دیروز با مهدیه فیلم ترسناک دیدیم
بعد شب خوابیدم خواب خیلی بدی دیدم
بلند که شدم ساعتو نگاه کردم دیدم یه ربع مونده به اذان
گفتم خب یکم قران بخونم تا اذان بعد برم نماز بخونم
دقیقا تو همون ساعت که کنار مهدیه خوابیده بودم تمام اعضا و ژوارحش شروع کردن به صدادخوردن
حتی حس می کردم یکی بالاسرشه که صدای ضربان قبلش برام میاد
خلاصه همینطوری که داشتم قران می خونم اذان زد من در حالی که گوشیم دستم بود تا پایان اذان نا خواسته چشامو بستم وخوابیدم تا هفت صبح
ادریس رو میگما
منم اوشونو میگم
من ندیدمش آخه
دوستای گلم ❤️❤️❤️❤️❤️