مهاجر
ای هر سخنت قطــــره ی باران بهاری
بایــــد که بر این تشنه ی بی تاب بباری
من معدن حرفم پــــرم از شعر و تغزّل
امّا تو عزیزم به خدا حـــــرف نداری..
سیب است و انار است و عسل هست و شکر نیز
واجب شده بر خـــوان لبت شکرگزاری !
تو قصّه “شیرینی” و من شاعر ”مجنون ”
این گونه بعید است به من دل بسپاری !
سیگار و غزل چاره بی حوصلگی هاست
یک شعر بمان پیشم اگر حوصله داری ..
مهاجر
چشم جادویی و موهایِ رها از روسری
روی لب ها رنگِ سرخ و شکلِ موها پَرپَری
مثل شمشیری که با یک ضربه آدم می کشد
قاتلی، آدمکشی ، اما به طرزِ دیگری
تو بدونِ شک چنان خوبی که در یک ثانیه
آبرویِ جمعِ بت های جهان را می بَری
یا به قولِ شاعرانِ روزگارانِ کهن
پرده یِ ایمانِ اهلِ ادّعا را می دَری
با توجه به نگاهِ نافذ و ابروی خاص
از تمامِ دخترانِ آنچنانی برتری
دختر سالی اگر شایسته سالاری کنند
نمره ات بالاترین حدّ کلاسِ دلبری
لایقِ نامِ خدایانی تو، زیرا گفته اند:
«قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری»
تو بجایِ من قضاوت کن که آیا ممکن است
رد شوم از روبه رویت بی خیال و سرسری؟
Tasnim
تقویم برنامه ریزی سفارش دادم منتظرم امروز برسه دستم
fatme
اونایی ک میگفتن نریم 13 همشون رفتن
اونوقت مایی ک روزه نمیگیریم ب احترام این روز تو خونه نشستیم😂😂
?
بچه ها نفس منم دعا کنید زود خوبشه اب شده تو این سه روز😢😭