یافتن پست: #قلم

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


من اومدم

پریا
پریا
-اومدم-
-سلام-
-صبح بخیر-

بهار نارنج
بهار نارنج
من الان وسط مجلس عروسیم
بگو خب
داماد قبلا طلاق رفته بود زن دومشه
زنه هم شوهرش مرده و ی بچه ۱ ساله داره
عروس از زیر لباس عروس شلوار مشکی پوشیده با اسکیچرز مشکی{-68-}
وقتی میرقصه هی میره جلو دوربین کله تکون میده=))
الانم ی مشت بچه ۱۳ ۱۴ ساله وسطن بقیه دارن در و دیوار نگاه میکنن
منم منتظر شامم{-105-}

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
اگر بهت بی احترامی میکنه
اگر همیشه حق با اونه
اگر حد و مرز هارو رعایت نمیکنه
اگر وقتی ناراحته به تو سخت میگیره و تو رو مقصر میدونه
اگر تو این کارا رو باهاش نمیکنی
تکرار میکنم!
اگر خودت این کار هارو باهاش نمیکنی ،
رهاش کن و برو!
اگر بمونی
شبیه زالویی به نظر میرسی که داره از خون خودش تغذیه میکنه.

شامی
شامی
‏بغلم کن وسط این همه درد...🖤



شــادی
شــادی
من واقعا از سبک نقاشی رئال و هایپر رئال خوشم نمیاد.{-75-}
و از اینکه توی جامعه‌ی ایران الان فقط اونو دارن هنر تلقی میکنن متنفرم.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش ام

بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دوش بر کشتن عشاق، تفال می‌کرد
اولین قرعه که زد، بر من بد نام افتاد

سوسن اندر چمن، آزادی قدش می‌کرد
نارون را ز حسد، لرزه بر اندام افتاد

صنم چین، به جمال تو، تشبه می‌کرد
نام معبودی از آن روی، بر اصنام افتاد

عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم، طشت من از بام افتاد

دوش سلمان به قلم، شرح دل خود، می‌داد
آتش اندر ورق و دود، بر اقلام افتاد


حضرت@دوست
حضرت@دوست


بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم




دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم

بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم

می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم

تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم

fatme
fatme
یه عکس از بچگیام دستم رسید خیلیییی مظلومممم😐😐

حضرت@دوست
حضرت@دوست
سهم من از تو

سهم من از تو فقط غصه و غم بوده و بس
یک دل ِخون شده و قامت خم بوده و بس

مِهر من بود بـه تـو بیشتر از پیش ولی
درمرامِ تو فقط ظلم و ستم بوده و بس

سنگدل سنگ ِتو را به سینه ام کم نزدم
نام تـو ذکر لبـم در همه دم بوده و بس

مثل تـو هیچـکسی بر دلِ من زخــم نزد
زخمهای تو کشنده مثلِ سم بوده و بس

گله از دستِ تو هم نیست که از اول عمر
بختِ بد ،در همه جا همقدمم بوده و بس

سهمم از زندگی و بـازی ایـن چــرخ ِ فلک
گریه بسیار بـه لب ،خنده ی کم بوده وبس

بنـویسم همه شب درد ِدل از سنگ صبور
همـدم ِ آه ِ جگـرســــوز ، قلم بوده و بس

خانوم اِچ
خانوم اِچ
هر وقت به یچی اهمیت دادم همون چیز منو ب چوخ داد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو مقدس تــر از آنی که قلم شرح دهد
ذکــرِ لبـهایِ مــنِ شاعـرِ گمــراه شدی


صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو