یافتن پست: #فراموشی

wolf
wolf
کنکاش در گذشته نکنید
اگر تو کنارِ او آرامی
دیگر چه فرقی دارد
دیروز را بی تو چگونه گذراند
اگر قرار بر ماندن در دیروز بود
باور کن
تو امروزش نمی شدی
گاهی
گذشته را با بهایِ سنگینی می گذرانیم
و به احترامِ آینده
به دستِ فراموشی می سپاریم
اگر او حالا کنارِ تو
تنها تو را می خواهد
تنها تو را می بیند
دیگر فدایِ سرِ لحظه هایتان
هرکه بود و نبود
دوستش داری ؟
مردانه پایِ دوست داشتنت بمان
غرورش تکیه گاهِ توست ؟
زنانه غرورش را ستایش کن
و شکر کن گذشته ات را
که حالا
که امروز
کنارِ کسی تو را قرار داد
که بی دغدغه می توانی
عاشقش باشی

عادل دانتیسم

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
عبور ، بهترین اتفاقِ این روزهاست ،
و "جاده" ، زیباترین حالتِ فراموشی ...
انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود ...
"جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز ...
فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی !
من دلم که می گیرد ؛
غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
عبور می کنم ،
آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،،،
آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
به عقیده ی من ؛
"جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود !
یک آرامشِ خط کشی شده ،
یک بی خیالیِ طولانی !



wolf
wolf
تنها تر از نیلوفرِ مُردابِ خاموشی

غمگین تراز بارانیِ سردی که می پوشی



با چشم هایی خسته و تب کرده بیدارم

می ترسم از یک پلک و یک دنیا فراموشی



می ترسم از برق نگاهت لحظه ی رفتن

از سردیِ آهِ تو هنگام هم آغوشی



یک شب دلت راجای من بی"تو"تصورکن

دیدی چه ساده مثل سیر وسرکه می جوشی



فنجان قهوه ، شعر، شب ،"نه نه " نمیچسبد

لطفا بمان حتی اگر چیزی نمی نوشی



لطفا شبت را روی بازوهای من سر کن

ای چشم هایت بهترین دارویِ بی هوشی



رویای من مردن به روی دست های توست

هرچند بعد ازمن توهم مشکی نمیپوشی



سجاد صفری اعظم

wolf
wolf
فراموش کردنِ هیچ کس سخت نیست !
کافی ست کمی صبر کنی ...
آدم ها ؛
خودشان ثابت می کنند ؛
که لایقِ فراموشی اند . . .

LOEY♡
LOEY♡
+اگر فراموش نشد چی؟
- این روزا فراموشی بی معنیه .. می دونی هیچکس فراموش نمیشه .. فقط جاش توی دل آدم عوض میشه ! مثلا یهو تصمیم میگیری که بفرستیش تهِ دلت! اون ته مَها که پر آدمای به ظاهر فراموش شدس ..
به ظاهر فقط!
وقتای تنهایی که میشه تک تک آدمای ته دلت رو میاری جلوی چشات .. بعضیاشون خندن .. بعضیا بغض .. بعضیا اشک!
می دونی؟ اونا از نظر دیگرون واسه تو فراموش شدن .. ولی فقط خودت می دونی که یه جایی یواشکی و پنهونی .. اما همیشه .. بهشون فکر می کنی ..
بهشون فکر می کنی و فکر که کردی باز میزاری سرجاشون .. تهِ دلت .. تهِ فکرت .. تهِ تهِ همه چیز .. اینطوری خودت آروم میگیری و روز به روز بیشتر میری توی خودت ..
بیشتر با خودت خلوت می کنی تا با آدمای تهِ دلی تنها باشی .. حرف بزنی .. بخندی .. بغض کنی .. گریه کنی .. و هی با خودت بگی که حتما اون فراموشم کرده .. ولی نه! مطمئن باش یه روزی یه لحظه ای اونم تو رو از تهِ دلش آورده جلوی چشاش .. نگات کرده .. خاکاتو تکونده .. خندیده یا بغض کرده یا گریه رو نمیدونم ! ولی میدونم که این روزا فراموشی بی معنیه ..

LOEY♡
LOEY♡
+ فراموش کردنِ هیچ کس سخت نیست !
کافی ست کمی صبر کنی ...
آدم ها ؛
خودشان ثابت می کنند ؛
که لایقِ فراموشی اند ... ^_-



wolf
wolf
وقتی در انتظار تو هستم سخت می تپد . . .




فشرده می شود قلبم




کوچک می شود به اندازه صفحه این ساعت مچی . . .




حالا تو دیر بیا ،




حالا تو دیر بخند ،




خنده ابتدای فراموشیست . . .




به من که می رسند همه نوازنده ها




جای موسیقی شیپور جنگ می نوازند




حالا تو دیر بیا

دیر بخند

و

دیر صلح کن . . .




صلح انتهای آشنایی است . . .

زهرا
زهرا
@Mamali

کجایی؟ دقیقن کجایی؟

wolf
wolf
اینقدر مرا با غم دوریت نیازار

با پای دلم راه بیا قدری و ... بگذار



این قصه سرانجام خوشی داشته باشد

شاید که به آخر برسد این غم بسیار



این فاصله تاب از من دیوانه گرفته

در حیرتم از اینهمه دلسنگی دیوار



هر روز منم بی تو و ... من بی تو و لاغیر

تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ...



من زنده به چشمان مسیحای تو هستم

من را به فراموشی این خاطره نسپار



کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد

با خلق نکرده است ، نه چنگیز نه تاتار ...



ای شعر ! چه میفهمی از این حال خرابم

دست از سر این شاعر کم حوصله بردار



حق است اگر مرگِ من و عالم و آدم

بگذار که یکبار بمیریم نه صد بار !



تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم

یک دایره آنقدر بزرگ است که پرگار



اوج غم این قصه در این شعر همین جاست

من بی تو پریشان و ... تو انگار نه انگار !!!



رویا باقری

wolf
wolf
هی شمع روشن می­ کنم وقتی که خاموشی

وقتی نگاهت پر شد از حس ِ فراموشی

یک شهر رو در روی تو آغوش وا کرده

انگار از عطر غریبی­ هاش مدهوشی

تو! شهر فانوسی و خورشیدی و مهتابی

من روستایی غرق غصه، رو به خاموشی

حس حسادت دارم اما سختگیری نیست

وقتی تو با لبخندهای تازه می­ جوشی

حسی شبیه ترس رخنه می­ کند در من

وقتی که کفشِ رفتن­ات را زود می ­پوشی

سرد است بی تو تا ابد شب­ های تنهایی

وا کن میان خواب من، گرمای آغوشی

دل می ­بری از من همین که برف می­ بارد

تا پالتویی را به رنگ سال می ­پوشی...
{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
"فاصله"
حکم دیواریست برای ندیدن؛ 
اماندیدن هرگزحکم فراموشی نیست...
{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
باید بلد شد ؛
گذشتن از بعضی آدم ها را !
گذشتن از تمامِ وابستگی هایِ عذاب آور و
دلبستگی هایِ اشتباهی را ...
باید بی رحم بود ،
چشم رویِ همه چیز بست و عبور کرد .
تک تکِ خاطراتِ خوبِ گذشته را به بادِ سرکشِ فراموشی سپرد و رفت .
گاهی ، چاره ای بهتر از رفتن نیست !
ماندن به پایِ بعضی آدم ها ؛
پیر و فرسوده ات می کند ...

‌♥️

wolf
wolf
باید زودتر به تو بگویم " دوستت دارم "
پیش از آنکه چشمانم
تار شود و نتوانم
تصویرت را خوب ببینم
پیش از آنکه
دستانم به لرزه بیفتد
و نتوانم دستانت را
در دستم بفشارم
باید زودتر به تو بگویم " دوستت دارم "
پیش از آنکه فراموشی باعث شود
نتوانم نامت را
به خاطر بیاورم
پیش از آنکه
قلبم از کار بیفتد
و فرصت زندگی را
از نفس هایم دریغ کند ..

((محمد شیرین زاده)){-109-}{-109-}

wolf
wolf
فراموشی ...
یه "نعمته" که خدا بهمون‌ داده تا زندگیامون
راحت تر بگذره.آدما دلشون می‌ گیره
از نبودنِ کسی..
ولی این نعمت که باشه ،یه جورایی
از همون لحظه های اول شروع میکنن
به عادت کردن..حتی اگه دلبستگیشون خیلی قوی باشه؛
این فراموشی از اون وابستگی قوی تره!
ولی اگه‌ اون طرفِ قضیه "خودت" باشی،
قصه فرق میکنه!
فراموشی تبدیل میشه به یه "درد"...
میفهمی چی میگم؟
اگه قرار باشه‌ اون‌چیزی که فراموش میشه تو باشی
دلت نمیخواد کسی به نبودنت عادت کنه..
فراموشی برای کسی که قراره از یاد بره
یه "درده" تا یه نعمت...

pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ

دیدی وقتی یه بادوم تلخ میخوری؟
سریع بعدش چنتا بادوم شیرین میخوری تا تلخیش از بین بره..
تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمیبری،
فقط میخوای اون تلخی رو فراموش کنی،
وقتی هم که اون تلخی تموم شد
دیگه میترسی بادوم بخوری که نکنه دوباره تلخ باشه..
عشق مثل اون بادوم تلخه؛
بعدش با آدمای زیادی آشنا میشی
ولی فقط برای فراموش کردن اون!
بعدش هم دیگه میترسی عاشق شی.
در اصل آدما فقط یه بار عاشق میشن
از اون به بعدش یا واسه فراموشی یا از اجبار تنهایی.

صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو