اگر بهت بی احترامی میکنه
اگر همیشه حق با اونه
اگر حد و مرز هارو رعایت نمیکنه
اگر وقتی ناراحته به تو سخت میگیره و تو رو مقصر میدونه
اگر تو این کارا رو باهاش نمیکنی
تکرار میکنم!
اگر خودت این کار هارو باهاش نمیکنی ،
رهاش کن و برو!
اگر بمونی
شبیه زالویی به نظر میرسی که داره از خون خودش تغذیه میکنه.
دوش بر کشتن عشاق، تفال میکرد
اولین قرعه که زد، بر من بد نام افتاد
سوسن اندر چمن، آزادی قدش میکرد
نارون را ز حسد، لرزه بر اندام افتاد
صنم چین، به جمال تو، تشبه میکرد
نام معبودی از آن روی، بر اصنام افتاد
عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم، طشت من از بام افتاد
دوش سلمان به قلم، شرح دل خود، میداد
آتش اندر ورق و دود، بر اقلام افتاد
#در-بستر-اشک
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم
سهم من از تو
سهم من از تو فقط غصه و غم بوده و بس
یک دل ِخون شده و قامت خم بوده و بس
مِهر من بود بـه تـو بیشتر از پیش ولی
درمرامِ تو فقط ظلم و ستم بوده و بس
سنگدل سنگ ِتو را به سینه ام کم نزدم
نام تـو ذکر لبـم در همه دم بوده و بس
مثل تـو هیچـکسی بر دلِ من زخــم نزد
زخمهای تو کشنده مثلِ سم بوده و بس
گله از دستِ تو هم نیست که از اول عمر
بختِ بد ،در همه جا همقدمم بوده و بس
سهمم از زندگی و بـازی ایـن چــرخ ِ فلک
گریه بسیار بـه لب ،خنده ی کم بوده وبس
بنـویسم همه شب درد ِدل از سنگ صبور
همـدم ِ آه ِ جگـرســــوز ، قلم بوده و بس
:اینجا رو شلوغ نکن
وای دلوم حواسوم نبود قاطی کردوم
بیا بقلم
الهام گلی