازدن می گویند :
خواننده : خوش آمدید عزیزان دیر آمدید رفیقان گویا که از غریبان سیر امدید عزیزان
ای داد از غریبی فریاد از غریبی ( این عبارت دسته جمعی تکرار می گردد وبر سروسینه می زنند )
ای چرخ بی مروت افتاده ام به غربت غربت باما چه ها کرد بی خویش را قربان کرد
مارا زهم جدا کرد( ای داد از غریبی بی داد از غریبی ) دسته جمعی خوانند
از جور اهل کینه یتیم شده سکینه تاب قفس ندارم رحمی کن بحالم ای پادشاه علم
یاران دیدید چه ها شد طوفان بکربلاشد ( ای داد از غریبی بیداد از غریبی )
در کربلا خروشان ابر عزا بپا شد ما ها سیه پوشانیم یا فاطمه کجایی آسوده دل چرایی ؟
مگر تو در بهشتی آیا خبر نداشتی که کشته شد حسینت ضیاء نور عینت از غرفه سر بدر کن بر کشته ها نظر کن تا کشته ها ببینی زهرا به محشر آمد با حوریان سیه پوش
( ای داد از غریبی بیداد از غریبی= دسته جمعی خوانند )
پیراهن حسین را افکنده بر سر دوش ای شاه اگر ترا هست عقل وصیانت وهوش
حال حسین واصحاب یک دم مکن فراموش
ای داد از غربی بیداد از عریبی ( دسته جمعی خوانند واین نوع نوحه سرایی
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی
هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند :
چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟
مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی
یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :
ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید
اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .
خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :
درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی
صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی !
در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت
تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند:
ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند
رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا
از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم
دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)
راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه
حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )
یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق
پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم
امروز خدا زمو زوال آورده
ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما
شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما
ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست
ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)
ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم
در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد
هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد
در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)
تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )
آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )
گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟
فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم
ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم
آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود
غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود
یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود
یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)
مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته
از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته
مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت
آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت
همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست
مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست
نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:
چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست
رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا
بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا...
تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا
زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا---
دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا.......
پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----
پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو
ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----
حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست
عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---
پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----
چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم
صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----
نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟
کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب
باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من
کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا
باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار
کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----
بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم.
که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی
حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم.
بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----
پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو
ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----
حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست
عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---
پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----
چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم
صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----
نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟
کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب
باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من
کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا
باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار
کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----
بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم.
که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی
حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم.
بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:
تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---
زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )
چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--
اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---
یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی
هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند :
چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟
مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی
یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :
ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید
اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .
خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :
درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی
صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی !
در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت
تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند:
ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند
رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا
از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم
دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)
راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه
حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )
یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق
پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم
امروز خدا زمو زوال آورده
ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما
شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما
ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست
ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)
ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم
در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد
هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد
در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)
تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )
آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )
گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟
فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم
ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم
آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود
غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود
یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود
یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)
مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته
از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته
مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت
آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت
همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست
مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست
نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:
چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست
رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا
بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا...
تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا
زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا---
دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا.......
پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----
پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو
ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----
حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست
عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---
پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----
چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم
صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----
نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟
کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب
باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من
کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا
باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار
کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----
بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم.
که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی
حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم.
بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----
پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو
ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----
حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست
عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---
پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----
چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم
صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----
نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟
کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب
باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من
کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا
باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار
کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----
بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم.
که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی
حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم.
بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:
تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم
هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---
زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )
چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--
اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---
یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
متاسفانه چه در فضای حقیقی و چه مجازی، افراد بسیاری به ما مراجعه کرده که مشهود است از بیماری وسواس رنج میبرند و با پافشاری بر برخی از مسائل، حتی کار را به جایی میرسانند که حقایق بسیاری را در شریعت، انکار میکنند؛ غافل از اینکه با این رویّه، نه تنها ایمان خود را نابود کرده بلکه مشکلات متعدد دنیوی نیز برای خود و یا اطرافیانشان فراهم میآورند.
وسواس را در یک نگاه میتوان نوعی توجّه خاص و افراط گونه به یک محتوا دانست که در ذهن و یا عمل، انسان را دچار مشکلات متعددی میسازد؛ در این زمینه مقالات متعددی نوشته شده و قصد تکرار آنها را نداریم اما به صورت خاص، مطلبی از مرحوم کاشف الغطاء در مورد آثار و نتایج این مسئله وجود دارد که علیرغم جامعیت، کمتر به آن اشاره مستقیمی شده است لذا در اینجا کلام ایشان را نقل میکنیم تا شاید تلنگری باشد برای آنان که به وسواس توجه میکنند. ایشان میفرماید:
«وسواسی که در سوره ی ناس، پروردگار به استعاذه از آن امر نمود عبارت است از حالتی در انسان که مانع ثُبات و اطمینان می شود و مانند جنون است و اقسام مختلفی دارد و منشأ آن غلبهی وَهم و اضطراب فکر است... وسواس از صفات مذمومهای است که عقل و شرع آن را ممنوع شمردهاند و با اینکه خود، ذاتاً قبیح است عامل مفاسد عظیمی است:
از جمله ی این مفاسد این است که:
1ـ چون وسواسی عقیده دارد فعل خودش درست و فعل بقیه خطاست، چه بسا این فکر منجر به انکار ضروریات دین یا مذهب شود.
2ـ وسواس، موجب ذمّ و طعن نسبت به افعال سیّد اُمّت و افعال جمیع ائمه (علیهم السلام) می گردد؛ و این دو مفسده، خود قاضی هستند به خروج وسواسی از ایمان.
3ـ چون وسواسی حکم مثلاً به وجوب یا ندب(خوبی) فعل خود می کند، این تشریع در دین و دخول در زمرهی اهل معصیت است.
4ـ وسواس، غالباً لازمه اش سوء ظن به مسلمین است، تا جایی که حتی به علمای عامل، سوء ظن پیدا می کند و حکم به نجاست آنها و بطلان عبادت آنها می نماید.
5 ـ برای وسواسی هیچ عزم و نیتی در هیچ عمل خاصی حاصل نمی شود؛ زیرا تکرار عبادت یا معامله، موجب عدم صحت عزم و نیت می شود.
6 ـ گاهی آن قدر یک عمل را در نماز تکرار می کند که منجر به دخول در فعل یا قول کثیر در نماز شده و صورت نماز را از بین می برد؛ یا این که گفتارش با این که قرآن یا ذکر است اما کلام انسان محسوب می شود، چون به علت این که منشأ وسواس دارد، نهی متوجه آن شده است.
7ـ در بسیاری از مواقع، حرکاتی که از وسواسی صادر می شود صورت عبادت را به هم می زند.
8 ـ در بسیاری از مواقع وسواسی جرأت بر معاصی پیدا می کند؛ چون واجبات را از زمان خود به تأخیر می اندازند، زیرا اشتغالش به مقدمات، طولانی است؛ یا این که در وقت شک می کند.
9ـ وسواس، وسواسی را مبتلا می کند به اسراف در مصرف آب.
10ـ گاه وسواسی بدن خود را بیمار می کند؛ یا به دلیل کثرت برخورد با آب یا دلائل دیگر.
11ـ وسواسی، شیطان را عبادت می کند یا این که او را در عبادت خداوند شریک می گرداند.
12ـ وسواسی، به خاطر وسواسش از اخلاص در عبودیت حق تعالی و تدبّر در معانی قرآنیه و غیر قرآنیه محروم می شود.»[1]
برای درمان این مشکل، مقالات و راهکارهای متعددی بیان شده که جویندگان حق میتوانند به آن مراجعه داشته باشند منتها میتوان تمامی آنها را در این جمله مختصر کرد که راه درمان این معضل «عدم توجه شخص وسواسی به افکارش» است.[2]
پینوشت:
[1] کشف الغطاء عن مبهمات الشریعه الغراء (ط - الحدیثه) ص 310؛ المقصد الحادی عشر
[2] برای مطالعه بیشتر میتوانید به این مطلب نیز مراجعه داشته باشید: براي معالجة وسواس فكري چه توصيههايي به بنده داريد؟
همچنان صدای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به گوش میرسد که فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» تا پیام ولایت تا روز قیامت ابلاغ شود، برای این روز بزرگ اعمالی از جمله عقد اخوت و اطعام توصیه شده است.
عید غدیر خم که همان بزرگترین جشن عالم فرا رسیده است و مسلمانان به خصوص شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) خود را برای برگزاری هر چه با شکوهتر آن آماده میکنند، هجدهم ماه ذیالحجه که یادآور ابلاغ پیام امامت و ولایت به آحاد جامعه اسلامی است را عیدالله اکبر و عید آل محمد(صلی الله علیه و آله) هم گفتهاند که از جایگاه بسی عظیم برخوردار است به گونهای که اعمالی متفاوت از سایر اعیاد دیگر برای آن توصیه شده است،آنچه در ادامه میآید تنها گوشهای از اعمال عید غدیرخم است:
-افطارى دادن
در میان اعامل روز غدیر افطارى دادن به مؤمن جایگاهى والا دارد. بر اساس روایات در این عمل فضیلتى بزرگ نهفته است. امام على(علیه السلام) مىفرماید: کسى که مؤمن روزهدارى را در غدیر افطار دهد، مانند این است که ده فئام را افطار داده است، فردى پرسید: اى امیرمؤمنان(علیه السلام) «فئام» چیست؟ حضرت فرمود: صد هزار پیامبر(صلی الله علیه و آله) و صدیق و شهید، آنگاه ادامه داد: پس چگونه خواهد بود فضیلت کسى که جمعى از مؤمنین و مؤمنات را تکفل کند.
-عقد اخوت(برادر شدن)
روز ولایت روز برادرى است و روز برادرى روز ولایت است، این دو با یکدیگر پیوندى ناگسستنى دارند و حلقه وصلشان ایمان است؛ زیرا از سویى ایمان با ولایت پا مىگیرد و از سوى دیگر اهل ایمان برادر یکدیگرند«انما المؤمنون اخوة»، به همین دلیل عقد برادرى یکى از آداب روز غدیر شمرده شده است.
این عقد به صورت زیر است: یکى از دو نفر دست راست خود را بر دست راست دیگرى مىگذارد و مىگوید:
«وَآخَیْتُکَ فِى اللهِ، وَصافَیْتُکَ فِى اللهِ، وَصافَحْتُکَ فِى اللهِ، وَعاهَدْتُ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ وَکُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَاَنْبِیآءَهُ وَالاَْئِمَّةَ الْمَعْصُومینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ عَلى اَنّى اِنْ کُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفاعَةِ وَاُذِنَ لى بِاَنْ اَدْخُلَ الْجَنَّةَ لا اَدْخُلُها اِلاّ وَاَنْتَ مَعى»
با تو در راه خدا برادر مىشوم، با تو در راه خدا راه صفا و صمیمیت در پیش مىگیرم، با تو در راه خدا دست مىدهم و با خدا، ملائکه، کتابها، فرستادگان و پیامبرانش و ائمه معصومین(علیهم السلام) عهد مىبندم که اگر از اهل بهشت و شفاعت شده، اجازه ورود به بهشت یافتم، داخل آن نشوم مگر آنکه تو با من همراه شوى.
آنگاه دیگرى مىگوید: «قَبِلْتُ» قبول کردم. سپس مىگوید: «اَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمیعَ حُقُوقِ الاُخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَالدُّعآءَ وَالزِّیارَةَ»؛ جز شفاعت و دعا و زیارت، همه حقوق برادرى را ساقط کردم.
- پوشیدن لباس پاکیزه و نو
امام صادق(علیه السلام) فرمود: در روز غدیر لازم است مؤمن پاکیزهترین و فاخرترین لباس خود را بپوشد، مرحوم میرزا جواد آقا تبریزى این عمل را از مستحبات مؤکد غدیر مىشمرد.
-تبریک و تهنیت
تبریک و تهنیت از برجستهترین آداب هر عیدى است، در اسلام نیز سنت تبریک و تهنیت در عید غدیر جایگاهى ویژه یافته است.
امام صادق(علیه السلام) شیوه تهنیت گفتن در روز غدیر را چنین آموزش داده است: وقتى یکدیگر را ملاقات کردید، بگویید: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا بِهَذَا الْیَوْمِ وَ جَعَلَنَا مِنَ الْمُوفِینَ بِعَهْدِهِ إِلَیْنَا وَ مِیثَاقِهِ الَّذِی وَاثَقَنَا بِهِ مِنْ وِلاَیَةِ وُلاَةِ أَمْرِهِ وَ الْقُوَّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْنَا مِنَ الْجَاحِدِینَ وَ الْمُکَذِّبِینَ بِیَوْمِ الدِّین»؛ سپاس خداى را که ما را به این روز گواهى داشت و ما را از مؤمنان و کسانى قرار داد که به پیمان و میثاقى که درباره والیان امرش و بر پا دارندگان قسط و عدالتش از ما گرفته است، وفا کردیم و ما را از انکارکنندگان و تکذیبکنندگان رستاخیز قرار نداد.
-تبسم
امام رضا(علیه السلام) فرمود: روز غدیر روز تبسم به روى مؤمنان است، کسى که در این روز به روى برادر مؤمنش تبسم کند، خداوند، در روز قیامت، نظر رحمت به او مىافکند، هزار حاجتش را برآورده ساخته و قصرى از در سفید برایش بنا مىکند و صورتش را زیبا مىسازد.
-جشن گرفتن
امام رضا(علیه السلام) در عید غدیر احوال کسان و اطرافیان خود را تغییر داد و وضع تازهاى در آنان ایجاد کرد.
-حمد کردن
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: یکى از سنتها این است که مؤمن، در روز غدیر 100 بار بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ».
-دید و بازدید
امام رضا(علیه السلام) فرمود: «کسى که در روز غدیر به دیدار مؤمنى برود خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد و قبرش را وسیع مىسازد، هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده، به او بشارت بهشت مىدهند.
-روزه
امام على(علیه السلام) فرمود: اگر بنده مخلصى در روزه این روز اخلاص داشته باشد، همه روزهاى دنیا توان برابرى با آن را ندارد؛ به عبارت دیگر، اگر کسى تمام روزهاى دنیا زنده باشد و همه را روزهدار سپرى کند، ثوابش کمتر از ثواب روزه این روز خواهد بود، با این وجود روزه روز غدیر خم نزد خداوند در هر سال برابر با صد حج و صد عمره مقبول است..
-زیارت
یکى از اعمال روز غدیر زیارت امیرمؤمنان على(علیه السلام) است.
-زینت دادن
امام رضا(ع) فرمود: روز غدیر روز زینت است، کسى که براى روز غدیر زینت کند خداوند همه گناهان کوچک و بزرگش را آمرزیده، فرشتگانى به سویش مىفرستد تا حسنات او را بنویسند و تا عید غدیر سال بعد بر درجات او بیفزایند.
-صدقه دادن
روز غدیر یکى از مستحبات مؤکد صدقه دادن است. امام على(علیه السلام) فرمود: فضیلت یک درهم که در روز غدیر داده شود، با فضیلت 200 هزار درهم برابر است.
-صلوات فرستادن
امام صادق(علیه السلام) فرمود: در روز غدیر، بر محمد و اهل بیتش صلوات بسیار مىفرستی.
-طعام دادن
امام رضا(علیه السلام) در فضیلت این عمل فرمود: کسى که مؤمنى را در روز غدیر غذا دهد، مانند فردى است که تمام پیامبران و صدیقین را غذا داده است.
-عبادت
امام رضا(علیه السلام) فرمود: غدیر روزى است که خداوند بر مال کسى که در آن عبادت کند، مىافزاید.
-عطر زدن
بر اساس برخى از روایات امام صادق(علیه السلام) مؤمنان را به استعمال عطر در روز غدیر سفارش کرده است.
-غسل کردن
علماى شیعه بر استحباب غسل در روز غدیر اجماع دارند و آن را مستحب مؤکد مىدانند، بهتر این است که غسل در اول روز انجام گیرد.
-مصافحه
امام على(علیه السلام) فرمود: وقتى در روز غدیر یکدیگر را ملاقات کردید، به هم دست بدهید و سلام کنید.
-نماز شب عید غدیر
این نماز 12 رکعت است، هر دو رکعت یک تشهد دارد و در پایان رکعت دوازدهم باید سلام داد، در هر رکعت، بعد از سوره «حمد»، سوره «توحید» 10 بار و آیةالکرسى یک بار خوانده مىشود. در رکعت دوازدهم باید هر یک از «حمد» و «توحید» را هفت بار خوانده و این ذکر را 10 بار در قنوت تکرار کرد: «لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ یُحْیی وَیُمِیتُ وَهُوَ حَیّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلى کُلّ شَیءٍ قَدِیرٌ».
در دو سجده رکعت آخر، این ذکر 10 بار خوانده مىشود: «سبحان من احصى کل شى علمه سبحان من لا ینبغى التسبیح الا له سبحان ذى المن و النعم سبحان ذى الفضل و الطول سبحان ذى العز و الکرم اسألک بمعا قد العز من عرشک و منتهى الرحمة من کتابک و بالاسم الاعظم و کلماتک التامة ان تصلى على محمد رسولک و اهل بیته الطیبین الطاهرین و ان تفعل بى کذا و کذا»(به جاى کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند) و سپس بگوید: «انَّکَ سَمِیعٌ مُجِیبٌ».
-نماز روز عید غدیر
نیم ساعت پیش از ظهر غدیر، دو رکعت نماز مستحب است. در هر رکعت بعد از «حمد»، سورههاى «توحید»، «قدر» و «آیةالکرسى» 10 بار خوانده مىشود و پس از نماز به سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند سپس سر از سجده بردارد و دعای زیر خوانده شود:
اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ وَ اَنَّکَ
خدایا از تو درخواست کنم بدانکه از براى تو است ستایش یگانهاى که شریک ندارى و تویى
واحِدٌ اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً اَحَدٌ وَ اَنَّ
یکتاى یگانهاى بى نیاز که فرزندى ندارى و فرزند کسى نیستى و نیست برایت همتائى هیچ کس
مُحَمّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ الِهِ یا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فى
و براستى محمد بنده و رسول تو است درودهاى تو بر او و آلش باد اى که هر روز در
شَاْنٍ کَما کانَ مِنْ شَاْنِکَ اَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَىَّ بِاَنْ جَعَلْتَنى مِنْ اَهْلِ
کارى هستى چنانچه از شان تو بود که بر من تفضل فرمودى به این که مرا از اهل
اِجابَتِکَ وَ اَهْلِ دِینِکَ وَ اَهْلِ دَعْوَتِکَ وَ وَفَّقْتَنى لِذلِکَ فى مُبْتَدَءِ
اجابتت و از اهل دینت و اهل دعوتت قرار دادى و موفقم داشتى بدان در آغاز
خَلْقى تَفَضُّلاً مِنْکَ وَ کَرَماً وَ جُوداً ثُمَّ اَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلاً وَالْجُودَ
آفرینشم از روى تفضل و کرم و بخششت سپس دنبال آوردى این فضل را به فضلى دگر و این بخشش را
جُوداً وَالْکَرَمَ کَرَماً رَاْفَةً مِنْکَ وَ رَحْمَةً اِلى اَنْ جَدَّدْتَ ذلِکَ الْعَهْدَ
به بخششى دگر و این کرم را به کرمى دگر که آن هم از روى مهر و رحمتت بود تا بدانجا که تازه کردى این عهد را
لى تَجْدیداً بَعْدَ تَجدیدِکَ خَلْقى وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً ناسِیاً ساهِیاً
برایم از نو پس از تجدید آفرینشم در صورتى که من در فراموشى بودم و فراموشکارى و بى خبرى
غافِلاً فَاَتْمَمْتَ نِعْمَتَکَ بِاَنْ ذَکَّرْتَنى ذلِکَ وَ مَنَنْتَ بِهِ عَلَىَّ وَ هَدَیْتَنى
و غفلت پس تو نعمتت را بر من تمام کردى به این که آن را به یادم انداختى و بدان بر من منت نهادى و بر آن راهنمائیم کردى
لَهُ فَلیَکُنْ مِنْ شَاْنِکَ یا اِلهى وَ سَیِّدى وَ مَولاىَ اَنْ تُتِمَّ لى ذلِکَ وَلا
پس همچنان باید از شان تو باشد اى معبود و آقا و مولاى من که تمام کنى برایم آن نعمت را و از
تَسْلُبَنیهِ حَتّى تَتَوَفّانى عَلى ذلِکَ وَ اَنتَ عَنّى راضٍ فَاِنَّکَ اَحَقُّ
من سلب نفرمائى آن را تا هنگامى که بمیرانیم بر آن در حالى که تو از من خشنود باشى که براستى تو سزاوارترین
المُنعِمینَ اَنْ تُتِمَّ نِعمَتَکَ عَلَىَّ اَللّهُمَّ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اَجَبْنا داعِیَکَ
نعمت بخشانى که نعمتت را بر من به پایان رسانى خدایا شنیدیم و پیروى کردیم و خوانندهات را اجابت کردیم
بِمَنِّکَ فَلَکَ الْحَمْدُ غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ اِلَیکَ المَصیرُ امَنّا بِاللّهِ وَحدَهُ لا
به لطف تو پس از آن تو است حمد و آمرزشت را خواهانیم پروردگارا و به سوى تو است بازگشت ایمان داریم به خداى یگانهاى
شَریکَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ صَدَّقْنا وَ اَجَبْنا
که شریک ندارد و به رسولش محمد صلى الله علیه و آله و تصدیق کردیم و اجابت کردیم
داعِىَ اللهِ وَاتَّبَعْنَا الرَّسوُلَ فى مُوالاةِ مَوْلینا وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ اَمیرِالمُؤْمِنینَ
داعى خدا را و پیروى کردیم از رسول (او) در مورد دوستى و اطاعت مولایمان و مولاى مؤمنان
عَلِىِّ بْنِ اَبیطالِبٍ عَبْدِاللّهِ وَاَخى رَسوُلِهِ وَالصِّدّیقِ الاْکْبَرِ
امیرمؤمنان على بن ابى طالب بنده خدا و برادر رسول او و صدیق اکبر
وَالحُجَّةِ عَلى بَرِیَّتِهِ المُؤَیِّدِ بِهِ نَبِیَّهُ وَ دینَهُ الْحَقَّ الْمُبینَ عَلَماً لِدینِ
و حجت او بر آفریدگانش آنکه خداوند پیامبرش و دین حق آشکارش را بوسیله او تایید کرد نشانه و پرچم دین
اللهِ وَ خازِناً لِعِلْمِهِ وَ عَیْبَةَ غَیْبِ اللهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّ اللهِ وَ اَمینَ اللهِ عَلى
خدا و خزینهدار دانش او و گنجینه غیب خدا و جایگاه راز خدا و امین خدا بر
خَلْقِهِ وَ شاهِدَهُ فى بَرِیَّتِهِ اَللّهُمَّ رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادى
خلق او و گواه او در آفریدگانش خدایا اى پروردگار ما. ما شنیدیم منادى را که ندا مىکرد
لِلایمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبِّکُمْ فَامَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا
براى ایمان (و مى گفت) ایمان آورید به پروردگارتان پروردگارا ما هم ایمان آوردیم پس بیامرز گناهانمان را
سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ رَبَّنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَلا
و بدیهامان را پوشیده دار و ما را با نیکان بمیران پروردگارا عطا کن به ما چیزى را که بوسیله فرستادگانت به ما وعده دادى
تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیمَةِ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ فَاِنّا یا رَبَّنا بِمَنِّکَ وَ لُطْفِکَ
و در روز رستاخیز رسوایمان مکن که براستى تو خلف وعده نمىکنى، پس ما اى پروردگار به احسان و لطف تو
اَجَبْنا داعِیَکَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَ صَدَّقْناهُ وَ صَدَّقْنا مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ
اجابت کردیم داعى تو را و پیروى کردیم از رسول تو و تصدیقش کردیم و نیز تصدیق کردیم مولاى مؤمنان را
وَ کَفَرْنا بِالجِبْتِ وَالطّاغُوتِ فَوَلِّنا ما تَوَلَّیْنا وَاحْشُرْنا مَعَ اَئِمَّتِنا فَاِنّا
و کافر شدیم به جبت و طاغوت (غاصبان حقوق آن حضرت) پس والى ما گردان آن را که ما به ولایت برگزیدیم و با امامانمان
بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ وَ لَهُمْ مُسَلِّمُونَ امَنّا بِسِرِّهِمْ وَ عَلانِیَتِهِمْ
محشورمان کن که براستى ما بدیشان ایمان و اعتقاد داریم و تسلیم آنانیم ایمان داریم بر نهانشان و آشکارشان
وَ شاهِدِهِمْ وَ غائِبِهِمْ وَحَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ وَ رَضینا بِهِمْ اَئِمَّةً وَ قادَةً
و حاضرشان و غائبشان و زندهشان و مردهشان و خشنودیم به امامتشان و آقائیشان و همانها ما را
وَ سادَةً وَ حَسْبُنا بِهِمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ اللهِ دُونَ خَلْقِهِ لا نَبْتَغى بِهِمْ بَدَلاً وَلا
در مابین خود و خدا از سایر خلق کافى هستند نجوئیم بجاى ایشان بدلى و
نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَةً وَ بَرِئْنا اِلَى اِلله مِنْ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً
نگیریم جز ایشان همدمى (یا معتمدى) و بیزارى جوئیم به درگاه خدا از هر که برپا کند در برابرشان جنگى
عید غدیر
مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ وَ کَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ
از جن و انس از اولین و آخرین و کافر شدیم به جبت و طاغوت
وَالاَوثانِ الاَرْبَعَةِ وَ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ کُلِّ مَنْ
و بتهاى چهارگانه و دنبال روندگان و پیروانشان و
والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَوَّلِ الدَّهرِ اِلى آخِرِهِ اَللّهُمَّ اِنّا
هر که دوستشان دارد از جن و انس از آغاز روزگار تا پایان آن. خدایا تو را
نُشْهِدُکَ اَنّا نَدینُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ الُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ
گواه مىگیریم که ما متدین هستیم بدانچه متدین شد بدان محمد و آل محمد درود خدا بر او
وَ عَلَیْهِمْ وَ قَوْلُنا ما قالُوا وَ دینُنا ما دانُوا بِهِ ما قالُوا بِهِ قُلْنا وَ ما دانُوا
و برایشان باد و گفتار ما همان است که آنها گفتند و دین ما همان است که آنها متدین بدان بودند هر چه را آنان گفتند ما هم گفتیم و هر چه را آنان متدین
بِهِ دِنّا وَ ما اَنْکَرُوا اَنْکَرْنا وَ مَنْ والَوْا والَیْنا وَ مَنْ عادَوْا عادَیْنا وَ مَنْ
بدان شدند ما هم دیم و هر چه را آنان انکار کردند ما هم انکار کردیم و هر که را دوست داشتند دوست داریم و هر که را دشمن دارند دشمن داریم
لَعَنُوا لَعَنّا وَ مَنْ تَبَرَّؤُا مِنْهُ تَبَرَّاْنا [مِنْهُ] وَ مَنْ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ تَرَحَّمْنا
و هر که را لعن کردند لعن کنیم و از هر که بیزارى جستند بیزارى جوئیم و بر هر که ترحم کردند ترحم کنیم
عَلَیْهِ آمَنّا وَ سَلَّمْنا وَ رَضینا وَاتَّبَعْنا مَوالِیَنا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ
ایمان آوردیم و تسلیم و خشنود گشتیم و پیروى کردیم از سرورانمان درودهاى خدا بر ایشان باد
اَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِکَ وَلا تَسْلُبْناهُ وَاجْعَلْهُ مُسْتَقِرّاً ثابِتاً عِنْدَنا وَلا
خدایا پس تو آن را براى ما تکمیل کن و از ما سلب مفرما و آن را پایگاهى ثابت در پیش ما قرار ده و
تَجْعَلْهُ مُسْتَعاراً وَ اَحْیِنا ما اَحْیَیْتَنا عَلَیْهِ وَ اَمِتْنا اِذا اَمَتَّنا عَلَیْهِ
پایگاه عاریت و موقتش قرار مده و زندهمان دار بر همان تا هرگاه که زندهمان دارى و بمیرانمان بر آن هرگاه مىراندیمان،
مُحَمَّدٍ اَئِمَّتُنا فَبِهِمْ نَاْتَمُّ وَ اِیّاهُمْ نُوالى وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللهِ نُعادى الُ
محمد پیشوایان مایند به آنها اقتدا کنیم و آنان را دوست داریم و دشمنشان را که دشمن خدا است دشمن داریم آل
فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِى الدُّنْیا وَالاَّْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ فَاِنّ ا بِذلِکَ راضُونَ
پس ما را در دنیا و آخرت با ایشان قرار ده و از مقربان درگاهت گردان که براستى ما به همان خشنودیم
التماس دعا
منبع : فارس
التماس دعا - صلوات
چشم.لایق باشم حتما.ان شاءالله حاجاتتون برآورده به خیر بشه.اللّهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم.درجواب :noahmadi
همچنان صدای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به گوش میرسد که فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» تا پیام ولایت تا روز قیامت ابلاغ شود، برای این روز بزرگ اعمالی از جمله عقد اخوت و اطعام توصیه شده است.
عید غدیر خم که همان بزرگترین جشن عالم فرا رسیده است و مسلمانان به خصوص شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) خود را برای برگزاری هر چه با شکوهتر آن آماده میکنند، هجدهم ماه ذیالحجه که یادآور ابلاغ پیام امامت و ولایت به آحاد جامعه اسلامی است را عیدالله اکبر و عید آل محمد(صلی الله علیه و آله) هم گفتهاند که از جایگاه بسی عظیم برخوردار است به گونهای که اعمالی متفاوت از سایر اعیاد دیگر برای آن توصیه شده است،آنچه در ادامه میآید تنها گوشهای از اعمال عید غدیرخم است:
-افطارى دادن
در میان اعامل روز غدیر افطارى دادن به مؤمن جایگاهى والا دارد. بر اساس روایات در این عمل فضیلتى بزرگ نهفته است. امام على(علیه السلام) مىفرماید: کسى که مؤمن روزهدارى را در غدیر افطار دهد، مانند این است که ده فئام را افطار داده است، فردى پرسید: اى امیرمؤمنان(علیه السلام) «فئام» چیست؟ حضرت فرمود: صد هزار پیامبر(صلی الله علیه و آله) و صدیق و شهید، آنگاه ادامه داد: پس چگونه خواهد بود فضیلت کسى که جمعى از مؤمنین و مؤمنات را تکفل کند.
-عقد اخوت(برادر شدن)
روز ولایت روز برادرى است و روز برادرى روز ولایت است، این دو با یکدیگر پیوندى ناگسستنى دارند و حلقه وصلشان ایمان است؛ زیرا از سویى ایمان با ولایت پا مىگیرد و از سوى دیگر اهل ایمان برادر یکدیگرند«انما المؤمنون اخوة»، به همین دلیل عقد برادرى یکى از آداب روز غدیر شمرده شده است.
این عقد به صورت زیر است: یکى از دو نفر دست راست خود را بر دست راست دیگرى مىگذارد و مىگوید:
«وَآخَیْتُکَ فِى اللهِ، وَصافَیْتُکَ فِى اللهِ، وَصافَحْتُکَ فِى اللهِ، وَعاهَدْتُ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ وَکُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَاَنْبِیآءَهُ وَالاَْئِمَّةَ الْمَعْصُومینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ عَلى اَنّى اِنْ کُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفاعَةِ وَاُذِنَ لى بِاَنْ اَدْخُلَ الْجَنَّةَ لا اَدْخُلُها اِلاّ وَاَنْتَ مَعى»
با تو در راه خدا برادر مىشوم، با تو در راه خدا راه صفا و صمیمیت در پیش مىگیرم، با تو در راه خدا دست مىدهم و با خدا، ملائکه، کتابها، فرستادگان و پیامبرانش و ائمه معصومین(علیهم السلام) عهد مىبندم که اگر از اهل بهشت و شفاعت شده، اجازه ورود به بهشت یافتم، داخل آن نشوم مگر آنکه تو با من همراه شوى.
آنگاه دیگرى مىگوید: «قَبِلْتُ» قبول کردم. سپس مىگوید: «اَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمیعَ حُقُوقِ الاُخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَالدُّعآءَ وَالزِّیارَةَ»؛ جز شفاعت و دعا و زیارت، همه حقوق برادرى را ساقط کردم.
- پوشیدن لباس پاکیزه و نو
امام صادق(علیه السلام) فرمود: در روز غدیر لازم است مؤمن پاکیزهترین و فاخرترین لباس خود را بپوشد، مرحوم میرزا جواد آقا تبریزى این عمل را از مستحبات مؤکد غدیر مىشمرد.
-تبریک و تهنیت
تبریک و تهنیت از برجستهترین آداب هر عیدى است، در اسلام نیز سنت تبریک و تهنیت در عید غدیر جایگاهى ویژه یافته است.
امام صادق(علیه السلام) شیوه تهنیت گفتن در روز غدیر را چنین آموزش داده است: وقتى یکدیگر را ملاقات کردید، بگویید: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا بِهَذَا الْیَوْمِ وَ جَعَلَنَا مِنَ الْمُوفِینَ بِعَهْدِهِ إِلَیْنَا وَ مِیثَاقِهِ الَّذِی وَاثَقَنَا بِهِ مِنْ وِلاَیَةِ وُلاَةِ أَمْرِهِ وَ الْقُوَّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْنَا مِنَ الْجَاحِدِینَ وَ الْمُکَذِّبِینَ بِیَوْمِ الدِّین»؛ سپاس خداى را که ما را به این روز گواهى داشت و ما را از مؤمنان و کسانى قرار داد که به پیمان و میثاقى که درباره والیان امرش و بر پا دارندگان قسط و عدالتش از ما گرفته است، وفا کردیم و ما را از انکارکنندگان و تکذیبکنندگان رستاخیز قرار نداد.
-تبسم
امام رضا(علیه السلام) فرمود: روز غدیر روز تبسم به روى مؤمنان است، کسى که در این روز به روى برادر مؤمنش تبسم کند، خداوند، در روز قیامت، نظر رحمت به او مىافکند، هزار حاجتش را برآورده ساخته و قصرى از در سفید برایش بنا مىکند و صورتش را زیبا مىسازد.
-جشن گرفتن
امام رضا(علیه السلام) در عید غدیر احوال کسان و اطرافیان خود را تغییر داد و وضع تازهاى در آنان ایجاد کرد.
-حمد کردن
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: یکى از سنتها این است که مؤمن، در روز غدیر 100 بار بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ».
-دید و بازدید
امام رضا(علیه السلام) فرمود: «کسى که در روز غدیر به دیدار مؤمنى برود خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد و قبرش را وسیع مىسازد، هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده، به او بشارت بهشت مىدهند.
-روزه
امام على(علیه السلام) فرمود: اگر بنده مخلصى در روزه این روز اخلاص داشته باشد، همه روزهاى دنیا توان برابرى با آن را ندارد؛ به عبارت دیگر، اگر کسى تمام روزهاى دنیا زنده باشد و همه را روزهدار سپرى کند، ثوابش کمتر از ثواب روزه این روز خواهد بود، با این وجود روزه روز غدیر خم نزد خداوند در هر سال برابر با صد حج و صد عمره مقبول است..
-زیارت
یکى از اعمال روز غدیر زیارت امیرمؤمنان على(علیه السلام) است.
-زینت دادن
امام رضا(ع) فرمود: روز غدیر روز زینت است، کسى که براى روز غدیر زینت کند خداوند همه گناهان کوچک و بزرگش را آمرزیده، فرشتگانى به سویش مىفرستد تا حسنات او را بنویسند و تا عید غدیر سال بعد بر درجات او بیفزایند.
-صدقه دادن
روز غدیر یکى از مستحبات مؤکد صدقه دادن است. امام على(علیه السلام) فرمود: فضیلت یک درهم که در روز غدیر داده شود، با فضیلت 200 هزار درهم برابر است.
-صلوات فرستادن
امام صادق(علیه السلام) فرمود: در روز غدیر، بر محمد و اهل بیتش صلوات بسیار مىفرستی.
-طعام دادن
امام رضا(علیه السلام) در فضیلت این عمل فرمود: کسى که مؤمنى را در روز غدیر غذا دهد، مانند فردى است که تمام پیامبران و صدیقین را غذا داده است.
-عبادت
امام رضا(علیه السلام) فرمود: غدیر روزى است که خداوند بر مال کسى که در آن عبادت کند، مىافزاید.
-عطر زدن
بر اساس برخى از روایات امام صادق(علیه السلام) مؤمنان را به استعمال عطر در روز غدیر سفارش کرده است.
-غسل کردن
علماى شیعه بر استحباب غسل در روز غدیر اجماع دارند و آن را مستحب مؤکد مىدانند، بهتر این است که غسل در اول روز انجام گیرد.
-مصافحه
امام على(علیه السلام) فرمود: وقتى در روز غدیر یکدیگر را ملاقات کردید، به هم دست بدهید و سلام کنید.
-نماز شب عید غدیر
این نماز 12 رکعت است، هر دو رکعت یک تشهد دارد و در پایان رکعت دوازدهم باید سلام داد، در هر رکعت، بعد از سوره «حمد»، سوره «توحید» 10 بار و آیةالکرسى یک بار خوانده مىشود. در رکعت دوازدهم باید هر یک از «حمد» و «توحید» را هفت بار خوانده و این ذکر را 10 بار در قنوت تکرار کرد: «لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ یُحْیی وَیُمِیتُ وَهُوَ حَیّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلى کُلّ شَیءٍ قَدِیرٌ».
در دو سجده رکعت آخر، این ذکر 10 بار خوانده مىشود: «سبحان من احصى کل شى علمه سبحان من لا ینبغى التسبیح الا له سبحان ذى المن و النعم سبحان ذى الفضل و الطول سبحان ذى العز و الکرم اسألک بمعا قد العز من عرشک و منتهى الرحمة من کتابک و بالاسم الاعظم و کلماتک التامة ان تصلى على محمد رسولک و اهل بیته الطیبین الطاهرین و ان تفعل بى کذا و کذا»(به جاى کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند) و سپس بگوید: «انَّکَ سَمِیعٌ مُجِیبٌ».
-نماز روز عید غدیر
نیم ساعت پیش از ظهر غدیر، دو رکعت نماز مستحب است. در هر رکعت بعد از «حمد»، سورههاى «توحید»، «قدر» و «آیةالکرسى» 10 بار خوانده مىشود و پس از نماز به سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند سپس سر از سجده بردارد و دعای زیر خوانده شود:
اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ وَ اَنَّکَ
خدایا از تو درخواست کنم بدانکه از براى تو است ستایش یگانهاى که شریک ندارى و تویى
واحِدٌ اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً اَحَدٌ وَ اَنَّ
یکتاى یگانهاى بى نیاز که فرزندى ندارى و فرزند کسى نیستى و نیست برایت همتائى هیچ کس
مُحَمّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ الِهِ یا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فى
و براستى محمد بنده و رسول تو است درودهاى تو بر او و آلش باد اى که هر روز در
شَاْنٍ کَما کانَ مِنْ شَاْنِکَ اَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَىَّ بِاَنْ جَعَلْتَنى مِنْ اَهْلِ
کارى هستى چنانچه از شان تو بود که بر من تفضل فرمودى به این که مرا از اهل
اِجابَتِکَ وَ اَهْلِ دِینِکَ وَ اَهْلِ دَعْوَتِکَ وَ وَفَّقْتَنى لِذلِکَ فى مُبْتَدَءِ
اجابتت و از اهل دینت و اهل دعوتت قرار دادى و موفقم داشتى بدان در آغاز
خَلْقى تَفَضُّلاً مِنْکَ وَ کَرَماً وَ جُوداً ثُمَّ اَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلاً وَالْجُودَ
آفرینشم از روى تفضل و کرم و بخششت سپس دنبال آوردى این فضل را به فضلى دگر و این بخشش را
جُوداً وَالْکَرَمَ کَرَماً رَاْفَةً مِنْکَ وَ رَحْمَةً اِلى اَنْ جَدَّدْتَ ذلِکَ الْعَهْدَ
به بخششى دگر و این کرم را به کرمى دگر که آن هم از روى مهر و رحمتت بود تا بدانجا که تازه کردى این عهد را
لى تَجْدیداً بَعْدَ تَجدیدِکَ خَلْقى وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً ناسِیاً ساهِیاً
برایم از نو پس از تجدید آفرینشم در صورتى که من در فراموشى بودم و فراموشکارى و بى خبرى
غافِلاً فَاَتْمَمْتَ نِعْمَتَکَ بِاَنْ ذَکَّرْتَنى ذلِکَ وَ مَنَنْتَ بِهِ عَلَىَّ وَ هَدَیْتَنى
و غفلت پس تو نعمتت را بر من تمام کردى به این که آن را به یادم انداختى و بدان بر من منت نهادى و بر آن راهنمائیم کردى
لَهُ فَلیَکُنْ مِنْ شَاْنِکَ یا اِلهى وَ سَیِّدى وَ مَولاىَ اَنْ تُتِمَّ لى ذلِکَ وَلا
پس همچنان باید از شان تو باشد اى معبود و آقا و مولاى من که تمام کنى برایم آن نعمت را و از
تَسْلُبَنیهِ حَتّى تَتَوَفّانى عَلى ذلِکَ وَ اَنتَ عَنّى راضٍ فَاِنَّکَ اَحَقُّ
من سلب نفرمائى آن را تا هنگامى که بمیرانیم بر آن در حالى که تو از من خشنود باشى که براستى تو سزاوارترین
المُنعِمینَ اَنْ تُتِمَّ نِعمَتَکَ عَلَىَّ اَللّهُمَّ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اَجَبْنا داعِیَکَ
نعمت بخشانى که نعمتت را بر من به پایان رسانى خدایا شنیدیم و پیروى کردیم و خوانندهات را اجابت کردیم
بِمَنِّکَ فَلَکَ الْحَمْدُ غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ اِلَیکَ المَصیرُ امَنّا بِاللّهِ وَحدَهُ لا
به لطف تو پس از آن تو است حمد و آمرزشت را خواهانیم پروردگارا و به سوى تو است بازگشت ایمان داریم به خداى یگانهاى
شَریکَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ صَدَّقْنا وَ اَجَبْنا
که شریک ندارد و به رسولش محمد صلى الله علیه و آله و تصدیق کردیم و اجابت کردیم
داعِىَ اللهِ وَاتَّبَعْنَا الرَّسوُلَ فى مُوالاةِ مَوْلینا وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ اَمیرِالمُؤْمِنینَ
داعى خدا را و پیروى کردیم از رسول (او) در مورد دوستى و اطاعت مولایمان و مولاى مؤمنان
عَلِىِّ بْنِ اَبیطالِبٍ عَبْدِاللّهِ وَاَخى رَسوُلِهِ وَالصِّدّیقِ الاْکْبَرِ
امیرمؤمنان على بن ابى طالب بنده خدا و برادر رسول او و صدیق اکبر
وَالحُجَّةِ عَلى بَرِیَّتِهِ المُؤَیِّدِ بِهِ نَبِیَّهُ وَ دینَهُ الْحَقَّ الْمُبینَ عَلَماً لِدینِ
و حجت او بر آفریدگانش آنکه خداوند پیامبرش و دین حق آشکارش را بوسیله او تایید کرد نشانه و پرچم دین
اللهِ وَ خازِناً لِعِلْمِهِ وَ عَیْبَةَ غَیْبِ اللهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّ اللهِ وَ اَمینَ اللهِ عَلى
خدا و خزینهدار دانش او و گنجینه غیب خدا و جایگاه راز خدا و امین خدا بر
خَلْقِهِ وَ شاهِدَهُ فى بَرِیَّتِهِ اَللّهُمَّ رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادى
خلق او و گواه او در آفریدگانش خدایا اى پروردگار ما. ما شنیدیم منادى را که ندا مىکرد
لِلایمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبِّکُمْ فَامَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا
براى ایمان (و مى گفت) ایمان آورید به پروردگارتان پروردگارا ما هم ایمان آوردیم پس بیامرز گناهانمان را
سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ رَبَّنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَلا
و بدیهامان را پوشیده دار و ما را با نیکان بمیران پروردگارا عطا کن به ما چیزى را که بوسیله فرستادگانت به ما وعده دادى
تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیمَةِ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ فَاِنّا یا رَبَّنا بِمَنِّکَ وَ لُطْفِکَ
و در روز رستاخیز رسوایمان مکن که براستى تو خلف وعده نمىکنى، پس ما اى پروردگار به احسان و لطف تو
اَجَبْنا داعِیَکَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَ صَدَّقْناهُ وَ صَدَّقْنا مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ
اجابت کردیم داعى تو را و پیروى کردیم از رسول تو و تصدیقش کردیم و نیز تصدیق کردیم مولاى مؤمنان را
وَ کَفَرْنا بِالجِبْتِ وَالطّاغُوتِ فَوَلِّنا ما تَوَلَّیْنا وَاحْشُرْنا مَعَ اَئِمَّتِنا فَاِنّا
و کافر شدیم به جبت و طاغوت (غاصبان حقوق آن حضرت) پس والى ما گردان آن را که ما به ولایت برگزیدیم و با امامانمان
بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ وَ لَهُمْ مُسَلِّمُونَ امَنّا بِسِرِّهِمْ وَ عَلانِیَتِهِمْ
محشورمان کن که براستى ما بدیشان ایمان و اعتقاد داریم و تسلیم آنانیم ایمان داریم بر نهانشان و آشکارشان
وَ شاهِدِهِمْ وَ غائِبِهِمْ وَحَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ وَ رَضینا بِهِمْ اَئِمَّةً وَ قادَةً
و حاضرشان و غائبشان و زندهشان و مردهشان و خشنودیم به امامتشان و آقائیشان و همانها ما را
وَ سادَةً وَ حَسْبُنا بِهِمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ اللهِ دُونَ خَلْقِهِ لا نَبْتَغى بِهِمْ بَدَلاً وَلا
در مابین خود و خدا از سایر خلق کافى هستند نجوئیم بجاى ایشان بدلى و
نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَةً وَ بَرِئْنا اِلَى اِلله مِنْ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً
نگیریم جز ایشان همدمى (یا معتمدى) و بیزارى جوئیم به درگاه خدا از هر که برپا کند در برابرشان جنگى
عید غدیر
مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ وَ کَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ
از جن و انس از اولین و آخرین و کافر شدیم به جبت و طاغوت
وَالاَوثانِ الاَرْبَعَةِ وَ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ کُلِّ مَنْ
و بتهاى چهارگانه و دنبال روندگان و پیروانشان و
والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَوَّلِ الدَّهرِ اِلى آخِرِهِ اَللّهُمَّ اِنّا
هر که دوستشان دارد از جن و انس از آغاز روزگار تا پایان آن. خدایا تو را
نُشْهِدُکَ اَنّا نَدینُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ الُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ
گواه مىگیریم که ما متدین هستیم بدانچه متدین شد بدان محمد و آل محمد درود خدا بر او
وَ عَلَیْهِمْ وَ قَوْلُنا ما قالُوا وَ دینُنا ما دانُوا بِهِ ما قالُوا بِهِ قُلْنا وَ ما دانُوا
و برایشان باد و گفتار ما همان است که آنها گفتند و دین ما همان است که آنها متدین بدان بودند هر چه را آنان گفتند ما هم گفتیم و هر چه را آنان متدین
بِهِ دِنّا وَ ما اَنْکَرُوا اَنْکَرْنا وَ مَنْ والَوْا والَیْنا وَ مَنْ عادَوْا عادَیْنا وَ مَنْ
بدان شدند ما هم دیم و هر چه را آنان انکار کردند ما هم انکار کردیم و هر که را دوست داشتند دوست داریم و هر که را دشمن دارند دشمن داریم
لَعَنُوا لَعَنّا وَ مَنْ تَبَرَّؤُا مِنْهُ تَبَرَّاْنا [مِنْهُ] وَ مَنْ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ تَرَحَّمْنا
و هر که را لعن کردند لعن کنیم و از هر که بیزارى جستند بیزارى جوئیم و بر هر که ترحم کردند ترحم کنیم
عَلَیْهِ آمَنّا وَ سَلَّمْنا وَ رَضینا وَاتَّبَعْنا مَوالِیَنا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ
ایمان آوردیم و تسلیم و خشنود گشتیم و پیروى کردیم از سرورانمان درودهاى خدا بر ایشان باد
اَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِکَ وَلا تَسْلُبْناهُ وَاجْعَلْهُ مُسْتَقِرّاً ثابِتاً عِنْدَنا وَلا
خدایا پس تو آن را براى ما تکمیل کن و از ما سلب مفرما و آن را پایگاهى ثابت در پیش ما قرار ده و
تَجْعَلْهُ مُسْتَعاراً وَ اَحْیِنا ما اَحْیَیْتَنا عَلَیْهِ وَ اَمِتْنا اِذا اَمَتَّنا عَلَیْهِ
پایگاه عاریت و موقتش قرار مده و زندهمان دار بر همان تا هرگاه که زندهمان دارى و بمیرانمان بر آن هرگاه مىراندیمان،
مُحَمَّدٍ اَئِمَّتُنا فَبِهِمْ نَاْتَمُّ وَ اِیّاهُمْ نُوالى وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللهِ نُعادى الُ
محمد پیشوایان مایند به آنها اقتدا کنیم و آنان را دوست داریم و دشمنشان را که دشمن خدا است دشمن داریم آل
فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِى الدُّنْیا وَالاَّْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ فَاِنّ ا بِذلِکَ راضُونَ
پس ما را در دنیا و آخرت با ایشان قرار ده و از مقربان درگاهت گردان که براستى ما به همان خشنودیم
التماس دعا
منبع : فارس
التماس دعا - صلوات
شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو