سکوت شب
سلام زمستان
سلام روزهای ابری ســرد که بوی پاکی برفـــــ را می دهید
سلام دلتنگی هـای عصـرانه که فریادهای بی جواب کـلاغ ها
آغـاز شبـــ های بلند را در گوشتان فریـاد می کشد
سلام آسمـــــــان خاکستــری
سلام گنجشکــ های کوچکــــ بی قرار
که به باغچه مـا برای ضیافتــــــــ نان آمده اید
سکوت شب
هرگز کسی را دوست نداشته باشید
که با شما طوری رفتار میکند
که گویی آدمی معمولی هستید!
زهرا
داشتم به این فکر میکردم که دیگ هیچی برام مهم نیست....
wolf
هراس و حسرت و اندوه و یک خروار نفرین را ...
چه مشکل می کشی بر دوش خود این بار سنگین را !
چه فریادی ست با لب های خاموشت؟ بگو با من!
بگو راحت شوی! سوزن بزن این زخم چرکین را
تو شاعر نیستی اما در آشوب تو می بینم
تپش های فروغ و بیقراری های سیمین را
تو چون قدّیسه ای پاک آمدی یک شب به دیدارم
رفو کردی به مژگان رخنه ی افتاده در دین را
چه بی ذوق است استادی که با صد خون دل آموخت
به انگشتان زیبای تو این نُت های غمگین را
اگر از حال و روز من بپرسی، سخت مأیوسم
که چشمانم نمی بینند چشم انداز پیشین را
توگویی رفته ام از خاطر آن روزهای خوب
توگویی برده ام از یاد، آن شب های شیرین را
تکانم داد این تقدیر، اما من نفهمیدم
شبیه مرده هایی که نمی فهمند تلقین را...
محمدرضا طاهری
الهی کوچولو های هنرمند
قرفونت
البت کوچولو نیسیم ولی تا دلت بخاد هنرمند
موفق باشی هنر خیلی چیز قشنگیه
چاکر داداش