یافتن پست: #آورده

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

مسافری خسته كه از راهی دور می آمد، به درختی رسید و تصمیم گرفت كه در سایه آن قدری اسـتراحت كند غافل از این كه آن درخت جـادویی بود، درختی كه می توانست آن چه كه بر دلش می گذرد برآورده سازد...!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب می شد
اگـر تخت خواب نرمی در آن جا بود و او می تـوانست قـدری روی آن بیارامد.
فـوراً تختی كه آرزویـش را كرده بود در كنـارش پدیـدار شـد!
مسافر با خود گفت: چقدر گرسـنه هستم. كاش غذای لذیذی داشتم...
ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیـر در برابرش آشـكار شد. پس مـرد با خوشحالی خورد و نوشید...
بعـد از سیر شدن، كمی سـرش گیج رفت و پلک هایش به خاطـر خستگی و غذایی كه خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رهـا كرد و در حالـی كه به اتفـاق های شـگفت انگیـز آن روز عجیب فكـر می كرد با خودش گفت: قدری می خوابم. ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگـذرد چه؟
و ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید...

aliaga
aliaga
«آدم از کسانی که دوست‌شان دارد، توقع (بجا یا نابجا) دارد. توقع‌های برآورده نشده، موجب گلایه می‌شود. اما از جایی به بعد، از یکی کمتر و کمتر گلایه می‌کنی. تا روزی می‌رسد که گلایه‌ها تمام می‌شود. بعد می‌بینی از او توقعی هم نداری. آن روز می‌فهمی که آن فرد را از دست داده‌ای. تمام.»

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات كرد.
این دو دوست بینوا كه تا آن زمان با گدایی امرار معاش می‌كردند، همچون دو روی یك سكه جدانشدنی به نظر می‌رسیدند.
پادشاه كه آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی كند. پس به هر كدام پیشنهاد كرد آرزویی كنند.
ابتدا خطاب به دوست كوچك‌تر گفت: به من بگو چه می‌خواهی قول می‌دهم خواسته‌ات را برآورده كنم. اما باید بدانی من در قبال هر لطفی كه به تو بكنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم كرد!
دوست كوچك‌تر پس از كمی فكر با لبخندی به او پاسخ داد: «یك چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!»

حسادت اولین درس شیطان به انسان احمق است!

زاهِر..
زاهِر..
یکی از شعرام تو استان رتبه آورده😌{-74-}{-81-}
دعا کنید تو مرحله‌ی کشوریم رتبه بیارم {-63-}
شیرینی میدم اگه رتبه بیارم{-64-}{-62-}{-77-}

سجـــاد
سجـــاد
از لحاظ روحی نیاز دارم{-143-}
یکی بهم زنگ بزنه بگه یه عموی میلیاردر تو لس آنجلس داشتی که
متاسفانه مُرده و تنها وارثشم تویی{-140-}

یاس
یاس
بايزيد بسطامی را پرسيدند :
اگر در روز رستاخيز خداوند بگويد چه
آورده ای؛ چه خواهی گفت؟
بايزيد فرمود :
وقتی فقيری بر کريمی وارد ميشود،
به او نميگويند چه آورده ای !
بلکه ميگويند چه ميخواهی !
زندگى يک پاداش است، نه يک مکافات.
فرصتى است کوتاه تا ببالى، بيابى، بدانى،
بی‌انديشى، بفهمى، وزيبا بنگرى، و در نهايت
در خاطره ها بمانى
{-137-}

هلیا
هلیا
صدای غمم را چگونه فریاد بزنم

🕪🕪🕪🕪🕪🕪🕪🕪🕪🕪🕪🕪🕪🕪

🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤

🎧🎧🎧🎧🎧🎧🎧🎧🎧🎧

محسن
محسن
🌸در این صبح زیبا
💕براتون رویاهایی آرزو
🌸میکنم تمام نشدنی
💕وآرزوهایی پرشور
🌸که از میان شون
💕چندتایی برآورده شود

روزتون عالی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

بهار نارنج
بهار نارنج

لاو یو=))

aliaga
aliaga
ماه هاست کِ دیگر بِ خودم سر‌نمیزنم
حتی نمیدانم غذای مورد علاقه اش چیست!
نمیدانم با چه چیزی خوشحال میشود
نمیتوانم آرامشش را برگردانم
حتی یادم میرود کِ هست
حرف های دیکتاتور های دورم در سرم میپیچد
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
من همرنگ جماعت شدم ولی خودم را فراموش کردم

aliaga
aliaga


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

آورده اند که عربی شترش به مرض (پیسی) مبتلا شده بود. به او توصیه نمودند تا روغن کرچک به او بمالد. عرب شتر را سوار شده تا به شهر رفته روغن بخرد، نزدیک شهر به بهلول برخورد نمود و چون سابقه دوستی با او داشت، به بهلول گفت: شترم به مرض پیسی مبتلا شده و گفته اند روغن کرچک بمالم تا خوب شود، اما من عقیده دارم که تاثیر نفس تو بهتر است، استدعا میکنم دعایی بخوان تا شتر من از این مرض نجات پیدا کند بهلول جواب داد: اگر روغن کرچک بخری و با دعای من مخلوط کنی ممکن است شترت خوب شود، والا دعای تنها تاثیری نخواهد داشت!

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
بعضیا اصلا نمی شه دوسشون نداشت ...

صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو