نازنین
پیاده میشوم از ساعتی که رفت
دنبالِ راهِ نجات از بهانههام
یک لحظه در تمامِ خودم غرق میشوم
کمسوترین ستارهی شبها... سلام
دلتنگِ دیدنِ روی تو ماندهام
شاید شنیدنِ آن آخرین کلام
انبوهِ ثانیههایی که بی تو مُرد
اندوهِ ماندنِ این حسرتِ مدام
من را به سمتِ تو میکشانَدَم
تنها میانِ کویری گلایهفام...
یا مار در آستین 😞
شکلک محکم به سر زدن
حالا چرا حقمه 😓