استامینوفن ۳۲۵
هرکسی پشت یه نقاب🙂 ، در حال جنگیدن با مشکلات و چالش های خودشه ، لطفاً با همدیگه مهربون باشید
(مودِ من ، روز دوم سرماخوردگی)
rahim
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت
وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موصوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار
استامینوفن ۳۲۵
سرتیتر خبرها: دیفن هیدرامین تأثیر خودشو گذاشته و خواب آلود هستم.
مهاجر
آهنگ صدای تو پر از شور اذان است
جذّاب تر از "جاذبه ی ماه" بَنان است!
چشم تو نه یاقوت و عقیق و نه زمرّد
فیروزه ترین معدن الماس جهان است!
شیرینی لبخند تو خرمای جنوب است!
دلچسب تر از بامیه های رمضان است!
گل بوسه ی تو قند تر از قند فریمان!
یا نه... عسل خالص کوه سبلان است!
حلوای لبت باسلوق اصل مراغه ست!
خوشمزه تر از نان کُماج همدان است!
با شهد لبت کم شد اگر رونق سوهان
از بخت بد حاج حسین و پسران است!
در وصف وجودت چه بگویم، چه نگویم؟
چشم و لب و قد تو چنین است و چنان است!...
rahim
موقعی که تازه جوان شدم و خیال ازدواج به سرم زد مادرم اصرار داشت با دختر باایمان و باحجابی ازدواج کنم که تا آخر عمر یار و یاورم باشد. با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل میشناخت به من پیشنهاد داد اما متاسفانه من تنها به دنبال یاری زیبا بودم.
مدتی گذشت و کسی که به دنبالش میگشتم را یک روز توی خیابان دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم. تعقیبش کردم و خانهاش را پیدا کردم. ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا بود اما نه باحجاب بود و نه باایمان.
عاشق او بودم و هرکاری برایش میکردم. وقتی گفت باید خانهمان در محلههای بالاشهر باشد قبول کردم. گفت میخواهم درس بخوانم، قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد. حتی موتورم را دادم و برای همسرم ماشین خریدم. روزها همین طور سپری شدند ولی او هر روز بیشتر تغییر میکرد.
او دیگر بهانهگیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر میکرد. مشغولیتش با موبایلش بود و من هم انتظار میکشیدم دوباره همان همسر خودم شود اما یک شب روبرویم نشست و از طلاق توافقی گفت که بعدا مشخص شد به خاطر عشقاش به هم کلاسیاش این درخواست را کرده است.میگفت به درد هم نمیخوریم.
حسام
تلنگر به خودم
🚩 فقط ۱۰ ثانیه تصور کنید که دارید آلوچه میخورید، ببینید دهنتون چقدر بزاق ترشح میکنه.
وقتی ۱٠ ثانیه فکرکردن به آلوچه اینقدر در بدن ما واکنش ایجاد میکنه، اونوقت ۱۰ دقیقه تمرکز روی اتفاقات و مسائل منفی و ساعتها استرس و عصبانیت چه تاثیر ویرانگری روی جسم و روح ما میذاره.
مثال آلوچه یادت بمونه، تا افکار منفی اومد تو سرت، بدون که اگه تا ۲۰ ثانیه ادامهشون بدی دیگه داری تیشه به ریشه زندگیات میزنی.
😪😁
باچه
بوجت نمیکنم چون سرما میقولی
من پشت نقاب نمیتونم قایم شم دماغم بزرگه نقاب خوب واینمیسته
مگه ن؟؟
خوب شدی بهم بگو وقتی بوسش کردی ببینمش
نقابو جلو تر میگیری خب دوشواری نداریم
تا خوب شدم بیا ببین پس😁😁😁