یافتن پست: #حبیب

خانوم اِچ
خانوم اِچ
صباح النور❤️🌱

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بشکست عهد


أَ رأَیْتَ لا یَرضَى الحبیبُ سِوَى بِجَوْرٍ أو بِظُلْمْ

لم یَلْتَزِمْ عَهداً ولا من غَمِّنا أمْسَى بِغَمْ
صادَ الحبیبُ فؤادی کَحَمامةٍ لم یَرْحَمِ
سامِحْهُ یا ربّی و إن لمْ یَرْعَ للحَرَمِ الذِّمَمْ

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم

جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست

korosh
korosh
@Behnaz_70
في الشق الأيسر مِن صَدري،
مدينة صَغیرة
أنت لها النُور والمِصباح "
در سمت چپ سینه‌ام
شهریست که تو براي آن
نور و روشنایي هستي...:قلب

EDRIS
EDRIS
حالت تهوع گرفتم از این همه بدشانسی

یاس
یاس
ببینید
خرج الان گرونه
مهمون میشید یه روز دو روز
نه اینکه صاحبخونه شدمش بیاد بیاد خونه اش و بهتون یاالله بگه{-93-}
@hadi
باتو کار داره{-64-}

یاس
یاس
مهمونی که سرزده میاد گاو
و اینکه کلا میره ددر و نمی گه ما هم برنامه داریم
از گاوم خرتره
اکی بای{-69-}

یاس
یاس
🏴🏴🏴
🔺وقایع روز ششم محرم الحرام ۶۱ هجری قمری

🔹در شب ششم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السلام برای آوردن یاور وکمک، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند وحرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده‌ای را فرستاد تا مانع آن‌ها شوند. لذا درگیری رخ داد که در این میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی وبقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.

🔹عمر بن سعد نامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین (ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره‌ای آب به امام (ع) نرسد،‌‌ همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد ۵۰۰ سوار را در کنار شریعهٔ فرات مستقر کرد.
🔹یکی از آن‌ها فریاد زد:‌ ای حسین!... به خدا سوگند که قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
🔹حضرت فرمودند: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می‌گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام (ع) عملی گشت.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تلخ مگوای حبیب

مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست
گو می تلخم مباش شربت دیدار هست


حضرت@دوست
حضرت@دوست


کجایی تو بی من تو بی من کجایی

رفیقم کجایی دقیقا کجایی

کجایی تو بی من تو بی من کجایی

آه خدا , ای حبیبم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ماه من

کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد
وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد

آنچه کردی، با چو من درویش، از جور ای حبیب

راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد

آنکه یک دم نیستم غافل ز یادش، دم به دم

گر نکرد او یاد من، سهل است، گاهی هم نکرد

تا رخ خود را به کس ننماید آن ماه تمام

بر نیامد شب به بامی، سیر ماهی هم نکرد

بس که بیخود در تمام عمر بود دلدار ز عشق

سر نزد از وی ثوابی و گناهی هم نکرد


mohamad
mohamad
‏نزار قبانی یه شعری داره «الی حبیبتی فی راس السنة»، به محبوبم در آغاز سال. میگه در آغاز سال اتفاق خاصی نمی‌افته. فقط دوست‌داشتنت را از سالی به سال دیگه می‌برم. و عطرت را. و صدایت را. و آدم‌ها تو را می‌بینند که می‌غلطی در صدایم و زیر پوست تنم جا خوش‌کرده‌ای. چه خوب که تو محبوب منی.

هادی
هادی
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

سید ایلیا
سید ایلیا
یاصاحب‌الزمان
من از دیار حبیبم،غریب افتادم
بیابیا گل نرگس برس به فریادم

العجل‌یامولای‌یاصاحب‌الزمان
روزت بخیرتمام هستی قلبم

صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو