یافتن پست: #رخت

رها
رها


جلوه ای از محبت خداوند در وجود فندقم:اکلیلی
-حیاط رو شستم برداشته‌ این آبنباتا رو گذاشت تو مسیر مورچه ها که گشنه نمونن:اکلیلی

donya
donya 👩‍👧‍👦
پسرداییم از مکه زنگ زده میگه برو‌خونمون دبه شرابمو تکون بده خراب نشه
فک‌کنم خود خدا هم‌نمیدونه‌ اینو چیکار کنه

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
اگر کسی تمایل و توان خرید ها رو داره از قسمت تماس با ما درخواست و قیمت پیشنهادیش رو ارسال کنه.
:ادریس
نمخری هادی؟

shahin
shahin
بهارا زیبایی صورتم با چالش جوش غرور جوانی مواجه میشه{-60-}{-51-}{-38-}{-72-}{-75-}:گگگ


ماریا
ماریا


میزان رضایت از زندگیتون چقدره؟ !
دقیقا چه معیارهایی باعث این رضایت شده؟ !
لطفا کلی حرف نزنید

Hana
Hana
این خوابی ک بهم ریخته دیگه درست بشو نیست

Sara
Sara
به بهار می مانی
که چون می آید ،
درخت خشکیده شکوفه می کند...🌱

یاس
یاس
@Samanh 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
سمانه جان
عزیز دلم
دختر پر انرژی و مهربون
باور رخت عزا و اشک بر چشمان پاک و نازنینت
در این شب شهادت امیرالمومنین
همینقدر برایم سنگین و بهت اور است
که
که در شهادت حضرت زهرا
پدرم
مهمانی جده ش را بر سفره خانه برگزید
قطعا پدری که فرزند و باقیات صالح اش تویی
مهمان ویژه امام و مولایش هست
از خدا میخواهم دست تسلایی که بر قلوب اهل بیت در این شب در پی شهادت پدر بزرگوارشان عنایت کرد
بر دل تو و عزیزانت عنایت کند
اجر صابران
نصیبتون
خدا صبر بده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤

خانوم میم
خانوم میم
به سان سالای گذشته امشبم من همه ی آدما رو بخشیدم
حتی اون متوهمایی که توهم توهین دیدن از طرف منو دارن {-172-}
ان شاءالله خدا ازمون بگذره و سالی بهتر برامون رقم بخوره

یاس
یاس
وصیت نامه یه کودک فلسطینی که شعر شد :(
پ.ن: با گوگل ترجمه کردم

رها
رها



اینجا روستای رباط چن کیلومتری شهرستان باغملک توی استان خوزستان خودمونه :اکلیلی
پریروز اینجا بودیم برا‌تولد خواهرزاده م ولی‌ نشد عکس بگیرم ،یعنی اینقد سرگرم بودیم یادم رف :/الان این اسکرین از یه ریلز توی اینستا هست ،گفتم ببینید اینجا چقد گشنگه و لذت ببرید:اکلیلی

مهاجر
مهاجر
تماشایش رقم می زد خروج از دامن دین را
بنا کرده است در چشمش فلک قصر شیاطین را

اگر دور تو می گردد نظر بر ظاهرت دارد
که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را

به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش
درختان شوم می دانند باران نخستین را

مگو این شاخه ی تنها که تنها یک ثمر دارد
چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را

به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی
تفنگ ِ میرزا مشکن غرور ِ ناصرالدین را

چرا جامِ بلورینی بلغزد بر لبِ سینی؟!
چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟!

تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی
به اشغالت درآوردی دلِ من،این فلسطین را

کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد
که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را

تو ای شاعر تر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی
بپوشد سایه ی شعرت فروغ هر چه پروین را

غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را

سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد
به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را

به خوابم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید
بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را
🙂

یاس
یاس
جوری رعد برق میزنه که نمیشه خوابید
برق ها هم رفت :-s

fatme
fatme
بارون بهاری چ قشنگه:خودم

مهاجر
مهاجر
آخه لامصب برا خودم پیرهن خریدم هیچ
برا بابام کت و شلوار و پیرهن خریدم
خدا کنه اونا اندازش بشه وگرنه باید برم بغل جوب بخوابم و از برگ درختان ارتزاق کنم

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو