pαrмιѕѕ
➰
دیدی وقتی یه بادوم تلخ میخوری؟
سریع بعدش چنتا بادوم شیرین میخوری تا تلخیش از بین بره..
تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمیبری،
فقط میخوای اون تلخی رو فراموش کنی،
وقتی هم که اون تلخی تموم شد
دیگه میترسی بادوم بخوری که نکنه دوباره تلخ باشه..
عشق مثل اون بادوم تلخه؛
بعدش با آدمای زیادی آشنا میشی
ولی فقط برای فراموش کردن اون!
بعدش هم دیگه میترسی عاشق شی.
در اصل آدما فقط یه بار عاشق میشن
از اون به بعدش یا واسه فراموشی یا از اجبار تنهایی.
حلما
بعضی وقتها احساس میکنم که هیچ چیز معنی ندارد.
در سیارهای که میلیونها سال است با شتاب به سوی فراموشی میرود، ما در میان غم زاده شدهایم، بزرگ میشویم،
تلاش و تقلا میکنیم، بیمار میشویم،
رنج میبریم،
سبب رنج دیگران میشویم،
گریه و مویه میکنیم، میمیریم،
دیگران هم میمیرند و موجودات دیگری به دنیا میآیند
"تا این کمدی بیمعنی را از سر بگیرند" !
یه دختر خاص
امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود
وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم
و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است
و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید
و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند
منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟
من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام!
حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم که
رویاهای دیروز، با دلم همراه شوند!
وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد
این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت
در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است
خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام
اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی
چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب