یافتن پست: #خاطرات

سید ایلیا
سید ایلیا
ای عزیزان آسمانی
اقوام ساکن گورهای سرد
یادی هست از شما و خاطراتی
گاه بغض می ترکد
و گاه ملاقاتی در خواب
و شهیدان
رهگذران دنیای ما و شما
که برق لبخند می کارند
و شوق دیدارشان آرزوی ماست
آشنایان ما و شمایند
می سپارم شما را به خدای شهیدان
اینگونه حالم خوب می شود
و دلتنگی می کاهد!

▪️
▪️
“انگار که گم می شویم در دل تمام سیاهی های شب
آن روز ها که بار دلتنگی به خاک سیاه دلمان می نشانند
و شب ها خدا می داند این بالین ها چه بستر سردی را در بر داشته اند
چه اشک های بی رنگی که ردشان تاصبح روی صورت خشک می شوند
و وای بر صبح ها که شبی در پیش دارند
انگار این قفس برای تپیدن تراشیده نشده
که اینگونه متقاضی طلب های بی اهمیت می خراشد روح را
و سرنوشت بدخط می نویسد بر این خاطرات
تا کجا تحمل می تواند تحمل کند؟
انقدر در تب و تابی خاموش از خواب فراموشی برخاسته ایم
که شانه ها تکیه دیوار نخواهند گرفت.
کاش می‌توانستم مثل شادمهر بگویم
"باید ترو پیدا کنم ، شاید هنوز هم دیر نیست"
اما آنقدر دیر شده که دیگر باید سراغت را در آسمان ها بگیرم فرشته کوچک من...
امروز صبح چای کافه چی طعم آن روز هارا می داد...
کاش میشد در زمان سفر کنم تا بار دیگر در آغوشت آرام بگیرم...


سید ایلیا
سید ایلیا
پاییز استاد دلتنگى‌ست
از خاطرات اویی که رفته
برای اویی که مانده
سنگ تمام می‌گذارد...

▪️
▪️
چه مدل پست هایی رو میپسندید
ازونا بزارم
فکت ها؟
خاطرات کارم؟
عاشقانه(خودم خوشم نمیاد)؟
؟!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
صدایم کن

دل روشنی دارم ای عشق
صدایم کن از هر کجا می توانی

صدا کن مرا از صدف های باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو

بگو پشت پرواز مرغان عاشق
چه رازی است
بگو با کدامین نفس
می توان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین افق

می توان تا شقایق خطر کرد؟


مرا می شناسی تو ای عشق
من از آشنایان احساس آبم
و همسایه ام مهربانی است
و طوفان یک گل

مرا زیرورو کرد
پرم از عبور پرستو
صدای صنوبر،


▪️
▪️
شاید یه شب وقتی خوابیدی مردی. و روز بعد یه فرد دیگه با تموم خاطرات و تجربیاتت توی جسمت بیدار میشه ولی از اونجایی که خاطراتت مال اون شده، فکر میکنه تموم مدت این جسم مال خودش بوده.

fatme
fatme
امـــــــــــــــــــــروووووووووز
کلا روز جالبی بود
هرچند اتفاق خاصی نیفتاد😐

حضرت@دوست
حضرت@دوست


گاهی واسه بعضی از اشعار های خاک خورده دفترچه خاطراتم دلتنگ میشم ..یادش بخیر
اولین بیت شعر در نم باران پاییزی .چنین بر ورق کاغذ نوشته شد از هیجان یک دیدار
در اولین دیدار ھــــم بوی جنون آمد ز تــــو

وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان


bahram
bahram
چ شب ساکتی

صفحات: 14 15 16 17 18

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو