۲۰۲۴۰۴۰۹_۱۷۲۰۱۶.jpg IMG_20240410_105917_364.jpg IMG_20240313_190435_959.jpg artistic_unity__14021202_113255624.jpg
Saye
Saye
نوشته بود:
این امکان وجود دارد که انسان
در یک لحظه
و از یک اتفاق
به یک‌باره ده سال پیر بشود!

Saye
Saye
انقد حرصم میگیره تا آخر کتاب با هیجان میخونی بعد یهو نویسنده میزنه تو ذوقت😐

Saye
Saye
یک روز باید بفهمیم و می‌فهمیم امّا، درد خواهیم کشید، فریاد خواهیم زد، با کثافت خودمان دست به یقه خواهیم شد حتی و هیچکس، با غلظت، هیچکس نخواهد فهمید چه‌ مرگمان است، حتی خودمان.




Saye
Saye
برا کاکتوسه خیلی ذوق کردم رفتم‌برگشتم بزرگ شد🥲💔

Saye
Saye
انقد بدم میاد موقع تطبیق عکس کارت ملی
با قیافه‌ی خودم
میفهمن که اون منم
عوضی اون خیلی زشته
تو نباید فکر کنی اون منم : (

Saye
Saye
سال نو همگی مبارک باشه🌼
امیدوارم سال جدید دلتون شاد و زندگیتون آروم و لبتون پر‌ از خنده باشه🌱

Saye
Saye
به تماشای خودم بودم و دیدم:

که چه بی رحمانه تنهاست و به ناچار قوی

Saye
Saye
هیچ وقت توی هیچ جای زندگیم انقد ضعیف و شکسته و عجیب... نبودم!

Saye
Saye
یبار گفت:
من تو نگاه اول نمیفهمم آدما خوشگلن یا نه. ی مدت باید بگذره، باید بشناسمش.. اون موقع میتونم نظر بدم ک طرف خوشگله یا نه.

Saye
Saye
زیبایی.. = )

Saye
Saye
چرا حس هیچی نیست؟ = /

Saye
Saye
اونجا که نزار قبانی میگه:

عهد بستی 
‏آنچه بین ماست ابدیست 
‏یادم رفت که بپرسم آیا 
‏عشق را می‌گویی 
‏یا رنج را...؟

Saye
Saye
باشد که قدرتِ غلبه بر‏ نبردهایی را که در سکوت با آن روبرو هستید، پیدا کنید!

Saye
Saye
شب‌‌ها قبل خواب سعی کنید سه دقیقه خودتون رو جای چیز دیگه‌ای بذارید. می‌‌گفت سه دقیقه خیلی زیاده اما با تمرکز و‌ تمرین زیاد می‌‌شه این کار رو کرد. مثلا جای یه برگ درخت توی یه جنگل تاریک. یا جای یه سنگ وسط بیابون. یا جای یه پیرمرد آب‌ زیپو که نیم ساعت طول می‌‌کشه تا کفش‌‌های لعنتیش رو بپوشه. جای یه حشره. یه سیفون توالت. یه توپ فوتبال. یه تابوت. یه جفت کفش. جای یه قدیس، یه روسپی، یه گربه. می‌گفت اگه مدتی این کار رو انجام بدید حس می‌کنید انگار دنیا داره توی روح‌ تون نفس می‌‌کشه.


-مصطفی مستور
-بهترین شکل ممکن

Saye
Saye
نشسته بودم گالریمو نگاه میکردم.
عکسا و خاطراتی ک توش میخندیدم بعضیش باعث شد لبخند بزنم.. بعضیشم باعث شد بغضم بگیره...
عکساییم ک توشون غم داشتم و ناراحت بودم رو پاک کردم.. غمشم پاک شد...
ولی وقتی رسیدم ب یه خاطراتی ک توش ترس و غم باهم بود، تنم لرزید... یه حسی داشت ک ن میخواستم‌نگهشون دارم ن توان‌پاک کردنشون رو داشتم...
اصلا به ترس فکر نکرده بودم... حس واقعا عجیب و آزاردهنده ای داره.. غم پشتش پاک نمیشه... همیشه تازگی داره.. همیشه درد داره...

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو