یافتن پست: #فرزند

استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
میشه گفت تقریباً تولدم مبارک{-135-}

خان دایی مُهاجِر
خان دایی مُهاجِر
حضرت عباسی این تخم مرغایی که من تو روستا میخورم واقعا تخم مرغن اصلا مزه شون یه چیز دیگه س .تو تهران خراب شده معلوم نیست تخم خره چیه بهمون میدن نه سفیدیش معلومه نه زردیش مزه هم که اصلا نداره
من همون میخوام تو روستا بمونم حاجی

ܝܿܝܸܩܙ
ܝܿܝܸܩܙ
فردا تولدمه:تولد

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.

می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.

نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند.

صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.

ازش پرسیدم چه شده:

گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.

شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند..

خان دایی مُهاجِر
خان دایی مُهاجِر
دوساعت خوابیدم پاشدم اصلا اعصاب داغون حوصله خراب انگار تویه فشار روحی خیلی بدی ام .قبل خواب اینجوری نبودما :هعی

خان دایی مُهاجِر
خان دایی مُهاجِر
:

-برای گرم کردن دیگران هرگز خودتو آتیش نزن عزیزم!

خانوم اِچ
خانوم اِچ
شکست عشقی سخته
ولی تا حالا دوست صمیمیتون شوهر کرده و غریبه شده باهاتون در عرض ۳روز🫠🥲💔
قلبم درد میکنه

هادی
هادی
میدونستین مالک رحمتی استاندار ما قبل از اینکه استاندار بشه قائم مقام تولیت امام رضا بوده؟


حسام
حسام
یه کلیپ از مرحوم شهید آل هاشم و پدرشون دیدم که پدرشون می گن علی رغم این که ایشون فرزند من هستند ولی من ایشونو برا خودم پدر می دونم..آخه مگه میشه 😥😪😭

♡✓
♡✓
آدمی را آدمیت لازم است.
خیلی باید پست و بی وحدان باشیم که از مرگ یه هم نوع یه هموطن خوشحالی کنیم... دشمن شاد کنای نامرد... جای بسی تأسف
ما داریم به کجاها میریم...
امام زمانم به دادمون برس........



قلبم تیر کشید تا این عکسو دیدم 😭🖤

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)

🔺خداحافظ سید محرومان...

🔸سید ابراهیم رئیسی "خادم الرضا(ع)" که سه سال پیش در روز ولادت امام رضا(ع) رئیس جمهور شد؛ در روز ولادت امام رضا(ع) به شهادت رسید.

🔹رئیس جمهوری اسلامی ایران، آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی، حین خدمت و ‏انجام وظیفه برای مردم ایران دچار سانحه شد و به شهادت رسید .

خان دایی مُهاجِر
خان دایی مُهاجِر
آخرین کتابو هم تو این ساعات باقی مونده از نمایشگاه کتاب خریدم
بنام آدمخواران
داستانی واقعی و وحشتناک از قحطی و بیماری که تویکی از دهکده های فرانسه پیش میاد و نویسنده براساس استاد موثق و حتی مصاحبه با آخرین نسل های باقی مونده از اون روزا نوشته
حالا برسه دستم ببینم دقیقا داستانش چیه :هعی

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
شیراز یهوو افتاد وسط زمستوون -سرما-

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.

وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.

هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه؟ ”

پدر همان روز خودکشی کرد.

نتیجه:

اکر کسی پای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
ملانصرالدین یک شب در کتابی خواند که هرکس ریش دراز و سَرِ کوچک داشته باشد احمق است. دستی به ریش‌اش کشید و خودش را در آینه نگاه کرد. هم سرش کوچک بود و هم ریش‌اش دراز. دید سرش را که نمی‌تواند بزرگتر کند اما ریش‌اش را می‌تواند کوتاه‌تر کند.

چراغی بغل‌دستش بود. چراغ را برداشت. ریش‌اش را در مُشت گرفت و هرچه از آن را که بیرونِ مُشت‌اش ماند به شعلۀ چراغ نزدیک کرد. ریش گُر گرفت و آتش نه فقط ریش که سر و صورت ملانصرالدین را هم سوزاند. در حاشیۀ آن صفحه از کتاب، که در آن درباب ربط ریش دراز و سَرِ کوچک با حماقت نظری صادر شده بود، نوشت: «دُرُستی این نظر به‌آزمایش ثابت شد.»:خخخ

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو