یافتن پست: #پنهان

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای چشمه حیوان جان، نی نی که جان جان جان
در حقه پنهان جان معجون اصبا داشته


حضرت@دوست
حضرت@دوست
یه حس خوب

بهانه می جویم
دلتنگت شـــوم
نمی یابم بهــانه ای
زیباتر از دوست داشتن!

پنهان بر لبان توست
خفته در چشمان توست
تو خودت نمی دانی
تنها من
وفقط من می دانم
جای بوسه های من
جای نگاه من
بر روان توست

طنز:
دوست داری؟
آررررررره؟
دوست داری
نازتا بکشم
نمی کشم
دوست داری؟
بدونی من عاشقتم،دیوونتم
دوست دارم
اینا هیچ وقت بت نمی گم!!


حضرت@دوست
حضرت@دوست
عطر کلامت

آن شب که برق چشمانت
سیاهی چشمانم را می درید
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، که عطر کلامت
با هیچ کلامی تبانی نکرده بود
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، که من بودم و فقط من
و تو بودی و فقط تو
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب که تو، همان بودی که می خواستم
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، من عاشقت شدم
و حال، آهسته آهسته، دلتنگت می شوم

این احساس پنهانی را ببخش .


حضرت@دوست
حضرت@دوست
راست میگفت ..انسان های مهربان دو دل دارند :
دلی که درد میکشد پنهان است ........
و دلی که میخندد و آشکار است......
مثل لبخند مادرانه


یاس
یاس
🌷خدایا🌻
من چیزی نمیبینم
آینده پنهان است!
ولی آسوده ام {-137-}
چون تورا میبینم {-107-}
و تو همه چیز را{-41-}{-35-}

EDRIS
EDRIS
هوای دل ببین باران شده
شب است و ماه من پنهان شده
برای آسمان آرامشی
بیا ببین دلم طوفان شده
به خواب من بیا آرامشم
ببین چگونه نازت میکشم
ببین هوای دل ماتم زده
من از خواب تو دست نمیکشم


دانلود موزیک



Zahra
Zahra
اگر همه درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده، به رویت باز می‌کند.
حتی اگر هم‌اکنون قادر به دیدنش نباشی، بدان که در پس گذرگاه‌های دشوار باغ‌های بهشتی قرار دارد.
شکر کن
پس از رسیدن به خواسته‌ات شکر کردن آسان است. صوفی آن است که حتی وقتی خواسته‌اش محقق نشده، بتواند شکر گوید.

شمس_تبریزی❤️

حضرت@دوست
حضرت@دوست
اگر مستی به بوییدن خطا کاری نمی جویی
حریم جرعه ء مستی زنی نوش و کشد زهرم

به الفاظ خوش گویش حقیقت های پنهانی
نمی فهمی حقایق را بدان درویش این شهرم

نوشتم تیز و خیزم زاده ء احساس و بگریزم
که بوی خاک پای تو در این غربت کند مستم

نمی نوشم نمی نوشم شراب شهد شیرین چون
که من مست نسیم از لحظه تصمیم تو هستم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
در انتظار لحظه

هم قطارِ درد های من !
ایستگاهِ آخر ، دروغ است .
پایان ، دروغ است .
شب ، دروغ است .

در ایستگاهِ قبل ، « غروب آفتاب » را در چمدانم گذاشتم و پیاده شدم .
هنوز به شب نرسیده ام .
و تو را میانِ سوغاتی هایم پنهان کرده ام ،
یا بهتر بگویم
میانِ نداشته هایم !

تو
مانند دلهره و اضطرابِ نرسیدن به آخرین واگن های این قطار بودی
که ایستگاه های راه آهن برایت بغض می کردند .
من می دانم
که ریل ها بیهوده طولانی اند
و ما به جاودانگی مبتلا شده ایم
.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
درد.پنهان


دو قطره اشک در میان راه
در کویر بی تبسم و گل و نشاط
خشک می شود

من از هوار بی تفاوتی
و از هجوم تیر های خائنانه رنج می کشم

دلم همیشه منزلی برای درد بود و هست

اگر چه لمس درد های این زمانه را
به مغز استخوان و خون و خاک و سینه خیز و زخم و زندگی
به تیر بار و بی نشانه، با نشانه، با تمرکزی
هدف به سیبل های سرد و ساکتی
که لحظه های عمر من گذشت
جوانیم به غربتی که رفت لحظه های خوب و بر نگشت


Bahar
Bahar


حضرت@دوست
حضرت@دوست
غم دل

تو در دریای طوفانی مرا بردی به مهمانی
بدادی باده ای دستم به دور از چشم و پنهانی

شدم مست دو چشمانت در ان خاموشی روشن
رهایم کردی از خویشم ولی انگار که زندانی

در این وادی نمی داند کسی حرف دل تنگم
دلم بسیار دارد غم، غم دل را تو می دانی


صفحات: 18 19 20 21 22

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو