رویاء گمشده
لم أؤمن بالحب الحقيقي أبدًا حتى التقيت بك
قلبي عاد إلى الحياة في اللحظة التي دخلت فيها حياتي
قبل أن ألتقي بك، كان عقلي مليئًا بكل شيء، ولكن الآن، لا يمكنني تصور أي شيء خارجك.
عندما تمسك يدك بيدي، أعلم أنه لا يوجد شيء مستحيل في هذا العالم.في كل مرة تبتسم فيها، يتلعثم قلبي من الحب.
صرختي الداخلية تقول: ماذا سيحدث بعد أن يتركك في سراب الحب هذا؟
اگر کسی را داری که در این درهم ریختگیِ عاطفهها به شیوهای احمقانه دوستت دارد، احساسش را جدی بگیر... وقتی بیحساب و کتاب چشمهایش فقط تو را میبینند و قلبش تو را میجوید، وفاداریش را قدر بدان... در روزگار عقلهای محاسبهگر، کم اند اینگونه دیوانهها... اگر کسی را داری که به دور از بازیهای مکارانهی رابطه برایت عشق و نور میآورد، همان است که سالها بعد در روزهای دلگیری و دلتنگیات به او محتاج خواهی شد... او همان است که به تو آرامشی از جنس اصالت بشر خواهد داد... اگر چنین کسی را داری، در روز عشق دستش را بگیر و پلههای پشتبام را با او بالا برو و فریاد بزن: دوستت دارم... طوری که صورت عبوس شهر از هجوم احساسات مردمش سرزنده شود... طوری که قلب شهر پر از آغوش و بوسه شود... طوری که حال شهر برانگیخته شود... #شیما_سبحانی
اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟!
وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟!
گرفتم اینکه دری هست و کوبهای دارد...
در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟!
کفنکِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم،
دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟!
شرابِ خُلَّرِ شیراز دادهام از دست...
خبر زِ خمرهی گیراتری نباشد چه؟!
چنین که زحمتِ پرهیز بُردهام اینجا،
به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟!
بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟
در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟!
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند
پدری در تبریز فرزند ۱۷ سالهاش را به دلیل «رفتار و آرایش زنانه» به قتل رساند
🔹رکنا نوشت: مردی در تبریز فرزند ۱۷ ساله خود به نام «پارسا» را به دلیل «رفتار و آرایش زنانه» و «رابطه با همجنس خود» به قتل رساند و سپس خود را به پلیس معرفی کرد.
🔹این مرد درباره انگیزه قتل به پلیس گفت: نمی توانستم در میان فامیل و آشنا سرمان را بالا بگیرم.
🔹این مرد درباره روز حادثه توضیح داد: به بهانه اینکه (او را) به بیمارستان رازی میبرم و بستری میکنم از خانه بیرون بردم اما به جای بیمارستان به یکی از مناطق اطراف تبریز برده و او را به قتل رساندم و با پلیس تماس گرفتم و ماجرا را برایشان گفتم.
انگار خودشون تو جوونی هیچ غلطی نکردن حالا گیر دادن ب بچه ها، بجای اینکه 4تا کتاب بخونن ک باید چیکار کنن فقط ب زور متوسل میشن
زنهای قدیمی ما بختیاریا اکثرا خالکوبی سبز روی دست و بدن دارن، چن روز پیش مادرشوهرم هی میگف نگاه کن دخترا چقد بی حیا شدن چیکار ک نمیکنن همه جاشون رو عمل کردن!
گفتم اقتضای سنشون هست دیگه درست میشن!
گف یجوری میگی انگار ما تو سن اینا نبودیم! گفتم خب شما هم ک الان خالکوبی دارین رو صورتتون، بینیتون هم سوراخه و حتما خلخال داشتی! لباس محلی ای ک اون زمان میپوشیدی هم موهاتون از دو طرف در میاوردن، گف اینا رو اون زمان همه انجام میدادن و بد نبود! گفتم خب اینا رو هم الان تقریبا همه انجام میدن و بد نمیدونن!!!
نمیدونم این حجم از مستبد بودن و زورگویی رو چجوری توجیه میکنن برا خودشون
گفتم عدالت یه فریضه ی دینی و انسانیه
اینکه یکی مسلمون نیست اما عدالت داره یه بحثه
اما کسی که دینداره باید قضاوتش از روی عدل باشه و باقی مسائلش هم
چون دینش داره بهش می گه چی کار کنه چی کار نکنه.
لا اکراه فی الدین قد تبین رشد من الغی
اگه ضعف داره ضعف خودشه نه دینش
اگه در لباس دینه و کار خلاف دین می کنه مشکل منافقانه خود اون ادمه نه دینش.
اون ادمی که انسانیت رو می فهمه و اسلام رو نشناخته اگه بشناستش قطعا به سمتش میاد
درباره عدالت کشورای دیگم به نظرم می تونی بیشتر تحقیق کنی
موفق باشی عزیزم
چه گلای قشنگی
اری .خدا زیبا خلق کنده هس