Saye
نهنگی دید مرگش را ولی دل را به ساحل زد...
من از پایان خود آگاهم اما دوستت دارم....
Saye
گفت: خدا بعضی جاها واقعا بغلمکرده...
چون ک حرفش قشنگ بود.
Saye
و این روزا امیدم ب این جملس...
آنچه قسمت توست از کنارت نخواهد گذشت....
Saye
آدم میتواند در خانهاش نشسته باشد، شادترین رنگها را پوشیده باشد، لبخند بزند و چای بنوشد، و به مرگ و نیستی فکر کند.
Saye
انسان است و رویایش. آدمی اگر رویا در دلش بمیرد، دیگر آدم نیست.
Saye
خوشا ای دل بال و پر زدنت؛
شعله ور شدنت، در شبانگاهی...
Saye
نوشته بود:
این امکان وجود دارد که انسان
در یک لحظه
و از یک اتفاق
به یکباره ده سال پیر بشود!
Saye
انقد حرصم میگیره تا آخر کتاب با هیجان میخونی بعد یهو نویسنده میزنه تو ذوقت😐
واو
🥰