یافتن پست: #نوح

ali
ali
از شهيدبابايى پرسيدند: عباس جـان چه خبر؟ چه كار ميکنى؟ گفت: به نگهبانى دل مشغوليم که غيرازخدا كسی وارد نشود. نگهبان دلت باش

زهرا
زهرا
همسر فرعون
تصميم گرفت که عوض شود ؛
و شُد یکی از زنان والای بهشتی..
پسر نوح
تصميمی برای عوض شدن نداشت...
غرق شد و شُد درس عبرتی برای آیندگان...
اولی همسر يک طغيانگر بود
و دومی پسر يک پيامبر...!!!
️برا عوض شدن بهانه‌ای
قابل قبول نيست...
اين هستی که تصميم می‌گيری
تا عوض شوی...

wolf
wolf
ما نوحه می کنیم و عزادار نیستیم

یعنی که عاشقیم و گرفتار نیستیم



تا صبح دسته دسته تو را سینه می زنیم

اما شب نماز تو بیدار نیستیم



عمری اگرچه تشنه ی خونخواهی توییم

در انتخاب راه تو مختار نیستیم



این دستها به دامن لطفت نمی رسند

وقتی لب فرات، علمدار نیستیم



از دست مرگ، سر به سلامت نمی بریم

تا شورِ عشق هست و سرِ دار نیستیم



از زندگی بُریدی و دنیا تمام شد

یک لحظه بی تو باشیم انگار نیستیم



ما را به دام عشق حقیقی دچار کن

ما را که عاشقیم و گرفتار نیستیم

wolf
wolf
سوختم از تشنگی ای کاش باران می گرفت

در من این احساس بارآور شدن جان می گرفت

می وزید از سمت گیسوی پریشانت نسیم

بی سر و سامانیم آنگاه سامان می گرفت

دست من چنگ توسل می شد و با زلف تو

درد خود را مو به مو می گفت و درمان می گرفت

کاش می آمد دلم از مکتب چشمان تو

درس حکمت،‌ درس عفت، درس عرفان می گرفت

کاشکی این دست های خالی از احساس من

از بهشتت بوی گندم، ‌بوی عصیان می گرفت

کاش نوحی،‌ ناخدایی ناگهان سر می رسید

جان مغروق مرا از دست طوفان می گرفت

گر نبود این عشق، این انگیزه ی دلبستگی

زندگانی از همان آغاز پایان می گرفت !!



محمد سلمانی

سکوت شب
سکوت شب
کاش بارانی ببارد قلب‌ها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه‌ها
رشته رشته مویرگ‌های هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه این باغ را
شاخه‌های خشک و بی بار دعا را تر کند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه‌ها تا ناکجا را تر کند

چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده‌ها
شاید این باران -که می‌بارد- شما را تر کند

ali
ali
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

ali
ali
‏‏*منم و تلخیِ دلدار، ولی میخندم*
منم و سینه ی بیمار، ولی میخندم
منم و حسر تِ یلدا و غزلخوانیِ عشق
شعرِ من وردِ لبِ یار…ولی میخندم
منم و حسرتِ سرخیِ انارِ لبِ او
حسرتِ بوسه و دیدار، ولی میخندم
نفسم بندِ نفسهای کسی هست که نیست
همه دنیا شده دیوار، ولی میخندم…
هر چه فریاد زدم از غم و تنهایی و درد
گوشِ تو نیست بدهکار ، ولی میخندم
کَسِ من روی تو و کارِ من آغوشِ تو بود
شده ام بی کس و بی کار، ولی میخندم*
شدم از عشقِ تو دیوانه و رسوای زمان
آه! ، انگار نه انگار… ولی میخندمء



فقط خدا
فقط خدا


نوحه بسیار زیبای ترکی حسین گلدی کربلایه قوناق...

خیلی دوسش دارم:(

زهرا
زهرا
اون روز هادی یه مداحی داد ...

الان میزارم برای محمد حسین انگار لالاییع :عاشق

تو اوج گریه آروم میشه :قلب
خاله قربونش :عاشق

مرسی هادی:دی

-گل-

سید ایلیا
سید ایلیا
من اگه زمان حضرت نوح بودم
میرفتم تو کشتی میگفتم :
داداش دو نفر حساب میکنم ناموسا پشه هارو سوار نکن

از تبار ملکوت
از تبار ملکوت
جااااااان اقا...
سَنَ گوربان اقا...

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
نواهای زنانه ومردانه در مجالس عزا وماتم در کوچ بیرجند :وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی



هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند :

چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی

فقط خدا
فقط خدا
{-111-}{-111-}{-111-}{-111-}{-111-}{-111-}{-111-}


دانلود موزیک



سید ایلیا
سید ایلیا
امروز صبح یه خانم جوان چاقی سوار اتوبوس شد
یه بیشعور از قسمت آقایون گفت:
مگه مخصوص حمل فیله
خانوم هم قشنگ گذاشت تو کاسش و گفت نه فراموش نکن که
مثل کشتی نوحِ، فیل و خر و با هم سوار کرده. {-7-}{-7-}{-7-}

سید ایلیا
سید ایلیا
عواقب ناشکری در برابر بلاهای کوچک.... برو دیدگاه

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو