WeT
رفت ولی بازم خاطره هاش ،،،
سارا
زندگی به یک "دوچرخه" می مانَد ؛
اگر یکسره و بی توقف ، در مسیرهای سخت ، رکاب بزنی ؛ جایی در میانه ی راه ، تکه های دوچرخه از هم باز می شود و تو می مانی و زخم های روی تن و حسرتِ مسیرهای نرفته ...
اگر رکاب نزنی ؛ حرکت نمی کنی و اگر بیش از اندازه آهسته ، رکاب بزنی ؛ تعادلت بهم می ریزد و زمین می خوری
این تویی که تصمیم می گیری هر از گاهی توقف کنی ، پیچ و مهره ها را محکم کرده ، دستی به سر و گوش دوچرخه ات بکشی ، نفسی تازه کنی و با خیالی آسوده ، مسیر خوشبختی ات را طی کنی ،
این تویی که تصمیم می گیری با چه سرعتی برانی که نه آنقدر کم باشد که بی حرکت اندر خمِ کوچه ای بمانی و نه آنقدر زیاد ؛ که زمین بخوری ...
پریا
خداوندا
اگر جایی،
دلی بی تاب دلدار است
نمی دانم چطور
اما خودت پا درمیانی کن...
سید ایلیا
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
پریا
از بین اشکال هندسی؛
دایره ها دوست داشتنی ترند..
کاش همه ی آدم ها دایره بودند؛
دایره ای که:
نه گوشه ای دارد برای زخم زدن،
نه مارپیچی برای دور زدن
و نه زاویه ای برای بد دیدن..
دایره اصلا پیچیده نیست
کاش آدم ها مثل دایره ساده بودند
و شناختنشان انقدر سخت نبود!