یافتن پست: #236

حضرت@دوست
حضرت@دوست
؟

ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟

چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست

نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟

ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی

مرا چه‌ای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست
کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم

چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چه خوش بود که زمانی نظر کنی به دل من؟

دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی

حضرت@دوست
حضرت@دوست

مرا ز لطف خود، ای دوست، ناامید مگردان

کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
فتاده‌ام چو عراقی، همیشه بر در وصلت

بود که این در بسته به لطف خود بگشایی؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست
من آمدم یه صدتا پست بگذارم برم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بهار زندگی


شروع فصل بهار و بهار زندگی ام
نکوست سال من و کار و بار زندگی ام

دو دست گرم، دو حلقه، کنار سفره عشق
به ریل عقد نشسته قطار زندگی ام

سفید شد همه شعرهای رو سیه ام
تمام شد حذر و اعتذار زندگی ام

قرارمان شده یک جان، قرارمان شده عشق
و عشق، شعر خدا، اختیار زندگی ام

به پیش آینه میخوانمش به رسم کهن
به رسم حافظ و سعدی، نگار زندگی ام!

خطاب میکنمش: انتظار خاطر من!
خطاب میکندم: افتخار زندگی ام!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو صدایم کن


دست بر چانه که میزد، دل صحرا می‌رفت
باسر زلف نگارم، دل دریا می‌رفت


حضرت@دوست
حضرت@دوست
دل من در نِگَهَش قافیه را باخته بود
صحبت از عشق شدو کار به حاشا می‌رفت



حضرت@دوست
حضرت@دوست
مثل ماهی که رخش نقش ببندد در آب
در دلم عکس تو و دل به تماشا می‌رفت



حضرت@دوست
حضرت@دوست
هرم آغوش تو و عطر تن عریانت
مستحق بود اگر جان به تمنا می‌رفت



حضرت@دوست
حضرت@دوست
پیِ آماجِ غمت جان و دلم فرسوده
چارهٔ عقل چه بود، سوی مدارا می‌رفت


حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو صدایم کن و بالحن خوشت شعر بخوان
روح من بانفست، تابه ثریا می‌رفت


صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو