یافتن پست: #زلف

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
برد او دل عاشقان آفاق

پیچند بر آن دو زلف چون شست

fatme
fatme
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستَش زور منِ خسته، به طوفان نرسید


حضرت@دوست
حضرت@دوست

رنگ و بویی کز رخ و زلفش نسیم اندوخت دوش

صبحگاهان صرف تعمیر گلستان کرد و رفت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

از سر زلف که آمد رو به این وادی نسیم
خاطر آسوده ام جویا پریشان کرد و رفت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

آنکه در زلف پریشانش دل ما جمع بود
جمع ما را، همچو زلف خود، پریشان کرد و رفت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

تا به زنجیر کسی سر درنیارد بعد از این
حلقه‌ای از زلف خود در گردن جان کرد و رفت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دریای پر آشوب

بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

آه دود تلخکامان کار خود را می کند
زلف پندارد را خاطر پریشان کرد و رفت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
به قول استاد شهریار

شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم.
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم.
نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم.
خمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودم.
شب تون زیبا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
حافظ چو نافهٔ سرِ زلفش به دستِ توست
دم درکش ار نه بادِ صبا را خبر شود


حضرت@دوست
حضرت@دوست
نامش همه جا هست بگویید کجا نیست
** “کس نیست که آشفتۀ آن زلف دو تا نیست


صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو