خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز
وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز
گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار
آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار
پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید
خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید
این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم
اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم
این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران
این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان
این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند
این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند
این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان زندگی
بگذشته اند از
پانوشت: آنکه از روی سکو فریاد زد نترس، قصدش تشویق کیمیا بود، به تحقیر نگفت. صدای مردانه اش طنین غیرت بود و حمایت، که سالهاست کمتر از حنجره ی مرد ایرانی رها می شود.
#محدثه_گودرزنیا
مگه کلا چن دیق مبارزه کرد که انقدر حرف بش گفتن
فیلم مهدی بی باک رو ندیدین انقدر فریاد میزد.نترس برو جلو.
این حرفا رو به خانم علیزاده نزدن.این حرفا واقعیت جامعه ی مردسالار ماست.