Saye
خوبی که از حد بگذرد نادان ک هیچ...
عاقل هم خیال بد کند!
Saye
همینجا چشم خورد ب یکی دوتا از پستای قدیمیم....
من چقدر عوض شدم... چقدر بی ذوق شدم...
ی لحظه یطور ماتم برد...
یادم نیست چند وقته ک ب کسی نمیگم جانم..
یادم نیست چند وقته دوستام شدن عزیز و میم رو برداشتم از کلماتم...
خیلی وقته گل و برگ جای قلب فرستادنمو گرفته...
اصلا یادم نمیاد اون من من واقعی بود یا این من....
اصلا یادم رفته بود چطوری بودم.... =)
فکر میکردم از اولش آدم بی ذوق و بی حسیم....
چقدر خشک و بی حس شدم من....
Saye
فكر ميكني عادت كردي
تا وقتي كه دوباره بخاطرش گريه ات ميگيره =)
Saye
من نمیفهمم معده چرا باید تو مسائل عصبی و احساسی دخالت کنه...
اصلا به تو چه آخه، غذاتو هضم کن.
فضول =/
Saye
هر چقد هم خوب باشی
مردم اون قسمتی رو یادشون میمونه
که خوب نبودی!
Saye
هفته قبلش گفته بودم که هر کی دوست داره عکسش رو بیاره که براش روتوش کنم
همه دست بالا کرده بودند که آقا ما میاریم
هفته بعد که شد،
فقط محمد عکسش را آورده بود ..
(ادامه در دیدگاه)
Saye
نشونه های میانگرایی رو بشناسیم!
بدونیم که میانگرایی با مودی و دو قطبی بودن متفاوته...
+ یه میانگرا (Ambivert)
یه روزهایی پرحرف ترین آدم میشه و یه روزهایی حوصله هیچ گفتگویی رو نداره✔️
میره مهمونی یا با جمع دوستانش خوش میگذرونه اما بعد مدتی نیاز به تنهایی پیدا می کنه، انگار باتری اجتماعی بودنش ته میکشه.
بستگی داره پیش کی باشه تا درونگرا بودنش فعال بشه یا برونگراییش✔️
تعداد دوست های معمولیش خیلی بیشتر از دوستای صمیمیشه✔️
یه حس دودل بودن و بلاتکلیفی رو میشه توی اینقبیل افراد دید چون با موقعیتهای متخلفی میتونن هماهنگ بشن✔️
تنهایی کافه رفتن، فیلم دیدن و...
همونقدر براش لذت بخشه که با دوستانش این کارها رو انجام بده.
بین اینکه درونگراست یا برونگرا مردده، قبل از اینکه با شخصیت میانگرا آشنا بشه✔️
Saye
اگر بخواهم مساله را بی هیچ حرف اضافهای مطرح کنم، باید بگویم «ابتلا به آن کسی که باید». مثلن دختری با گونهی گُلانداخته و موهای بافتهی پرپیچ، میتواند مبتلا به مردی باشد با شانههای پهن، چشمهای درشت غمگین و صورتی که به زحمت، هر هفته اصلاح میکند؛ اما، لبهاش هر روز میبوسد و بازوهاش، ساعت به ساعت، به آغوش میکشد.
(ادامه در دیدگاه)
Saye
نمیدونم چرا بعضی وقتا ب سرم میزنه برم یجا همش پست بذارم همش پست بذارم😐 هیچ ایده ایم براش ندارم فقط میخوام بنویسم.. ولی خیلی وقته دیگ نمیخوام ناراحتیامو یا حتی خوشحالیامو ب کسی بگم... آدما خودشون کم بدبختی ندارن....
Saye
قضاوت شدن اشتباه اذیتم میکنه...
اینک آدما چیزایی رو بهت نسبت بدن ک تو اصلا نیستی...
اینک میگن این تویی... ولی تو نیستی..
اینک بگن اینو میخوای.. درحالی ک تو ب ذهنت نیومده اصلا اون موضوع..
نمیدونم گیج شدم.. دیگ خودمم خودمو نمیشناسم انگار..
دانشجوی تبریزی؟ایول چه باکلاس
نه