یافتن پست: #پدر

حسام
حسام
هنوز کاری که اون رفیق نامردم در حقم کرده به احدی نگفتم چون ملاحظه آبرو و اعتبارشو کردم.. ولی فکر کنم یه حرکتی باید بزنم...نظر موافقتون چیه ؟! {-75-}

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
نتم کم مونده تموم شه اگه دیدین یهو نیستم بدونین ک از بی نتیه:خیخ

donya
donya 👩‍👧‍👦
خواهرشوورم در حال لذت بردن از بارون=))

pedram
pedram




همیشه گفتم بازم میگم:
اگر ی رفیق بدی کنه و منجر ب کات بشه اونی ک بدی کرده ضرر کرده چون ی دوست خوب رو از دست داده ک کل دنیارو بگرده نمیتونه لنگشو پیدا کنه و اونی ک بد شده بهش سود میکنه چون ی بدی ازش برای همه ی زندگیش دور شده .
اگر من بدی کردم سود ببرین برای کل زندگیتون:))

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی. هارون گفت:‌ای پسر کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد در گذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبل خصم.

نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید

بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که، چون خشم آیدش، باطل نگوید

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند.

پسر از پدر پرسید کـه بابا در این جا چیست؟ گفت: آدمی

گفت کجایش میبرند؟

گفت: بـه جایی کـه نه خوردنی و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب. نه هیزم . نه آتش. نه زر. نه سیم. نه بوریا . نه گلیم.

گفت: بابا مگر بـه خانه ما می برندش؟!!:خخخ

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

آرتور اشی قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خونِ آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال 1983 دریافت کرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد. یکی از طرفدارانش نوشته بود: چرا خدا تو را برای چنین بیماری انتخاب كرده است؟!
او در جواب گفت: در دنیا، 50 میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند.500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند.50 هزار نفر پا به مسابقات می گذارند. 5 هزار نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدا می کنند، چهار نفر به نیمه نهایی می رسند و دو نفر به فینال ... و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم "خدایا چرا من؟" و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم، نیز نمی گویم "خدایا چرا من؟

خانوم میم
خانوم میم
من وقتی عکس اقای مهاژرو دیدم




خانوم میم
خانوم میم
کتابایی که خریدیم😎

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
🤲🏻
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج و ألْـفَـرَح🌤

마흐디에
마흐디에
چرا پستامو لایک نمیکنین؟:هعی
لایک نمیکنین خداقل منفی بدین:هعی

마흐디에
마흐디에
ولی تهران واقعا جای خوبی برای زندگی نیست
هیچ وقت دلم نمیخواد اونجا زندگی کنم
هم خشکه هم گرمه هم آلوده اس:هعی

مهاجر
مهاجر
مودمن وقتی کتاب خریدم هزینه کردم تو نمایشگاه ولی نتونستم به مهدیه و خواهرش به رسم یادگاری تحویل بدم


g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
زن و شوهری یک خر از بازار خریدند. در راه برگشت به خانه یک پسر بچه گفت: ” چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند؟ ”

آندو وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد. کمی بعد پیرمردی آنها را دید و گفت: “مرد رئیس خانواده است. چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود سوار خر شود؟ ”

زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد. لحظاتی بعد با پیرزنی مواجه شدند. پیر زن گفت: ” عجب مرد بی معرفتی، خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود. ”

مرد با شنیدن این حرف به زنش گفت که او هم سوار خر شود.

بعد به مرد جوانی برخوردند. او گفت: ” خر بیچاره، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی. چقدر به تو ظلم می کنند! ”

زن و شوهر با شنیدن این حرف از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند.
ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود.
وقتی به پل باریکی رسیدند، خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد. آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند.

نتیجه:

تک تک مردم برداشت های مختلف دارند. گوشتی که یکنفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است.
هیچوقت ممکن نیست که هم

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
@Tasnim



مسلمون شدم یا نه ؟!!

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو