مهاجر
آهنگ صدای تو پر از شور اذان است
جذّاب تر از "جاذبه ی ماه" بَنان است!
چشم تو نه یاقوت و عقیق و نه زمرّد
فیروزه ترین معدن الماس جهان است!
شیرینی لبخند تو خرمای جنوب است!
دلچسب تر از بامیه های رمضان است!
گل بوسه ی تو قند تر از قند فریمان!
یا نه... عسل خالص کوه سبلان است!
حلوای لبت باسلوق اصل مراغه ست!
خوشمزه تر از نان کُماج همدان است!
با شهد لبت کم شد اگر رونق سوهان
از بخت بد حاج حسین و پسران است!
در وصف وجودت چه بگویم، چه نگویم؟
چشم و لب و قد تو چنین است و چنان است!...
❤
آدمازیکجاییبهبعدمیفهمد
کهازحالابایدآیندهاشراازنوبسازد.
امابهنوعیدیگرمیفهمدکه
زندگییکموهبتاست؛
یکغنیمتاست،یکنعمتاست
ونبایدآنرافدایآدمهایبیمقدارکرد
اصلاًازیکجاییبهبعد،
حالآدمخودشخوبمیشود.
rahim
پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست ! خدمتکار برای سفارش گرفتن بـه سراغش رفت. پسر پرسید: بستنی شکلاتی چند است؟
خدمتکار گفت 50 سنت. پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟
خدمتکار با توجه بـه اینکه تمام میزها پرشده بودو عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت: 35 سنت پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید …
خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده هاي بستنی هاي دیگران آورد و صورت حساب را بـه پسرک دادو رفت ، پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را بـه صندوق پرداخت کرد و رفت…
هنگامی کـه خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز درکنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی کـه میتوانست بستنی شکلاتی بخرد !
شکسپیر چه زیبا می گوید:
بعضی بزرگ زاده میشوند، برخی بزرگی را بدست می آورند، و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند ..
Tasnim
باز کی توو گروه خصوصی به من خطاب داده و من نمیبینم پستو؟
마흐디에
آقا این قابلیت که عکس پروفایل تو فقط مخاطبینت ببینن کجاس تو ایتا؟
rahim
در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.
aliaga
سلام
اومدم روز دخدر تربیک بگم ولی نمیگم بمونید تو آمپاس....
باعی..
ساعت 10 صبح هم گشنه ت نمیشه ؟
اره میدونم حتی لیزر هم اسلام میگه خوب نیس.
برا همین جز یه بار نرفتم.
هر چی اسلام بگه رو قبول دارم.
نه. گاهی ۸ بیدار میشم ولی ۱۲ و ۱ ناهار میخورم.
گاهی هم ۹ بیدار شم یهو تا ۳ هیچی نمیخورم.
گاهی هم گشنه م میشه ها. ولی کم.
ولی چرا من همیشه گشنمه
نکنه معده ی تو رو هم من برداشتم
نه باو. منم الان اینقدرررر گشنمه ک نگو.
همش گشنمه ولی از بعد ناهار.
شاید معده ت تعارف داره باهات
دگ اولین لقمه رو خورد و صمیمی شد ،ولت نمیکنه