هادی
یه چیزی بگم
من تا حالا محافظ رئیسی رو ندیده بودم! از وقتی شهید شده دارم میبینم توی همه ی صحنه هایی که رئیسی رو دیدم اونم بوده ولی من ندیدمش!
شما هم؟
استامینوفن ۳۲۵
خخخخخب ، یکم از خودتوووون بگید برااام همتون :یک دست زیر چانه و یک نگاه عمیق
g.h.o.l.a.m.a.l.i
آیا تا به حال پلی ساختهایم؟
در زمانهای دور دو برادر در کنار هم بر سر زمینی که از پدرشان به ارث برده بودند کار میکردند و در نزدیک هم خانههایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار میگذراندند. برحسب اتفاق روزی بر سر مسئلهای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچکتر بین زمینها و خانههایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.
برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجاری خواست تا با نصب پرچینهای بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید که نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است.
برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتماً برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بیصبرانه منتظر بازگشت او بود.
رفت و برادر بزرگ را در آغوش گرفت و از او معذرتخواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد. اما او گفت: پلهای زیادی هستند که او باید بسازد و رفت.
حسام
یه کلیپ از مرحوم شهید آل هاشم و پدرشون دیدم که پدرشون می گن علی رغم این که ایشون فرزند من هستند ولی من ایشونو برا خودم پدر می دونم..آخه مگه میشه 😥😪😭
g.h.o.l.a.m.a.l.i
خادم امام هشتم، رییسجمهور هشتم، در شب ولادت امام هشتم آسمانی شد.
حسام
یا الله ...
صبر و شکیبایی زیباترین قانون رسیدن به خواسته هاست،
صبر اوج احترام به حکمت خداوند است و
ما اگه یاد بگیریم صبور بشیم زندگی رو بردیم….
توجه نمیکردیم
منم ندیدم تا الان
سایه ی رییس جمهور
چون گمنام هستن دگ.
به گزارش برنا؛ یکی از همکاران سردار سیدمهدی موسوی رئیس یگان حفاظت رئیسجمهوری دلنوشتهای برای همکار شهیدش نوشت که به شرح ذیل است:
شهید موسوی بین بچه های نهاد و بین مسولین استان ها و ... به سید مهدی معروف بود. سید مهدی قبل از اینکه سرتیم حفاظت حاج آقا در آغاز دوران ریاست ایشان بر قوه قضاییه بشود، سرتیم حفاظت آقا عزیز فرمانده وقت سپاه بود .
حاج آقا پشتکار سید مهدی و نحوه برخورد مناسبش با دیگران را دیده بود و از همین جهت از آقاعزیز درخواست کردند که سیدمهدی سرتیم حفاظتشان بشود.
سید مهدی در این مدت، پا به پای حاج آقا بود. ایشان می خوابید ، سید مهدی هم میخوابید، ایشان غذا میخورد، سید مهدی هم غذا می خورد و هر کاری که حاج آقا میکرد کنار حاج آقا و همراه ایشان بود. واقعا سایه حاج آقا بود، شما فکر کنید شخصیت بزرگواری مثل حاج آقا رئیسی و سطح تعامل گسترده که با مردم داشت و جا به جای کشور را قدم می گذاشت چه شرایط سخت حفاظتی را ایجاد میکند، اما سید مهدی با حوصله و صبر شرایط را بدون تشنج مدیریت میکرد.
در نتیجه همین تعامل با مردم در جریان یکی از سفرهای استانی شرایط به گونه ای شد که سیل جمعیت مقابل ماشین حاج آقا قرار داشتند، سید مهدی برای نجات جان یک پیرزن ماشین ون حامل رئیس جمهور با او برخورد کرد و از روی پای او رد شد و سید مهدی دچار شکستگی شدید شد . خب سید مهدی می توانست بعد از این حادثه جانبازی بگیرد و بقیه عمر خدمتی اش را در خانه بگذراند، اما عشقی که او به حاج آقا داشت باعث شد که خیلی زودتر از آنچه که مدنظر پزشک ها بود، به کار برگردد. نکته جالب اینکه هم سید مهدی مشتاق بازگشت به کار و قرار گرفتن در کنار رئیس جمهور بود، هم حاج آقا. وقتی بعد از این ماجرا به حاج آقا گفتند که برای شما سرتیم دیگری در نظر گرفتیم ایشان تاکید کردند که کارها فعلا با بقیه محافظان پیش برود تا سید مهدی خوب بشود و به کار برگردد.
سید مهدی و بقیه تیم حفاظت در این چند سال بیشتر از اینکه با خانواده شان باشند با حاج آقا بودند. حاج آقا برای همه ما پدر بود، به معنای واقعی کلمه پدرمان بود برای همین است که بین تک تک اعضای حفاظت علی رغم سختی کار و حتی سختگیری هایی که حاج آقا درباره بحث مشوق های مادی داشت و تقریبا در این مدت تعطیل شده بود، این مصیبت مثل مصیبت از دست دادن پدر است. روحت شاد سردار، روحت شاد سید مهدی عزیز.
من نه