گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باغ پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
لینکشو میدید؟!
بزار یخم باز شه خوب
الان هیچ کسو نمیشناسم
من خیلی وقت پیش بودم
یه بازه زمانی کم
چون کسی رو نمیشناختم رفتم
امیدوارم
منم نریمانم لقبی ندارم فعلا ۱۷ سالمه اهل شیرازم ولی اصالتا جنوبی ترم
اتفاقا من بدنبال یادگیری زبان ترکی ام خوبه