یافتن پست: #سید_طه_صداقت

LOEY♡
LOEY♡
مگر من چند نفرم،
که این همه تو ،
هر شب
هجوم می آوری
بر سرم ...؟!



wolf
wolf
از زیر پرتقال ها که رد می شدی نگاهت کردم ..
انگار هرکدام خودشان را می کشیدند...
به شاخه های خشک...
و پوستشان را خراش می دادند ...
که عطرشان به مشامت برسد ...
و تو از خوشحالی چشم هایت را ببندی...
بعد نَخل ها سر خم می کردند ...
که آفتاب روی آرامشت نتابد ...
و باران هلالِ صورتت را تَر نکند....
آنوقت شبنم ها می آمدند ...
و سنجاقک ها بال می زدند...
و من که دورتر ایستاده بودم ...
زندگی را می دیدم ...
که فقط همان چندلحظه به جریان افتاده بود...





wolf
wolf
هميشه می گفت...
«تو ستاره آسمانِ منى» ...
می گفتم «من آسمانِ ستاره توام ؛ ...
ستاره آرزو هات...
خيال هات ، در من است»
مي گفت «نه ، ستاره دست نيافتني تر است
آسمان همه جا روي سر آدم پيداست ...
اما ستاره خيلي وقت ها مي رود لاي ابر ها ...
نمي شود پيداش كرد...
ستاره كه باشي هميشه قدرت را مي دانم...
مي گفتم «من آسمانِ ستاره توام» می خنديد.
وقتي كه رفت فهميدم ستاره دست نيافتني تر است،
حالا هر شب ، لاى ابرها می گردم ...
تا پيدایش كنم و بگويم
«ستاره دست نيافتني تر بود ، حق با خودت است »





ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
تُ پاییزی،
آمدنت گرم ،
ماندنت معتدل،
و رفتنت سرد بود...




ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
‏‌‎حکایت ما شدن من و تُ
‏‌‎حکایت شب است و روز
‏‌‎دو محالِ وابسته ...





شــادی
شــادی
از جنسِ منی ؛
نه گذشته ات
تو را می خواهد ،
نه آینده ات ،
در آغوشت خواهد گرفت...




تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو