یافتن پست: #گذشت

حسام
حسام
موقت
دیروز این موقع سر پستهای من دعوا بود ... همیشه به یادتونم پست های عزیزم {-41-}
امروز که دو تا پست کم گذشتم ببین کسی میاد بگه چرا پست کم گذاشتی ؟!!

فاطمه
فاطمه
امروز با یه دوستام که ازدواج کرده حرف زدم، کم کم ب این نتیجه میرسم که نه تنها بچه نمیخوام، بلکه شوهرم نمیخوام. :))

حسام
حسام
از نظر روحی نیاز دارم فردا خودمو برسونم اینجا ...



بسم الله الحب
بسم الله الحب
خاصیت شگفت‌انگیز تخم کتان

نام علمی..Linum usitatissimum
کتان گیاهی است که از قدی الایام شناخته شده و بکار میرفته است . حتی پرورش آن در مصر در حدود پنج قرن قبل از میلاد مسیح معمول بوده است . - ترکیبات شیمیایی: از دانه های کتان در اثر فشار و بدون حرارت دادن روغنی بدست
می آید که به روغن کتان ( برای اینکه با روغن برزک اشتباه نشود) نامیده می شود . - خواص داروئی:روغن تخم کتان علاوه بر داشتن Omega-3 دارای ویتامین E نیز می باشد و حتی اگر بمقدر بیش از احتیاج ( یک قاشق چایخوری در روز ) مصرف شود عوارض جانبی نخواهد داشت .خاصیت مهم دیگر روغن کتان اثر ضد تورم آن می باشد . میگرنهای دردناک را شفا دادنه و عادات ماهانه دردناک را از بین می برد ... مطالعات جدید نشان داده است که روغن تخم کتان حتی می تواند مصونیت بدن را در مقابل بیماریها بالا ببرد . استفاده از این روغن از سرطان جلوگیری می کند . تخم کتان بعلت داشتن موسیلاژ زیاد نرم کننده بسیار خوبی است و در رفع یبوست می توان از آن استفاده کرد
ادامه مطلب در دیدگاه

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
روزی ابن سینا از جلو دکان آهنگری می گذشت که کودکی را دید. آن کودک از آهنگر مقداری آتش می خواست. آهنگر گفت:ظرف بیاور تا در آن آتش بریزم. کودک که ظرف همراه نداشت، خم شد و مشتی خاک از زمین برداشت و در کف دست خود ریخت. آن گاه به آهنگر گفت:آتش بر کف دستم بگذار.

ابن سینا، از تیزهوشی او به شگفت آمد و در دل بر استعداد کودک شادمان شد. پس جلو رفت و نامش پرسید. کودک پاسخ داد:نامم بهمن یار است و از خانواده ای زرتشتی هستم. ابن سینا او را به شاگردی گرفت و در تربیتش کوشید تا اینکه او یکی از حاکمان و دانشمندان نام دار شد و آیین مقدس اسلام را نیز پذیرفت.

پیام متن:
آثار بزرگ منشی را از کودکی می توان در رفتار و زندگی بزرگان مشاهده رد.

خانوم اِچ
خانوم اِچ
من ازوناییم که اگ باهام دوست باشید میگی اههه بابا اینم ک همش بد بیاری میاره😐
خواستم برم چادر بخرم مامان چادریه فوت کرد
خواستم برم مهمونی دندونم باد کرد
و...

?
?
من با یکی قعرم نالاحتم کرده
:ناراحت :قهر

امیر علی
امیر علی
مقداری آب سرد روی مچ دست و پشت گوش تون آغشته کنید

rahim
rahim
موقعی که تازه جوان شدم و خیال ازدواج به سرم زد مادرم اصرار داشت با دختر باایمان و باحجابی ازدواج کنم که تا آخر عمر یار و یاورم باشد. با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل می‌شناخت به من پیشنهاد داد اما متاسفانه من تنها به دنبال یاری زیبا بودم.

مدتی گذشت و کسی که به دنبالش می‌گشتم را یک روز توی خیابان دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم. تعقیبش کردم و خانه‌اش را پیدا کردم. ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا بود اما نه باحجاب بود و نه باایمان.
عاشق او بودم و هرکاری برایش می‌کردم. وقتی گفت باید خانه‌مان در محله‌های بالاشهر باشد قبول کردم. گفت می‌خواهم درس بخوانم، قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد. حتی موتورم را دادم و برای همسرم ماشین خریدم. روزها همین طور سپری شدند ولی او هر روز بیش‌تر تغییر می‌کرد.

او دیگر بهانه‌گیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر می‌کرد. مشغولیتش با موبایلش بود و من هم انتظار می‌کشیدم دوباره همان همسر خودم شود اما یک شب روبرویم نشست و از طلاق توافقی گفت که بعدا مشخص شد به خاطر عشق‌اش به هم کلاسی‌اش این درخواست را کرده است.می‌گفت به درد هم نمی‌خوریم.

فاطمه
فاطمه
, 🌱

فاطمه
فاطمه
الان ساعت از ۱۲ شب نگذشته ولی حس میکنم ذهنی مَستَم. :|


دانلود موزیک



rahim
rahim
دو گدا در خیابان نزدیک کُلوسیُو شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از انها روی زمین صلیبی گذاشته بودو دیگری یک ستاره داوود. مردمی کـه از آنجا رد می شدند بـه هردو نگاه میکردند ولی فقط در کلاه گدائی کـه صلیب داشت پول مینداختند…



کشیشی از آنجا میگذشت؛ مدتی ایستاد و دید کـه مردم بـه گدائی کـه ستاره داوود دارد کمکی نمی کنند.
جلو رفت و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ این جا یک کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک جهان هم هست. پس مردم بـه تو کـه ستاره داوود داری بـه خصوص کـه درست نشستی بغل دست گدائی کـه صلیب دارد چیزی نمیدهد. در واقع از روی لجبازی هم شده بـه او پول می‌دهند نه بـه تو !



گدائی کـه ستاره داوود داشت بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد بـه گدای صاحب صلیب و گفت:

هی “موشه” نگاه کن ببین کی آمده بـه برادران “گلدشتین” بازاریابی یاد میده؟

«خانواده گلدشتین؛ خاندانى ثروتمند و یهودى تبار بودند»

مهاجر
مهاجر
هعععی یاد این افتادم سال ۱۴۰۰ توی قسمتی از شعری گفته بودم
من ندانستم عمل چون جاهلانه میکنم
باختم من بر رقیبان این قمار عاشقی
مدتی از عمر من در فصل پاییزم گذشت
من نخوردم یک عدد از جان انار عاشقی

Niaz
Niaz
هرزه نیست

اگر گذاشت او را ببوسی ،

خواست تا بدانی

حس دوست داشتنش آنقدر قوی بود

که از تمام اعتقاداتش گذشت ..‌..

rahim
rahim
« گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.»

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو