یافتن پست: #داستان

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
زن و شوهری یک خر از بازار خریدند. در راه برگشت به خانه یک پسر بچه گفت: ” چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند؟ ”

آندو وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد. کمی بعد پیرمردی آنها را دید و گفت: “مرد رئیس خانواده است. چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود سوار خر شود؟ ”

زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد. لحظاتی بعد با پیرزنی مواجه شدند. پیر زن گفت: ” عجب مرد بی معرفتی، خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود. ”

مرد با شنیدن این حرف به زنش گفت که او هم سوار خر شود.

بعد به مرد جوانی برخوردند. او گفت: ” خر بیچاره، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی. چقدر به تو ظلم می کنند! ”

زن و شوهر با شنیدن این حرف از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند.
ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود.
وقتی به پل باریکی رسیدند، خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد. آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند.

نتیجه:

تک تک مردم برداشت های مختلف دارند. گوشتی که یکنفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است.
هیچوقت ممکن نیست که هم

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.

وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.

هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه؟ ”

پدر همان روز خودکشی کرد.

نتیجه:

اکر کسی پای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
شخصی به یکی از موسسات همسریابی مراجعه کرد و گفت: “من به دنبال یک همسر می گردم. لطفاً به من کمک کنید تا همسر مناسبی پیدا کنم. ”

مسئول مربوطه پرسید لطفاً خواسته های خودتان را بگوئید

- “خوشگل، مودب، شوخ طبع، اهل ورزش، با معلومات، خوب آواز بخواند، در تمام ساعاتی از روز که در خانه هستم و بیرون نرفتم بتواند من را سرگرم کند، وقتی به همدم احتیاج دارم برای من داستان های جالبی تعریف کند و هر وقت که خواستم استراحت کنم ساکت باشد.

مسئول موسسه با دقت به حرف های او گوش کرد و در پاسخ گفت فهمیدم. شما به تلویزیون احتیاج دارید.

نتیجه:

مثلی هست که می گوید زوج بی نقص از یک زن کور و یک مرد کر درست شده است، زیرا زن کور نمی تواند خطاهای شوهر را ببیند و مرد کر قادر به شنیدن غرغرهای زن نیست. بسیاری از زوج ها در مراحل اول آشنائی کور و کر هستند و رویای یک رابطه بی نقص را می بینند. بدبختانه، وقتی هیجان های اولیه فرو می نشیند، بیدار می شوند و متوجه می شوند که ازدواج به معنی بستری از گل های رُز نیست و آن زمان کابوس آغاز می شود.

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
داستان کوتاه(اعتماد)

تلفن زنگ زد و خانم تلفنچی گوشی را برداشت و گفت: “واحد خدمات عمومی، بفرمائید. ”
شخصی که تلفن کرده بود ساکت باقی ماند. خانم تلفنچی دوباره گفت: “واحد خدمات عمومی، بفرمائید. ” اما جوابی نیامد و وقتی می خواست گوشی را بگذارد صدای زنی را شنید که گفت: “آه، پس آنجا واحد خدمات عمومی است. معذرت می خواهم، من این شماره را در جیب شوهرم پیدا کردم اما نمی دانستم مال چه کسی است”
فکرش را بکنید که اگر تلفنچی بجای گفتن “واحد خدمات عمومی” گفته بود “الو” چه اتفاقی می افتاد!

نتیجه:

در هر رابطه ای اعتماد بسیار با اهمیت است. وقتی اعتماد از بین برود رابطه به پایان خواهد رسید. فقدان اعتماد به سوء ظن می انجامد، سوء ظن باعثخشم و عصبانیت میشود، خشم باعثدشمنی می شود و این دشمنی منجر به جدائی.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

آنتونی برجس ۴۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند یک سال دیگر بیشتر زنده نیست، زیرا توموری در مغز خود دارد.
وی بیشتر از خود نگران همسرش بود، که پس از وی چیزی برایش باقی نمی‌گذاشت.
آنتونی قبل از آن هرگز نویسنده‌ی حرفه‌ای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستان‌نویسی حس می‌کرد و می‌دانست که استعداد بالقوه‌ای در وی وجود دارد.
بنابراین تنها برای باقی گذاشتن حق‌الامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد.
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر می‌شود داستان وی را چاپ کند یا نه؛ ولی می‌دانست که باید کاری انجام دهد.
در ژانویه ١٩٦۰ وی گفت: من فقط یک زمستان، بهار و تابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت، و پاییز آینده همراه با برگ‌ریزان خواهم مرد.
در این یک سال، وی پنج داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت.
بهره‌وری او در این یک سال برابر با بهره‌وری نصف عمر فورستر(رمان‌نویس معروف انگلیسی) و دوبرابر سلینجر(نویسنده‌ی معاصر آمریکایی) بود.
اما آنتونی برجس نمرد! وى ۷۶ سال عمر کرد و طی این سال‌ها ۷۰ کتاب نوشت!
مشهورترین کتاب وی پرتقال‌کوکی است.

مهاجر
مهاجر
امان از داستان عشق و فرجام غم‌آلودش
نمی‌دانستم این آتش به چشمم می‌رود دودش{-18-}

رها
رها



-ما رِند و خراباتی و دیوانه و مستیم🍷پوشیده چه گوییم ،همینیم که هستیم 🍷

마흐디에
마흐디에


من واقعا این مذهبی هایی که از دوره پهلوی حمایت میکنن و براشون به به و چه چه میکنن رو درک نمیکنم. طرف با پرویی تمام حجاب از سر مردم برمیداره یا اون یکی ازدواج همجنس‌گرایانه راه میندازه بعد تو ازش حمایت میکنی؟
بعد میگن واسه اقتصاد و اقتدار کشور خیلی زحمت کشیدن؛معاویه هم بنده خدا واسه اقتدار و اقتصاد کشورش خیلی زحمت کشید. پس حتما اونم آدم خوبیه: /


یاس
یاس
بیاید برا منم بگید ببینم چی ام‌کی ام کجام :دی
[لینک]

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i



صبحت بخیر عزیزم با آنکه گفته بودی
دیشب خدانگهدار
با آنکه دست سردت از قلب خسته تو
گوید حدیث بسیار
صبحت بخیر عزیزم با آنکه در نگاهت
حرفی برای من نیست
با آنکه لحظه، لحظه میخوانم از دو چشمت
تن خسته ای ز تکرار
در جان عاشق من شوق جدا شدن نیست
خو کرده ی قفس را میل رها شدن نیست
من با تمام جانم پر بسته و اسیرم
باید که با تو باشم در پای تو بمیرم

مهاجر
مهاجر

به جرئت میتونم بگم یکی از بی نظیر کتابایی هستش که چند وقتیه درحال خوندشم که البته به اواخرش رسیدم
کتاب رمان تاریخی شب های بغداد
یکی از حاکمان فارس برای پاچه خواری نزد هارون الرشید به زور دختری از نسل سردار ایرانی به نام سعیده رو به اسم کنیز هدیه میکنه به حرمسرای خلیفه؛خلیفه بشدت به اون تعصب و عشق داشت واونو کنیز خودش و محرم خودش میدونست جوری که بقیه همسران خلیفه حسادت میکنند و فردی بنام عباس بن جاحظ عاشق این سعیده میشه و یه عشق دو طرفه شکل میگیره بعد زمانی که اینا کنار هم بودن خلیفه سر میرسه میبینه
و ادامه ی ماجرا
در این کتاب به هوش و فراست و شجاعت زنان و دختران ایرانی در دربار خلیفه و قدرت ونفوذ خاندان برمکیان پی خواهید برد
من که واقعا لذت بردم از خوندنش
نویسندگی عالی
داستان عالی
متن عالی

مهاجر
مهاجر
کتاب پس از بیست سال رو پارسال خریدم ۳۲۰ هزار تومن
امسال گذاشته تو نمایشگاه ۷۰۰ تومن
یا للعجب

...
...
ما آدم ها خوب بلدیم بعد از شنیدن داستان زندگی دیگران در دلمان بگوییم اگر من بودم هرگز این کار را نمی‌کردم. اما بی برو برگرد روزی خواهد رسید که آن هرگزِ با اطمینان ما را وسط همان داستان پرت می‌کند و مشغولِ همان عملِ نکوهش شده. کاش می‌دانستیم قصه‌های زندگی تکراری‌اند، فقط جای شخصیت‌ها عوض می‌شوند، همدیگر را "قضاوت" نکنیم.

•پریسا زابلی‌پور•

‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌

마흐디에
마흐디에
تایپ ها به عنوان سرگرمی :🎧:

ـ ISFJ, ISFP, INFP :
مجسمه سازی، فیگور سازی.

ـ ENTJ, INTP, INFJ :
خوندن داستان های ادبی، نوشتن داستان و...

ـ ENFJ, ESFP :
سرگرمی های فیزیکی، دویدن، شنا، دوچرخه سواری...

ـ INTJ, ENTP, ESTJ :
سرگرمی های فنی، طراحی وبسایت، طراحی گرافیک، مهندسی الکترونیک

ـ ENFP, ESTP, ISTP :
سرگرمی های توریستی، مسافرت، سفرهای زمینی و دریایی، سر زدن به جاهای باستانی تاریخی...

ـ ESFJ, ISTJ :
سرگرمی های ذهنی، شطرنج، بازی با ورق...

بر اساس تایپ شخصیت تون ببینین{-64-}

ماریا
ماریا
ای داد بیداد
ای داد بیداد

کار کردن توی دادگستری هم بدی های خودشو داره

مثلا اینکه یهو یکی از اقوام نزدیکتو میبینی که پرونده خانواده داره و درحال جداشدنه

نمیدونم چه واکنشی باید داشته باشم

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو