ملاقات با آقا
نبودم. رفته بودم ملاقات آقا.... عصر که برگشتم دفتر، پرسید نبودی.کجا بودی ؟
گفتم: خدمت آقا بودیم....
از جایش بلند شد. آمد جلو. پیشانیم را بوسید.
تعجب کردم. پرسیدم طوری شده ؟
گفت: این پیشونی بوسیدن داره. تو امروز از من به ولایت نزدیک تربودی....
یادگاران، جلد 11 کتاب
شهید امیرسپهبد
#علی_صیاد_شیرازی