0
نابینا غصه نخور
در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد
ما هم که می بینیم خود را به کوری زده ایم ...
باور کن ...
ماهی ها گریه شان دیده نمی شود، گرگ ها خوابیدنشان، عقاب ها سقوطشان و انسان ها درونشان ...
صادق هدایت
0
نابینا غصه نخور
در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد
ما هم که می بینیم خود را به کوری زده ایم ...
باور کن ...
ماهی ها گریه شان دیده نمی شود، گرگ ها خوابیدنشان، عقاب ها سقوطشان و انسان ها درونشان ...
سید ایلیا
مــهـــم نــیـــســـت چـــقـــدر بـــالایــــی،
مـــهـــم ایـــنـــه که اون بــــالا
لاشــــخــــوری یــــا عقاب . . .
wolf
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است
هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است
پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است
به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است
بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است
سعید بیابانکی
wolf
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آن چنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یاآن چنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، می آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
قیصرامین پور
ᴍᴀʜɪ
آنچه عقاب داخل قفس را پیر میکند غم قفس نیست پرواز کلاغ های بی سر و پاست! . . .:)
pαrмιѕѕ
عقاب داشت از گرسنگی می مرد
و نفسهای آخرش را می ڪشید.
ڪلاغ و ڪرڪس هم مشغول
خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند.
جغد دانا هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود.
ڪلاغ و ڪرڪس رو به جغد ڪردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟
اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت:
عقاب نه مثل ڪرڪس لاشخور است و نه مثل ڪلاغ دزد، آنها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد.از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن
pαrмιѕѕ
عقاب داشت از گرسنگی می مرد
و نفسهای آخرش را می ڪشید.
ڪلاغ و ڪرڪس هم مشغول
خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند.
جغد دانا هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود.
ڪلاغ و ڪرڪس رو به جغد ڪردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟
اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت:
عقاب نه مثل ڪرڪس لاشخور است و نه مثل ڪلاغ دزد، آنها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد.از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن