همانطور که مگسها ی مرده می توانند یک شیشه عطر متعفن کنند . همچنین .یک حما قت کوچک میتواند عزت شخصی را بی ارزش نماید .دل شخص خردمند اورا به انجام .کار های درست وا می دارد . اما دل شخص نادان اورا بطرف .بدی وگناه میکشاند ..آدم نادان را در نوع بیان .وحتی روکرد اجتماعی .انحراف ذهنی می توان شناخت
دروغ کلید همه گناه ها
مى دانیم مهمترین سرمایه یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومى است، و مهمترین چیزى که این سرمایه را به نابودى مى کشاند دروغ و خیانت و تقلب است، و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگوئى و ترک دروغ در تعلیمات اسلامى، همین موضوع است.
در کتاب آسمانی در آیه 78 سوره «توبه» مى خوانیم
«فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»؛ (اعمال آنها نفاقى در دلهایشان تا روز قیامت ایجاد کرد، به خاطر این که عهد خدا را شکستند و به خاطر این که دروغ مى گفتند).
در حدیثى چنین مى خوانیم:
«سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) یَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً؟ قالَ: نَعَمْ، قِیلَ: وَ یَکُونُ بَخِیلاً؟ قالَ: نَعَمْ، قِیلَ: وَ یَکُونُ کَذَّاباً قالَ: لا»!؛
(از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان ممکن است [گاهى] ترسو باشد.
فرمود: آرى.
باز پرسیدند: آیا ممکن است [احیاناً] بخیل باشد.
فرمود: آرى.
پرسیدند: آیا ممکن است کذّاب و دروغگو باشد؟.
ادامه مطلب در دیدگاه
پرسیدند: آیا ممکن است کذّاب و دروغگو باشد؟.
فرمود: نه)!.(5)
چرا که دروغ از نشانه هاى نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست.
و نیز به همین دلیل این سخن از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده است: «لایَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الإِیمَانِ حَتّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّه»؛ (انسان هیچ گاه طعم ایمان را نمى چشد، تا دروغ را ترک گوید خواه شوخى باشد یا جدى).(6)
سخن از یک عالم دانشمند است که ابتدا در مسیر حق بود، به گونهاى که کسى انتظار انحراف او را نداشت. سرانجام دنیاپرستى و پیروى از هواى نفس او را به سقوط کشاند. به نحوى که تشبیه به سگ شده است. اما چرا به سگ تشبیه شده؟ زیرا او بر اثر شدت هواپرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطشِ نامحدود به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستى مى رود نه به خاطر نیاز و احتیاج بلکه به شکل بیمارگونهاى همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیمارى هارى، حالت عطش کاذب به او دست مىدهد و در هیچ حال سیراب نمى شود.(۱۹)
در این آیه نیز نه سخن از طهارت سگ است و نه سخن از نجاست آن آمده است.
نکته قابل توجه اینست که: اگر در آیه قبل، ذکر سگ اصحاب کهف دلیلی بر تمجید و طهارت او باشد، این آیه نیز به وجود نوعی مزمت و پستی در سگ دلالت دارد که سبب شده خداوند حالت یک عالم هواپرست را به آن تشبیه کند و می توان از آن بر نجاست سگ استناد کرد! امّا حقیقت اینست که هر دو سخن، سست و باطلند.
۳ -حکم صید سگ شکارچی:خداوند در ابتدای سوره مائده می فرماید:
از تو سؤال مىکنند چه چیزهایى براى آنها حلال شده است؟ بگو: آنچه پاکیزه است، براى شما حلال گردیده؛ و(نیز) صید حیوانات شکارى و سگهاى تربیت یافته ….
در این آیه سخن از حلال بودن گوشت حیوانی است که توسط سگ شکاری صید شده است نه نجاست یا طهارت سگ. هرچند دلالت بر قابل استفاده بودن صیدی که توسط سگ شکاری انجام شده دارد و در روایات نیز آمده است که این صید را می توان پس از شستن محل تماس سگ استفاده کرد.
این سه آیه تنها مواردی بودند که در آن سخن از سگ به میان آمده، امّا در آن نه اشاره به طهارت سگ شده نه نجاست آن. حال که ثابت شد قرآن دلالتی بر نجاست و طهارت سگ ندارد، آیا می توان نتیجه گرفت که پس سگ نجس نیست؟؟؟؟
متن 4
در قرآن کریم در سه مورد از سگ سخن گفته شده که عبارتند از:
۱ -ماجرای سگ اصحاب کهف:خداوند در سوره کهف در مورد سگ اصحاب کهف چنین می فرماید:
«… سگشان بر آستانه ی غار دو دستخود را دراز کرده بود.»(۱۵)«… وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ …»(۱۶)
در این آیه هیچ گونه اشاره ای به طهارت و نجاست سگ نشده است، نهایت استفاده ای که از این آیه می شود، اینست که:
- اصحاب کهف سگ نگهبانی را همراه داشتند.
- سگ در دهانه غار، یعنی محلی غیر از محلّ استراحت اصحاب کهف آرمیده بود(بِالْوَصِیدِ).(۱۷)
تنها نکته قابل توجه در اینجا، مساله همراه داشتن سگ است که در ذیل عنوان «نگهداری سگ در خانه» به آن خواهیم پرداخت.(که نگهداری سگ نگهبان اشکالی ندارد.)
۲ -ماجرای بلعم باعورا:خداوند در سوره اعراف، بلعم باعورا را به سگ تشبیه کرده است و چنین می فرماید:«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ اَلْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ»(۱۸)
سخن از یک عالم دانشمند است که ابتدا در مسیر حق بود، به گونهاى که کسى انتظار انحراف او را نداشت. سرانجام دنیاپرستى و پیروى از هواى نفس او را به سقوط کشاند
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سینه
فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز
@wolflower
اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا میرساندم
اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها مـیکشاندم
اگر با تو بودم به شب های غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی ز تو مینوشتم تو را میسرودم
حضور بعضی ها
در زندگی درست
شبیه "دانه انگور" است ...
ماندنشان تقدیر را
به ""مستی"" می کشاند ...!
...بعد از مادرم بهترین استادی هستین ک بهم درس زندگی رو یاد دادین ...
...مطمئنم دیع تو زندگیم آدمی مثه شوما نخاهم داشت ... ممنونم ازتون...
...این دوتا اهنگ رو خیلی دوس دارم ...تقدیمشون میکنم ب شوما ...
میدانم دلگیری ازمن…
هنوز وقتی بامن قهری دلم میگیرد…
میدانی هنوز انقد بد نشده ام…
مگر نه؟
گمشده ام درون هستی ات.
ب هر کجا چنگ میزنم…
مرا به تنهایی و سکوت میکشاند…
صبر کن بگذار چیزی بگویم…
من از این دنیا آدم هایت سیر شده ام …
بگذار کمی پیش تو باشم…
پیش تو باشم..
و دغدغه ام فقط رضای تو باشد…
شاید اینطور آرام گیرم…
#بماند-که-کار-دلم-را-به-حسرت-کشاندی
بماند که خواب و خیال منو آشفته کردی
بماند که با جان و روح و روانم چه کردی
بماند که چشمان تو جز من عاشق ندارد
بماند که هیچ عاشقی حال منطق ندارد
بماند که می شد کنارم بمانی نماندی
بماند که کار دلم را به حسرت کشاندی
همه دلخوری های ریز و درشتم بماند
غروری که آنرا به پای تو کشتم بماند
بماند که لبخند تو با محبت غریبست
بماند که چشم من از خنده ات بی نصیبست
بماند که گاهی به این زندگی نیست
بماند که لبخند و آرامشم دائمی نیست
بماند که در دوریت فکر راحت ندارم
بماند که به فاصله از تو عادت ندارم
مرا دم به دم به جنون میرسانی بماند
چه راحت همه مستیم میپرانی بماند