وقتی که عکس ِ ماهِ تو در برکه قاب شد
هی شعر روی شعر نشست و کتاب شد
مردان شهر ؛ مثل خودم شاعرت شدند
از آن به بعد ؛ انجمن شعر باب شد
تا آمدم ببوسمش آن روی ماه را
یکباره رفتی و همه جا آفتاب شد
هی سمت عشق رفتم و چیزی نیافتم
از دور چشمه بود و جلوتر سراب شد
روزی تو را خدا به خودم داد و بعدها
از من تو را گرفت شبی، بی حساب شد
هنگام آفرینش و تبیین رنگ ها
بخت من از نخست ، سیاه انتخاب شد
دیدم تو را دوباره شبی بعد سالها...
هرچند توی خواب ! ولی مستجاب شد
می خواستم ببوسمت آن روزها... ولی
تا آمدم عمل بکنم، انقلاب شد . . . ماه من..
متن کافیه
امام حسنوند با فرودگاه مهراباد
در یه روستا تصور کنید
بعد دانشمند هم هستن
کمی از امام بالاتر
فکر کنم قرار کشور بگیرن
عکس ها کدب بابا مثلا ۲۲ بهمن گداشتن
همین متن دریابید
ببخشن دستم بند بود ریس رسید مثل اجل پیام ناقص اوند
بابا چیز سختی نبود
میگه همونجور که رفتن پیشواز خمینی تو فرودگاه
الانم ازین کاندیده مردم شهر مث خمینی ازش حمایت میکنن
خخخ کل اخبارشان همینه
با همین بود چیزی