خانوم اِچ
زندگی بدون عشق مزخرفه حقیقتا🖤
سید ایلیا
خودم را به تو
منسوب می دانم با لفظ"شیعه"
نمی دانم این "انتساب"را
از جنس یعقوب بدانم
یا از جنس برادران یوسف؟
منتظر دلسوخته ات هستم
یا باعث و بانی
به چاه غیبت افتادنت!
وای بر من اگر اینگونه باشم...
سید ایلیا
🌸کاش یه مغازه بود...
آدم میرفت میگفت:
ببخشید آقا این "خنده های از ته دل" چند اند؟ ✨
"صداقتِ" فروشي هم داريد؟ ✨
"عشق" را نوشتید دست نزنید... مال پشت ویترینه؟؟ فروشی نیس؟ ✨
"وفاداري" امروز متری چند شده؟! ✨
قيمت "صلح و دوستی" چنده؟ جنس چینی درجه دو نمیخوام...میخوام اصل باشه...
يه "دل بدون غصه" سیری چند؟ "آدمهای مهربون" در همه، یا میشه سوا کرد؟✨
یه مثقال "زندگی آروم" میخوام با یه چارک "حوض و پشه بند"! یه وجب "حیاطای قدیم"... عطر و بوی کاهگلش که نرفته؟
آقا از اون "آرامش هاي قديم" هم بهم بدین.... لحظه ای چند؟ ✨
این روزها که همه چیز گرون شده... قیمت اینام بالا رفته یا ثابت مونده؟؟
این"محبتا" که میپاشند روي زندگیا مشتی چند؟✨
از اون "روزایی که بی بغض اند" ، "روزای بچگی" هم دارین؟...
از اون "سالهاي بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!✨
این "شادیها" دوام دارند؟! جنسشون مرغوبه؟ نه؟...✨
کاش یه عطر فروشی بود... آدم عطر گرم اقاقیا و یاس های قدیم" میخرید. عطر " خاک بارونخورده" ، عطر "آغوش مادر"با ماندگاری طولانی!✨
کاش یه جایی بود میشد رفت و گفت یك "زندگی" میخوام
از جنس خوبش...✨
زندگیتون بروفق مراد
سید ایلیا
من چه سردم امروز
وچه اندازه زار
در دلم غمی هست
به وسعت یک کوه
یک بغض بی انتها....
و چنان بی قرارم
که دلم می خواهد
بروم کنج اتاق
ته گوشه ای دور
تا بسرایم غم تو
غم تنهایی یار
غم پیچیده در روزها
بر گلهای یاس
وچه دلگیر است
شب رفتن تو
چه سنگین است
صبحِ بی تو؛
می روم
امروز
و هرسال
در کوچه های دور و دراز
و چنان می گریم زار
تا خاموش شود
شعله های پشت دیوار
باز شود بندهای بسته بر دستهای یار
و متولد شود چشمهای نوزاد
پر شود خانه
از بوی نان
از لبخند های کودکان.....
تا در آن خانه
بپیچد رنگ نور
رنگ هوا
رنگی از جنس نفسهای نبی
از جنس خنده های مرتضی...
سید ایلیا
صبر👈دهان بندی از جنس بهشته.
که البته:
به میزان فهم وعلم مابستگی داره❗️
اگه بدونی
هربار بیتابی وعصبانیت
چند سال جهنم،در روحت ذخیره میکنه؛
✴️دیگه خیلی جاها،صبوری میکنی!
سید ایلیا
یوسف زهرا
خودم را به تو
منسوب می دانم با لفظ"شیعه"
نمی دانم این "انتساب"را
از جنس یعقوب بدانم
یا از جنس برادران یوسف؟
منتظر دلسوخته ات هستم
یا باعث و بانی
به چاه غیبت افتادنت!
وای بر من اگر اینگونه باشم...
اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
fatme
حرفایی که تو سینه دارم
همش از جنس سکوته
سید ایلیا
این روزها چیزی در من رشد می کند
چیزی از جنس بودن
و ماندن
این را وقتی فهمیدم
که کودکم را در آغوش گرفتم
مدتی ست وسعت دلم گسترده ست
به پهنای سرزمین های دور
و بی کران ها
چشمانم شاهد اند
و پلک هایی که عکسبرداری می کنند
فرشته ها که بهانه ورود می خواهند
نیز خوب می دانند
معنی لبخند را
و سفره ای که پهن می شود
به نام خانواده
این را وقتی فهمیدم
که چشمانم درخشش گرفت .