wolf
در بهترین حالتِ ممکن خواهی بود ؛
وقتی که با خودت کنار آمده باشی ...
با خودت که کنار بیایی ؛ دلیلی برای آشفتگی و خشم ، نمی یابی ، تفاوت ها را درک می کنی ، نظرهای مخالف را می شنوی ، از بی منطق بودن ها متعجب می شوی اما خم به ابرو نمی آوری و سعی نمی کنی همه چیز و همه کس را تغییر دهی ، چون به نظم ، آرامش و انسجام درونی رسیده ای ...
حسن مصطفایی دهنوی
« گلرخان »
اي يار اگر تو گُلرخ1 خود را بـبيني اش
لذت بري چو روبروي آن بـشيني اش
با گلرخان تو دست وفا در ميان گذار
شايد ديگر تو گلرخ خود را نـبيني اش
بلبل به شاخ گل،همه جا چهچه2 مي زند
در پاي گل به سر بري،بِـه كه چيني اش
در پاي سرو و شاخه ي گل،رهگذر مباش
باغ گلي بجو ، كه در آنجا نـشيني اش
تعريف يار بيهوده بـشنيدن از رقيب3
كي مثل آن بُوَد كه به چشمت بـبيني اش
آواز دور و صوت و صداهاي بي شمار
خرمن اگر بُوَد ،تو كني خوشه چيني اش
ياري بجو كه دست تو بر گيرد آن بدست
يار تو نيست ، آنكه نـشايد بـبيني اش
آمد به گوش من خبري اي برادران
نَبْود برادر آنكه وفا زآن نـبيني اش
جانا برادري كه به تو دشمني كند
در زير خاك بِـه بُوَد آن تا نـبيني اش
جهل و غرور پير و جوان مي كُشد مرا
از هر كه معرفت طلبي ، زآن نـبيني اش
زنهاي اين زمانه ندارند حيا و شرم4
حسن مصطفایی دهنوی
« حد وصال » صفحه 33
علي(ع) اعلا زِ مُلك بي زوال است
تمام فعل و كار آن ، حلال است
علي(ع) عاليتريـن مردمـان بود
تبهكاري زِ علم آن ، محال است
علي(ع) علمش به دنيا كم نظير است
علي(ع) دانا به علم ذوالجلال1 است
علي(ع) بيهوده حرفي را نمي گفت :
فقط حرفش ، زِ دشمن پايمال است
علي(ع) هر خصلتش نيك و نكو بود
علي(ع) آن آدم نيكو خصال است
علي(ع) ازعلم و دانايي است خوشبخت
همان در عاقبت ، فرخنده فال است
هرآنكس برعلي(ع) در كينه جويي است
به جان شيعيان ، مثل وبال2 است
علي(ع) را گفتنـش شيـر خداونـد
برآن هركس بجنگد،چون شغال است
به علم آن علي(ع) هر كس بـجنگد
سيه رويـَش قيامت ،چون زغال است
علي(ع) بعد از هزاران سال علمـش
به جنگ گمرهان ، گرم جدال است
علي(ع) در رستخيـز از بهـر مردم
يقين باشد كه در حد وصال است
علي(ع) نزد پيامبر(ص) تا اذان گفت:
بِه
reihane
زندگی، وزن نگاهی است که
در خاطرهها میماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را
خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با امید است...
سهراب سپهری
و جان نمی کَنی برای اثبات عقایدت ، چون آنها را برای آرامش و حالِ خوبِ خودت می خواهی ،
و جان نمی کنی برای اثبات خودت ، چون خودت را همینگونه که هست ، پذیرفته ای و برایت مهم نیست دیگران از یک آدم ، چه انتظاری دارند . چون باور داری که اولویت ؛ انتظار تو از کسی ست که می خواهی باشی !
تو خودت را دوست خواهی داشت و اگر تغییری مثبت و رو به جلو داشته باشی ، فقط و فقط برای آدمِ بهتری شدن خواهد بود ، آدمی بهتر از روزِ قبل شدن ... نه برای بهتر از دیگران بودن ، چون تو در رقابت با کسی نیستی !
با خودت که کنار بیایی ، دنیا زیباتر از چیزی می شود که فکرش را می کردی .
دیگر دلت نمی گیرد از آدم هایی که هم باور و هم فکر تو نیستند و اتفاقاتی که برخلاف میل تو می افتند ،
دیگر دلت نمی گیرد از بدی های گاه گاه و مشکلات مقطعی ،
دنیا راهِ خودش را می رود و طبیعی است که همه چیز مطابق باورهای تو نباشد ! یک دنیاست و میلیاردها آدم ، میلیاردها سلیقه و میلیاردها هدف !
تو در دنیای خودت به خوب بودنت ادامه می دهی ، باورهایت را به سمت بهتر شدن می بری و اجازه نمی دهی حساسیت های بیهوده ، روزهای تو را تباه کنند .
روزی که با خودت کنار بیایی خواهی دید که زندگی آنقدرها که فکر می کردی پیچیده نیست !
و در بهترین حالت ممکن خواهی بود ،
و در بهترین حالت ممکن خواهی زیست ...
#نرگس_صرافیان_طوفان