یافتن پست: #فراموشی

born78
born78
جملاتی زیبا ازحضرت علی علیه السلام:
1- گریه نکردن از سختی دل است.
2-سختی دل از گناه زیاد است.
3-گناه زیاد از آرزوهای زیاد است.
4-آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است.
5-فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.
6- محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست
ازامام علی (ع)پرسیدندواجب وواجبترچیست؟ نزدیك ونزدیكتركدامند؟ عجیب وعجیبترچیست؟ سخت وسخت ترچیست؟
فرمود:واجب اطاعت از الله و واجبتر ازآن ترك گناه است.
نزدیك قیامت ونزدیكتر ازآن مرگ است.
عجیب دنیا وعجیبتر ازآن محبت دنیاست.
سخت قبراست وسخت تر ازآن دست خالی رفتن به قبر است

born78
born78
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ‏ :سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنِ الطِّفْلِ‏ يَضْحَكُ‏ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ وَ يَبْكِي مِنْ غَيْرِ أَلَمٍ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ مَا مِنْ طِفْلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَرَى الْإِمَامَ وَ يُنَاجِيهِ فَبُكَاؤُهُ لِغَيْبَةِ الْإِمَامِ عَنْهُ وَ ضَحِكُهُ إِذَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ حَتَّى إِذَا أُطْلِقَ لِسَانُهُ أُغْلِقَ ذَلِكَ الْبَابُ عَنْهُ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالنِّسْيَان
مفضل میگوید: از امام صادق علیه السلام در مورد طفل پرسیدم که چرا بدون علت میخندد یا بدون درد میگرید؟
فرمودند: ای مفضل! هیچ طفلی نیست مگر اینکه امام را میبیند و با ایشان نجوا میکند.
علت گریهاش غایب شدن امام از اوست و علت خندهاش رو آوردن امام به اوست.
و وقتی زبانش به سخن باز شد این باب بر او بسته میشود و بر قلبش مُهر فراموشی زده میشود.
(یعنی این ماجرا را از یاد می برد)

(علل الشرایع ج2 ص584)
نمیخواااااااام ینی من کوچولو بودم دیدممممم الان هیچی یادم نیست

منتظر
منتظر
کودکی هایم کو؟؟ رفت در پشت فراموشی ها.. یا که در گور بزرگی خاک است؟ و در آنجا که بگویند که بود؟ ما بگوییم که این کودک احساس درون...
و بپرسند چه شد؟ و بگوییم که در حادثه ای عاطفی از دنیا رفت.. ...چهره ام مشکوک است... نکند میدانند؟ که من این طفل به کشتن دادم؟

بگذارید که فریاد زنم... کودکی هایم کوووووو؟ یکی آمد نزدیک... گشت امنیت احساسی بود و سوالی پرسید... آخرین بار که لبخند زدی یادت هست؟
عکسی از کودکی هایم دادم... همگی فهمیدند... باعث کشتن این کودک احساس منم... ببریدم و به دارم بزنید... شاید اندوه نهان شد در من..

تا که شاید برگشت... لا اقل خاطره ای شاد به من... پای آن چوبه ی دار... بین جمعیت گرداگردم... یکی آمد نزدیک آخرین خواسته ات حالا چیست؟
بغض میخورد گلو... کودکی هایم کووو؟ جمعیت گریه و زاری، همه فریاد زدند... کودکی هایم کووووووووو؟ ما گنه کارانیم... و بیایید که از نسل

کشی برگردیم...

منتظر
منتظر
خاطره ایی از آقا سید علی شنیدم که دلم آتیش گرفت ……

شما به مادر شهیدی پیام داده بودی که به آقا سید علی بگو اینقد آرزوی مرگ نکنه ……

وقتی اینو خوندم از خودم بدم اومد اشک در چشمانم حلقه زد به خودم گفتم با این دل سید مظلوم چه کردیم که آرزوی مرگ کرده ……..

اما باز غصه بیشتری دلمو گرفت که شما از دست ما شیعیان چه می کشید ما مسلمونا به اسم اسلام چه داغ ها که بر دلتون و چه سیلیا که بر صورت نازنین شما نزدیم ………

به اسم اسلام مثل حیوونا آدم می کشند و می درند هم دیگه رو ………

ما خودمونو مسلمون داریم ولی امر به معروف و نهی از منکرو فراموش کردیم ……..

ما خودمونو مسلمون داریم ولی تو خیابونا با لباسایی میریم که تو خونه هم شرم آدم میاد بپوشه …….

حجاب که دیگه نباید از اون حرف زد ………

تو دانشگاه میری حریم محرم و نامحرم معنایی نداره ………..

ماهواره شده خدای ما و بندگی اونو میکنیم ………..

نمازو احکام دین که به نفع خودمون است به فراموشی سپرده شده ……….

حرف از دین می زنیم ولی در عمل خلاف اون عمل می کنیم ………..

ای ما گناه می کنیمو شما دعا می کنی که به من مهدی خدایا از گناه شیعیان ما درگذر ……..

روز قیامت چ

سیده شهید حجّاری
سیده شهید حجّاری
جلسه معارفه ی مدیرعامل نرفته بودیم.امروز رفتیم.پذیرایی کردن کیک به ما نرسید{-15-}{-29-}گفتن آبدارچی فراموشی داره.{-15-}همش میرفت ردیفای بعدی پذیرایی میکرد.{-15-}

هادی
هادی
یه دیواره یه دیواره یه دیواره
یه دیواره که پشتش هیچی نداره
توکه دیوارو پوشیدن سیه ابرون
نمیاد دیگه خورشید از توشون بیرون

یه پرندست یه پرندست یه پرندست
یه پرندست که از پرواز خود خسته ست
بن بالشو بستن دست دیروزا
نمیاد دیگه حتی به یادش فردا

یه روز یه خونه ای بود که تابستونا
روی پشتبونش ولو میشد خورشید
درخت انجیر پیری که تو باغ بود
همه ی کودکی های مرا میدید


یه آوازه یه آوازه یه آوازه
یه آوازه که تو سینم شده انبار
یه اشکیه میچکه روی گیتار
به این ها عاقبت کی گیرد این کار

یه مردابه یه مردابه یه مردابه
یه مردابه توی تن از فراموشی
یه چراغی که میره رو به خاموشی
نگردد شعله ور بیهوده میکوشی

یه روز یه خونه ای بود که تابستونا
روی پشتبونش ولو میشد خورشید
درخت انجیر پیری که تو باغ بود
همه ی کودکی های مرا میدید

یه دیواره یه دیواره یه دیواره
یه دیواره که پشتش هیچی نداره
توکه دیوارو پوشیدن سیه ابرون
نمیاد دیگه خورشید از توشون بیرون


یه پرندست یه پرندست یه پرندست
یه پرندست که از پرواز خود خسته ست
بن بالشو بستن دست دیروزا
نمیاد دیگه حتی به یادش فردا


دانلود موزیک



صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو