یافتن پست: #علی_

مونا یزدی
مونا یزدی
ملاقات با آقا

نبودم. رفته بودم ملاقات آقا.... عصر که برگشتم دفتر، پرسید نبودی.کجا بودی ؟
گفتم: خدمت آقا بودیم....

از جایش بلند شد. آمد جلو. پیشانیم را بوسید.
تعجب کردم. پرسیدم طوری شده ؟
گفت: این پیشونی بوسیدن داره. تو امروز از من به ولایت نزدیک تربودی....

یادگاران، جلد 11 کتاب
شهید امیرسپهبد

ترنم
ترنم
ما منتظريم از سفر، برگردی
يکروز شبيه رهگذر برگردی

با کاسه ي آب و مجمری از اسپند 
ما آمده ايم پشت در، برگردی 

ما منتظر تو ايم آقا، نکند 
يک غروب بی خبر برگردی
 
من گوشه نشين کوچه ی برگشتــم 
اي کاش که از همين گذر برگردی
 
وقتش نرسيده است اي مرد ظهور 
با سيصد و سيزده نفر برگردی؟ 

علی_اکبر_لطیفی راد

صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو