یافتن پست: #صبور

نسیم
نسیم
اگر که قسمتت بار سبک نیست، برایت شانه هایی قوی
و اگر که سهمت زندگی آسان نیست، برایت اراده ای محکم
و اگر که زمانه ات نامهربان است، برایت دلی مهربان
و اگر که روزگارت کم مداراست، برایت سینه ای صبور آرزو می کنم.

به امیداینکه خیلی زود باقی روزگار و شب هایت بی فکر و خیال بگذرد

خانوم اِچ
خانوم اِچ
چرا هر چی عنترههه کشف حجاب میکنن؟!{-172-}

شــادی
شــادی
‏اونجا که محمد یغمایی میگه: نشسته ام وسط زندگی، صبور، غمگین، امیدوار، خسته و ادامه دهنده و ادامه دهنده

عطی
عطی
صبور باش چيزهاى خوب زمان ميبرد امپراطوری ها يك روزه ساخته نميشوند

حضرت@دوست
حضرت@دوست


گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
با خاطراتت تا سحر ماندم ‚ تو نیستی کردم مرورت باز
از غصه گفتی ‚ درد دل کردی ‚ با گریه ام سنگ صبورت باز

امشب به چشمانم چه غوغاییست ‚قلبم به سینه پرطپش ‚ بی تاب
خوابیده ای آرام در ذهنم ‚ چشمان خیسم خسته و بی خواب

امشب خیالم باده می خواهد ‚ شاید که مستی چاره اش باشد
این نوشداروی پس از سهراب ‚ وقتی تو هستی چاره اش باشد

زیباترین تصویر زیبایی ‚ آن رد پا را جان بده در من
جاری بمان هر روز هر لحظه ‚در خاطرات رفته ی بودن


خانوم اِچ
خانوم اِچ
این عشق مرد میخواهد کار تو نیست ای سخته عاشقه کسی باشی که بدانی ماله تو نیست خداحافظ عشقه روزایه خوبم خداحافظ خاطرات خیلی دورم

خداحافظ اشکه چشمای کورم خداحافظ تنها سنگه صبورم




خانوم اِچ
خانوم اِچ
لیلی می دانست ک مجنون نیامدنی است
اما ماند چشم به راه و منتظر
هزار سال
لیلی راه ها را اذین بست و دلش را چراغانی کرد مجنون نیامد
مجنون نیامدنی است
خدا از پس هزار سال لیلی را می نگریست چرا غانی دلش را
خدا به مجنون میگفت نرود
مجنون حرف خدا را گوش میگرفت
خدا ثانیه ها را میشمرد
صبوری لیلی را
عشق درخت بود
ریشه میخواست
صبوری لیلی ریشه اش شد
خدا درخت ریشه دار را اب داد
درخت بزرگ شد
هزار شاخه
هزاران برگ
ستبر و تنومند
سایه اش خنکی زمین شد
مردم خنکی اش را فهمیدند
مردم زیر درخت سایه لیلی بالیدند
لیلی چشم به راه است
درخت لیلی ریشه میکند
خدا درخت ریشه دار را اب می دهد
مجنون نمی اید
مجنون هرگز نمی اید
زیرا مجنون نیامدنی است

fatme
fatme
در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
اگر دشمن کنارت هست
مخور غصه خدا هم هست
اگر در عشق فریبی هست
چه غم لیکن خدا هم هست
اگر تنهای تنها هم شدی
باز خدا هم هست


༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تب نگاه

وقتی تب نگاهم، بی تاب شد برایت
شب تا سحر دو چشمم، بی خواب شد برایت

چون غرق اضطرابم، در سینه دل ندارم
قلب من و تپش ها، خوناب شد برایت

بغضی که در گلویم دریاچه بود و خاموش
در خاطرات هق هق، مرداب شد برایت

کو نوش لب کجا شد!؟ داروی عشق و آتش
تا مرگ، قلب مجروح، سهراب شد برایت

فرسنگ های دوری، عمر من و صبوری
این زندگی ی زوری، دل، آب شد برایت

بیداریم بدونت، یک عمر می گذشت و
رویا ندیده از تو، شب خواب شد برایت

این منتظر به مهرت، عمرش گذشت آقا
در هر نفس، همیشه، بی تاب شد برایت

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو