یافتن پست: #پاییز
یاس
همه از زیبایی اردیبهشت میگن
ولی راستش
من همون حس پاییز بقیه دارم
یه افسردگی فصلی خاص
حتی قرص هم جواب نمیده
بگید تنها نیستم
ولی راستش
من همون حس پاییز بقیه دارم
یه افسردگی فصلی خاص
حتی قرص هم جواب نمیده
بگید تنها نیستم
donya 👩👧👦
برام پیامک اومده اقامت اروپا انتظار شما را میکشد
حالا موندم برم یا بذارم مثل سگ انتظار بکشن
|
حالا موندم برم یا بذارم مثل سگ انتظار بکشن
|
·
aliaga
من عادت کرده‌ام خودم حال خودم را خوب کنم
من عادت کرده‌ام در آسمان تاریک زندگی‌ام خورشیدهای در حال طلوع بکشم و آنقدر باورشان کنم تا جان بگیرند و بتابند و محو کنند شب‌های سیاه را.
من عادت کرده‌ام با غم و اندوه رفیق باشم، آنقدر که در آغوششان بخوابم و همچنان حالم خوب باشد، که احاطه‌ام کنند و بازهم بخندم، که همراهی‌ام کنند و همچنان محو زیبایی‌های ریز جهان باشم.
من عادت کرده‌ام احساس خوشبختی کنم، درست وقتی که هیچ حسی آغشته به خوشبختی نیست، درست وقتی که شب است و پاییز است و تمام جهان و آدم‌ها غم‌انگیز...
من برای خودم دنیای انتزاعی و کوچکی دارم که در آن حالم به وسعت جهانی خوب است،
و همین خوب است
و همین کافی‌ست...
من عادت کرده‌ام در آسمان تاریک زندگی‌ام خورشیدهای در حال طلوع بکشم و آنقدر باورشان کنم تا جان بگیرند و بتابند و محو کنند شب‌های سیاه را.
من عادت کرده‌ام با غم و اندوه رفیق باشم، آنقدر که در آغوششان بخوابم و همچنان حالم خوب باشد، که احاطه‌ام کنند و بازهم بخندم، که همراهی‌ام کنند و همچنان محو زیبایی‌های ریز جهان باشم.
من عادت کرده‌ام احساس خوشبختی کنم، درست وقتی که هیچ حسی آغشته به خوشبختی نیست، درست وقتی که شب است و پاییز است و تمام جهان و آدم‌ها غم‌انگیز...
من برای خودم دنیای انتزاعی و کوچکی دارم که در آن حالم به وسعت جهانی خوب است،
و همین خوب است
و همین کافی‌ست...
aliaga
مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد ...
رگ و ریشه هام سیاه شد تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم به غم زمونه خندید ...
حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد ...
رگ و ریشه هام سیاه شد تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم به غم زمونه خندید ...
aliaga
کاش می‌توانستم دردتان را دوا کنم!
همین درد دور بودن‌ها ...
دیر دیدن‌ها، دیگر ندیدن‌ها ...
همین که جسم‌مان بهاران است
و جان‌مان پاییز...
همین درد دور بودن‌ها ...
دیر دیدن‌ها، دیگر ندیدن‌ها ...
همین که جسم‌مان بهاران است
و جان‌مان پاییز...
حضرت@دوست
(وَکانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الْاَرْضِ وَ لا یصْلِحُونَ)
تو شهر ما هر سال باغدار ها میگند ..بادام را سر مازد. ..گردو را آب کم است سوخت..فصل انگور هم میگند سیل آمد بوته هار ا خفه کرده انگوری وجود ندارد ....
اما نمیدونم . فضل پاییز کیه این لاق های بادام پسته و گردو را جمع میکند .یا تابستان سبد انگور شانی را بار میدان تربار میکنند
شهرکه پر دروغ شد . سعادت و نعمت هم رخت می بندد
تو شهر ما هر سال باغدار ها میگند ..بادام را سر مازد. ..گردو را آب کم است سوخت..فصل انگور هم میگند سیل آمد بوته هار ا خفه کرده انگوری وجود ندارد ....
اما نمیدونم . فضل پاییز کیه این لاق های بادام پسته و گردو را جمع میکند .یا تابستان سبد انگور شانی را بار میدان تربار میکنند
شهرکه پر دروغ شد . سعادت و نعمت هم رخت می بندد
حضرت@دوست
طبل طوفان
موجها خوابیده اند ، آرام و رام
طبل طوفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آبها از آسیاب افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش
موجها خوابیده اند ، آرام و رام
طبل طوفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آبها از آسیاب افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش
من هر دوتاشو دوس دارم 
با من تهنا نیستی
توکل به خودش
قیافشو