aliaga
گفتہ بودے ڪہ چرا
خوب بہ پایان نرسید؟
راستش زور من خستہ
بہ طوفان نرسید...!
fatme
خواب ب چشم حرامه امشب
فقط زجر زجر زجر
هلیا
در این جهان مملو از حیرت
خوشی گناه است و گناه لذت بخش
آدمی عاقبت راه را نمیداند
راه پرپیچ وخم چه عاقبت آن عشق باشد یا مال و مکنت و زر
افسوس
در آن دمی که به مقصود میرسیم
حیات دیگر به پایان خود رسیده است
رامین
مورد داشتیم دختره تو گوگل سرچ کرده:
چگونه هم درس بخوانیم و همزمان کلش اف کلنز بازی کنیم و پایان سال مردود نشویم؟
هلیا
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنندای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند